کتاب هشتمین خواهر
معرفی کتاب هشتمین خواهر
کتاب هشتمین خواهر نوشته رابرت داگونی است که با ترجمه ساسان گلفر منتشر شده است. این کتاب داستان یک مامور بازنشسته سیا است که از او میخواهند دوباره به کار برگردد و یک جاسوس عجیب بهنام خواهر هشتم را پیدا کند.
درباره کتاب هشتمین خواهر
چارلز جنکینز یک مامور بازنشسته سیا است که زمانی در جوانی در یک عملیات در مکزیک شامل دروغ و قتل و کشتار وسیع بوده است و ترجیح داده است شغلش را کنار بگذارد حالا بعد از گذشت چهل سال به سراغش آمدهاند تا یک زن را دستگیر کند.
در دوران جنگ سرد استالین برای مقابله با آمریکا و جهان غرب هفت ساختمان بزرگ میسازد که به هفت خواهر مشهورند، استالین قصد داشته است ساختمانی بزرگتر و زیباتر بسازد بهنام خواهر هشتم اما بحران اقتصادی و عمر استالین این فرصت را نمیدهد، گروهی از جاسوسان زن روسی هم هستند که با نام هشت خواهر فعالیت میکنند و حالا دولت آمریکا قصد دارد خواهر هشتم را دستگیر کند و این را فقط در توان چارلز میبیند.
خواندن کتاب هشتمین خواهر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای جاسوسی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب هشتمین خواهر
جنکینز وارد اتاقنشیمن شد و یک لیوان قهوه داد به دست امرسون.
«خب پس، تو وقتت رو اینجا میگذرونی؟» ایستاده بود جلوی پنجرهٔ بزرگ خانه و داشت منظرهٔ بیرون را تماشا میکرد. نگاهش به زمین پشت چراگاه اسبها بود که یک موقع دامداری بوده و حالا شده بود تکهزمینی آیش و معطلمانده.
جنکینز گفت: «همینه که هست دیگه، آخروعاقبت.»
امرسون جرعهای قهوه نوشید تا سکوت ناخوشایندی را که حاکمشده بود، پر کند. گفت: «امنیت خصوصی؟» قبلاً دربارهاش تحقیق کرده بود یا از یک نفر خواسته بود تحقیق کند. پرسش این بود که چرا.
جنکینز سری تکان داد که یعنی درست فکر کرده.
کارل امرسون آن قدیمها که جنکینز مأمور عملیاتی بود در سازمان سیا نقش رئیس تیم عملیاتی را برعهده داشت، اما جنکینز از حدود چهل سال پیش که ناگهان از آن سمت کنارهگیری کرده بود، دیگر نه با امرسون تماسی داشت و نه با هیچ آدم دیگری از آن سازمان، کمترین ارتباطی.
امرسون پرسید: «از این کاری که داری، لذت میبری؟»
جنکینز گفت: «از بیشترش. افتوخیز داره، اما مال خودمه.»
«همهٔ مسئولیتهاش هم گردن خودت میافته و خودت.» امرسون جرعهای دیگر از قهوه را چشید، لبخندی زد و از پنجره رفت بهسمت شومینه. از آن شومینههایی بود که با سنگهای گرد و خوشگل رودخانه درست کرده بودند. عکسهای خانوادگی را تماشا کرد که قاب کرده بودند و گذاشته بودند بالای طاقچهٔ شومینه. یکی عکس الکس بود در روز عروسیشان. «با یکی دیگه از مأمورهای اداری ازدواج کردی. پدرش مشاورمون بود توی مکزیکوسیتی، مگه نه؟»
جنکینز خودش را به آن راه زد که یعنی اصلاً این سؤال را نشنیده. «بگو ببینم، خودت این روزها چیکار میکنی؟»
امرسون گفت: «پشتمیزنشین شدهام توی یه دفتر توی لانگلی۳۵، گرچه تا الان میبایست بازنشسته میشدم.»
جنکینز گفت: «بااینحال، الان که اینجایی.»
«آره، اینجام.» امرسون لیوانش را گذاشت روی طاقچهٔ شومینه. «آقای پوتین روسیه رو برگردونده به خط مقدم جبههٔ اطلاعاتی آمریکا و باعث شده آدمهایی مثل من و تو که یه زمان توی کار جنگ سرد بودیم حالا بشیم داغ و پرطرفدار. وی یشکو گاواریت پا ـ راسکی؟۳۶»
جنکینز گفت: «خیلی وقته حرف نزدهام.»
وقتی جنکینز داشت در لانگلی آموزش میدید، فهمیده بود در یادگیری زبان خارجی خیلی استعداد دارد. یکساله در مدرسهٔ زبانهای خارجی روسی یاد گرفته بود و اسپانیایی، بعد فرستاده بودندش به مکزیکوسیتی تا با مأمورهای کاگب مقابله کند که بزرگترین سفارتخانهٔ شوروی در دنیا شده بود مأمنشان. «چرا اومدی اینجا، کارل؟»
«هفت خواهر.»
جنکینز سری به این نشان تکان داد که با چنین عبارتی آشنا نیست.
امرسون گفت: «هفت زن روس که انتخاب شدهان چون پدر و مادرهاشون از مخالفها بودن، تقریباً از بدو تولد آموزش دیدهان تا به نهادهای مختلف اتحاد جماهیر شوروی سابق نفوذ کنن و اطلاعات در اختیار ایالات متحده بذارن. این یکی از معدود مواردی بود که آژانس شکیبایی به خرج داد.»
حجم
۴۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
حجم
۴۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب دو قسمت دارد. متاسفانه قسمت دوم به خوبی قسمت اول آن نیست.
کتاب خیلی قشنگیه