دانلود و خرید کتاب انجمن نکبت ‌زده ‌ها سلمان امین
تصویر جلد کتاب انجمن نکبت ‌زده ‌ها

کتاب انجمن نکبت ‌زده ‌ها

نویسنده:سلمان امین
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۳از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب انجمن نکبت ‌زده ‌ها

کتاب انجمن نکبت ‌زده ‌ها نوشته سلمان امین شاعر، نویسنده و طنزپرداز است که تاکنون کتاب شعر «اونی که نشسته از راست» و رمان بلند «قلعه مرغی، روزگار هرمی» از او منتشر شده است. سلمان امین برای کتاب قلعه مرغی، روزگار هرمی برنده جایزه گلشیری شده است.

درباره انجمن نکبت‌ زده ‌ها

سربازی به دلیل یک مشکل خانوادگی مجبور به فرار از سربازی می‌شود همین موضوع او را در یک گرداب عظیم قرار می‌دهد. داستان در تهران روایت و می‌شود و موقعیت اصلی یک پمپ بنزین متروک است که محل زندگی کارتن خواب‌ها شده است. در این داستان با تصویر دیگری از زندگی در شهر روبه‌رو می‌شویم. تصویری سیاه و ساکت و زیرپوست شهر که همواره نادیده گرفته شده است. این داستان علاوه بر داستان اصلی داستان‌های فرعی هم دارد و آن روایت کارتن خواب‌های اطراف شخصیت اصلی است.

خواندن کتاب انجمن نکبت ‌زده ‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی فارسی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب انجمن نکبت‌ زده‌ ها

«خب این چهل و هشت ساعتو که می‌خوای آب‌خنک به خوردم بدی می‌ذاشتی می‌رفتم خونه، کُفر می‌شد؟ اصلاً مگه نگفتی از هفتهٔ بعد مانوره؟ نه می‌رم خونه نه می‌رم بازداشتگاه. من می‌خوام برم مانور. به نظرم الآن اون واسهٔ کشور واجب‌تره.»

سرهنگ با غیظ برگشت و به سمتش خیز گرفت. دست بلند کرد تا چک دوم را

بزند که قاسم ناغافل با کله وسط پیشانیش گذاشت. دوباره همه‌جا را سکوت فراگرفت. کسی نتق نمی‌کشید. غفور سرش را بین دو دستش گرفت و همان‌جور ایستاده خم شد. غفور مردِ چهارشانه و قدبلندی بود و وقتی هم که آن‌جور خم می‌شد هنوز چهار انگشت از قاسم بلندتر بود.

«بی‌پدر! امیری، بگیرش!»

«باز به پدرم فحش دادیا، این یادت باشه!»

«بگیرش گفتم!»

«داری تصمیمِ غلطی می‌گیری، سرهنگ. با بازداشت من هیچی درست نمی‌شه. فقط سرجوخهٔ وفادارتو برای همیشه از دست می‌دی. همین‌جوریشم من الآن بعد از سه سال تو پادگان یه‌ریزه آبروحیثیت ندارم. اوضاعم از روز اولمَم بدتره.»

امیری به طرف قاسم رفت. اما قاسم پا به دو گذاشت و رفت بالای پله‌ها ایستاد. «به تو هم اخطار می‌کنم، ستوان. اگه یه قدم جلوتر بذاری، یه فاجعهٔ دیگه درست می‌شه. تو که اینو نمی‌خوای؟»

سرهنگ سرش را از لای دست‌هایش آزاد کرد و ماغ کشید، «امیری، همین حالا برو بگیرش. خودتم بازداشتی.» 

قاسم از بالای پله‌ها داد زد «بفرما. اینم پاداش خوش‌خدمتی به این جماعت. همینو می‌خواستی، امیری؟ مرخصی من که مالید، تازه خودتم بازداشت کرد. به حرفش گوش نده. من باید برم. اصلاً می‌خوای بیا با هم بریم.»

امیری به سمت پله‌ها دوید که کار بیش‌تر از این بیخ پیدا نکند. اما تا آمد نزدیکش شود قاسم دستش را به نرده‌ها قلاب کرد، از روی‌شان پایین پرید و به طرف حیاطِ صبحگاه دوید.

«ای خاک بر سرت، امیری. سربازا، نذارین فرار کنه. بگیرینش. هر کی بگیردش یه هفته مرخصیِ تشویقی داره.»

قاسم گفت «دو روزش کار منو راه می‌نداخت، سرهنگ.»


mohsen azimi
۱۴۰۰/۰۶/۰۱

رمان بسیار جذاب، تصویری و روان نوشته شده. تنها مشکل دیالوگهاس. برخی واژه‌ها به این آدمها نمی‌خورد مال نویسنده است گویی‌. اما به شدت رمان جالبی‌ست. طنز خوب که گاهی به کمدی نزدیک می‌شود اما سیاه و تلخ. شخصیت پردازی

- بیشتر
Rain
۱۴۰۳/۰۱/۲۴

مجموعه‌ای از احساسات مختلف موقع خوندن این کتاب سراغ آدم میاد. طنز دلنشین و تلخی داره. دیالوگ‌ها رو دوست داشتم و نثر جذاب بود

صدراجون من دوست دارم
۱۴۰۰/۰۶/۰۳

سلمان امین را با کاکا کرمکی شناختم. این کتاب هم از همان نثر شیوا و روان برخوردار است اما داستان پردازی انجمن نکبت زده ها چندان چنگی به دل نمی زند.

je suis jay
۱۳۹۹/۰۸/۲۰

مزخرف محض نمی‌فهمم چرا بعضی از کتابها و نویسنده هارو اینقد الکی بولد میکنن. اکثر اینایی که تعریف میکنن حتی کتاب رو نخوندن

خاصیت بدبختی اینه که از یه نفر به یه نفر دیگه سرایت می‌کنه. مثل ایدز می‌مونه. من به‌ش می‌گم ویروس نکبت.
صدراجون من دوست دارم
بدتر از زندانی بی‌ملاقاتی زندانی بی‌چشم‌انتظار است
صدراجون من دوست دارم
ایبیش بی‌قرار بود. بازوهایش را ضربدری گرفته بود و مدام خودش را عقب‌جلو می‌کرد. بی‌قراریِ اعتیاد درد نیست، یعنی چیزی که آدم را بکشد نیست. در واقع یک جور کلافگی بی‌پایان است که جز مصرف وعده‌ای دیگر درمان علمی شناخته‌شده‌ای ندارد.
sheloo

حجم

۲۴۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۹ صفحه

حجم

۲۴۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۹ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
۲۹,۰۰۰
۵۰%
تومان