کتاب او این بازی را شروع کرد
معرفی کتاب او این بازی را شروع کرد
کتاب او این بازی را شروع کرد نوشته سامانتا داونینگ است که با ترجمه زهرا جهانفریان منتشر شده است. کتاب داستانی پرهیجان است از آدمهایی که باید مسیری را با هم باشند.
درباره کتاب او این بازی را شروع کرد
بث، پورشیا و ادی مورگان خواهر و برادرند و مدتی است از هم خبری ندارند اما مرگ پدربزرگ انها را کنار هم قرار میدهد، مرگی که یک خواسته و سفر برای این افراد به همراه دارد و قرار است در انتها به ارثیه میلیونی ختم شود. همه اوضاع این آدمها عادی نیست.
در این میان اتفاقاتی مانند یک خاطره، یک فرد گمشده، عملی انتقام جویانه و یک قاتل در جمه این خواهران و شوهرانشان و برادشان اوضاع را پیچیده میکند. اما همه چیز جایی سختتر میشود که یک نفر با یک کامیون مشکی آنها را تعقیب میکند. ولی پول آنقدرمحرک قویای است که همه چیز را آسان میکند.
خواندن کتاب او این بازی را شروع کرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب او این بازی را شروع کرد
کیفهای لپتاپمان روی چمدانهای چرخدار قرار میگیرند. لازم نیست حتماً مهماندار هواپیما باشی که این موضوع را بدانی.
زیر کیفها محفظهای قرار دارد که در یک طرف آن تایر زاپاس و در طرف دیگرش یک جعبهٔ چوبی قفلشده با یراقآلات برنجی قرار دارد. این جعبهٔ کوچک در این جای کوچک و خاص، بدون هیچچیز دیگری در اطرافش، پدربزرگ ما را در خود جای داده است. بعد از مرگش او را سوزاندهایم و این خاکستر اوست.
درمورد او باهم حرف نمیزنیم. درواقع اصلاً باهم حرف نمیزنیم. نور خورشید از پنجره به داخل ماشین و روی پای من میتابد. گرمای زیادش پایم را میسوزاند. باد کولرِ ماشین باعث شده چشمانم خشک شوند. ادی ضبط را روشن میکند؛ موسیقی آن بیکلام و شبیه موسیقی جاز است.
سرم را برمیگردانم و به پورشیا که پشت سرم نشسته نگاه میکنم. چشمانش را بسته و هدفون روی گوشش گذاشته؛ احتمالاً دارد به موسیقیای گوش میکند که نه بیکلام است و نه شبیه جاز. موهای مشکی بلندی دارد که روی یکی از چشمانش افتادهاند. موهایش را رنگ کرده. همهٔ ما پوستی رنگپریده داریم، با موهای بلوند بهدنیا آمدهایم و رنگ چشمانمان یا آبیست یا سبز. موهای من الان نسبت به قبلاً روشنتر هم شدهاند، چون آنها را هایلایت میکنم. موهای ادی تیرهترند چون هایلایتشان نمیکند.
موهای پورشیا چندوقتی میشود که مشکی هستند. رنگ آنها با رنگ ناخنهایش همخوانی دارد. البته او گوت۲ نیست. درواقع الان دیگر نیست.
موسیقی ناغافل تغییر میکند. من حتی ندیدم کریستا از جایش تکان بخورد. کریستا همسر ادیست؛ همان کسی که پوست سبزه، موی تیره و چشمان قهوهای با رگههای طلایی دارد. همان کسی که ادی چهار ماه بعد از آشنایی با او ازدواج کرد. کریستا قبلاً منشی دفتر او بود.
صدای موسیقی پاپ از بلندگوها پخش میشود، یک ترانهٔ شاد متعلق به پنج سال پیش. این ترانه همانموقع هم ترانهٔ بدی بود.
کریستا میگوید: «با اون موسیقی جاز داشت خوابم میبرد.»
حجم
۳۱۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۳۱۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
نظرات کاربران
واقعا طولانی و خسته کننده بود بدون کوچکترین نکته جالبی.اصلا توصیه نمیکنم وقتتون رو باهاش هدر بدید
در نوع خودش بد نبود ولی خیلی توضیحات حاشیه ای خسته کننده داشت که خودم رد میکردم و نمیخوندم در کل بدک نبود
بعد از تموم کردن کتاب تا یه مدت هنگ میمونی.... کتابی نیست که بعد از خوندنش حس خوب پیدا کنی، برعکس حالت بد میشه ولی به نظرم ارزش خوندن داشت. یه جورایی شخصیت پردازی هاش واقعی بود.
دو خواهر و برادری برای بدست آوردن ارثیه پدربزرگ باید به سفری برن که بیست سال پیش اون سفر رو همراه پدربزرگشون رفتن، داستان در دو زمان روایت میشه حال و فلش بک به گذشته ، اتفاقاتی که در گذشته
داستان خیلی خوب پیش رفت ولی انتهای داستان غافلگیری جذابی نداشت
عالی و هیجان انگیزشروع خوبی داشت و پایانی باز.ممنون
پایان جالبی داشت
واقعا کتاب مزخرفی بود