کتاب در انتظار گودو
معرفی کتاب در انتظار گودو
کتاب در انتظار گودو، نمایشنامه معروف ساموئل بکت است که با ترجمه علی اکبر علیزاد میخوانید. این نمایشنامه که در دستهبندی آثار پوچگرا (Absurd) جای میگیرید، داستان دو مرد فقیر است که در انتظاری فرد دیگری به نام گودو نشستهاند و در همین حال با یکدیگر گفتگو میکنند.
این نمایشنامه که به یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان بدل شده است، اولین بار ۵ ژانویه ۱۹۵۳ در تئاتر بابیلون، پاریس به روی صحنه رفت و بعد از آن نیز بارها و بارها اجرا شده است.
مجموعه نمایشنامههای بیدگل، مجموعهای منحصربهفرد از نمایشنامههایی است که تابهحال به فارسی ترجمه نشدهاند و یا ترجمه مجددی از نمایشنامههایی خواهد بود که از هر جهت لزوم ترجمه مجدد آنها حس میگردد. این مجموعه تا حد امکان میکوشد تا تاکید خود را به جای ادبیات متن نمایشی، بر ویژگی اجرایی آن بگذارد و بدین ترتیب به نیازهای اجرایی متون نمایشی پاسخ گوید. معرفی جهانهای متفاوت نمایشی، از اهداف اصلی این مجموعه است.
درباره کتاب در انتظار گودو
در انتظار گودو اثری عجیب از ساموئل بکت، درباره پوچی زندگی است. بکت در کتاب در انتظار گودو داستان دو دوست را به نامهای استراگون که در کتاب به نام گوگو خوانده میشود و ولادیمیر که دیدی خوانده میشود، نوشته است. آنها در جایی که مانند بیابانی برهوتی است نشستهاند و انتظار فردی به نام گودو را میکشند. هرچند که نمیدانند که او کیست؟ چرا قرار است بیاید؟ و آنها از او چه میخواهند؟
استراگون شب را در یک گودال گذرانده است. او از آدمهای ناشناسی کتک خورده و حالا با روایت کردن خاطرات دیشب، به یاد خشونت مردم میافتد... استراگون از پوتینهای تنگش که پایش را اذیت میکنند مینالد و ولادیمیر از کلاهش که باعث خارش سرش میشود. آن دو تاسف میخورد که چرا زمانی که جوان بودند به بالای برج ایفل نرفتند و خودشان را از آن بالا به پایین پرت نکردند.
بهرحال زمان میگذرد و آن دو همچنان در انتظار آمدن گودو نشستهاند تا اینکه پیکی میرسد و خبر میدهد: گودو امشب نمیآید اما فردا حتما میآید...
کتاب در انتظار گودو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات نمایشی را به خواندن کتاب در انتظار گودو دعوت میکنیم. اگر دوست دارید آثار ادبی پوچگرا و فلسفی بخوانید، این کتاب گزینه خوبی برای شما است.
درباره ساموئل بکت
ساموئل بارکلی بکت ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ در ایرلند به دنیا آمد. بکت در خانواده مذهبی پروتستان متولد شد. در دورانی که تحصیل میکرد و تا زمانی که به عنوان استاد مشغول به کار شد، همچنان اعتقادات مذهبی داشت. اما بعد از اینکه محیط آکادمیک را ترک کرد و به پاریس مهاجرت کرد و کمکم اعتقادات مذهبی را کنار گذاشت. ساموئل بکت در سال ۱۹۶۹ جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرد.
در انتظار گودو، مالون میمیرد، فاجعه، آخر بازی و مالوی از آثار مشهور بکت هستند.
ساموئل بکت در ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ در سن ۸۳ سالگی درگذشت و آرامگاه او در گورستان مونپارناس پاریس است.
بخشی از کتاب در انتظار گودو
(استراگون بر یک تل کمارتفاع نشسته است، میکوشد پوتینش را درآورد. آن را با هر دو دست میکشد، نفسنفس میزند. دست میکشد، از نفس افتاده است، استراحت میکند، دوباره سعی میکند. مانند قبل. ولادیمیر وارد میشود.)
استراگون: (دوباره تسلیم میشود.) هیچکاری نمیشه کرد.
ولادیمیر: (با گامهای کوتاه، سنگین، و پاهایی که گشاده از هم قرار میدهد.) من تازه دارم به این عقیده میرسم. همه زندگیم سعی کردم این رو از خودم دور کنم، گفتم ولادیمیر، عاقل باش، تو که هنوز همهچیز رو امتحان نکردی. و مبارزه رو از سر گرفتم. (به فکر فرو میرود، در فکر مبارزه است. به استراگون رو میکند.) پس اینجایی دوباره.
استراگون: هستم؟
ولادیمیر: خوشحالم که میبینم برگشتی. فکر کردم برای همیشه رفتهای.
استراگون: منم همینطور.
ولادیمیر: باز دوباره با هم! باید این رو جشن بگیریم. اما چطوری؟(فکر میکند.) بلند شو بغلت کنم.
استراگون: (با تندخویی) الان نه، الان نه.
ولادیمیر: (آزرده، با سردی) میشه پرسید حضرت اجل شب رو کجا سر کردند؟
استراگون: داخل راه آب.
ولادیمیر: (با تحسین(راه آب! کجا؟
استراگون: (بدون اشاره) اونور.
ولادیمیر: و کتکت نزدند؟
استراگون: کتکم زدند؟ مسلمه که زدند.
ولادیمیر: همون دسته همیشگی؟
استراگون: همون؟ نمیدونم.
ولادیمیر: وقتی فکر میکنم... تو همه این سالها... اگه من نبودم... تو الان کجا بودی؟ (با قاطعیت) هیچی بهجز یه مشت استخوون نبودی تا الان، شکی درش نیست.
استراگون: حالا که چی؟
ولادیمیر: برای یه آدم این خیلی زیاده. (مکث. با شادمانی) از طرف دیگه الان دلسردشدن فایدهای نداره، این چیزییه که من میگم. باید یک میلیون سال پیش به این قضیه فکر میکردیم، اواخر قرن نوزدهم.
استراگون: اَه، دست بردار از وراجی و کمکم کن این لعنتی رو دربیارم.
ولادیمیر: دست در دست هم از بالای برج ایفل، جزو اولینها. اون روزها آدمهای محترمی بودیم. حالا دیگه خیلی دیر شده. اونها حتی اجازه نمیدن بالا بریم. (استراگون پوتینش را جر میدهد.) چهکار داری میکنی؟
حجم
۱۱۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۱۱۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
نظرات کاربران
نمایشنامه عالی اما ترجمه رو پیشنهاد نمیدم. در صفحات اول، مترجم از نوع ترجمه نوشته و انتقادی داشته از ترجمه ها و... خوشحال شدم که مترجم انقدر اهمیت داده اما نمایشنامه که شروع شد واقعا متوجه مکالمه ی دو شخص نمیشدم،
نمایشنامه به شکل بسیار جالبی پوچی و زندگی ابزورد انسان ها رو نشون میده
برخلاف دوستان به نظرم ترجمه خوب و روانی بود. مقاله آخر هم به بررسی تاریخچه تئاتر ابزورد می پردازه و نکات خوبی داره که می تونه به درک این نوع از نمایشنامه ها کمک کنه
اگر به فلسفه علاقه دارید بخونید، چون غیر از این با مفهوم کتاب ارتباط برقرار نمی کنید و براتون ملال انگیز می شود. کتاب هم یک مؤخره جذاب دارد که به تآتر و فلسفه و... می پردازد. ترجمه هم خیلی بد
عادت، انتظار، دور باطل... خلاصه ای از این نمایشنامه شاهکار.
ترجمه انگار هذیون های شخصی رو میگفت؛ پراکنده ، بی ربط و گیج کننده. درباره محتوای نمایشنامه پرده اول و دوم شاید در ظاهر شبیه باشن اما محتوایی و درکی که به مخاطب میرسونن متفاوته، باعث میشه ذهنتون خیلی درگیر
خود نمایشنامه بسیار خستهکننده، تکراری و پوچ است. پردهی دوم عملاً تکرار اولی است. با این حال، مقدمهی کوتاهی که مترجم نوشته، برای آشنایی با ساختار داستان بسیار مناسب است و اگر آن را بخوانید انگار داستان را خواندهاید. مقالهی «موخرهی
این کتاب مربوط به نهلیسم و پوچ گرایی و انکار وجود خدا یا آمدن کسی است که گودو نام دارد و انتظار برای آمدن او را بی عقلی و ساده لوحی میداند این نمایشنامه مدرن در لایه های پنهان خود