دانلود و خرید کتاب اندکی سایه احمد بیگدلی
تصویر جلد کتاب اندکی سایه

کتاب اندکی سایه

نویسنده:احمد بیگدلی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اندکی سایه

اندکی سایه رمانی نوشته احمد بیگدلی، نویسنده ایرانی پیشکسوت اهل اهواز است. او در این کتاب داستان و خاطره و تاریخ و سیاست را به هم گره زده است.

 درباره کتاب اندکی سایه

دو دوست قدیمی به اسم احمد (راوی) و ایرج که در کودکی هم همبازی بوده‌اند، پس از سال‌ها دوری یکدیرگر را ملاقات می‌کنند. حالا ایرج پزشک متخصص قلب است. پزشکی که می‌گوید موفقیتش را به احمد مدیون است. آنها باهم عکس‌ها و خاطرات گذشته را مرور می‌کنند و سفری را به زادگاهشان آغاز می‌کنند. 

ایرج و احمد خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارند که تاثیری عمیق رویشان گذاشته است، نقطه عطف این خاطره‌ها هم اعتصاب کارگران شرکت نفت در آغاجری است که در آن عده‌ای کشته و زخمی شدند. یکی از کشته‌شدگان هم شخصی به اسم اسحاق بود که فقط پیراهنش را پیدا کردند. مرگ اسحاق در خاطره دو دوست همچون کابوسی بوده که همیشه آزارشان داده است. 

داستان واقع‌گرایانه است و ما با مراجرایی اجتماعی، سیاسی و تاریخی روبه‌رو هستیم. بیگدلی زبانی توصیفی و روایتی چندگانه دارد و همه آدم‌های داستان در حال یافتن بخش گمشده شخصیت خود هستند.

بیگدلی در این داستان بر بیداری مردم و مبارزه‌شان برای ملی شدن صنعت نفت تاکید دارد و عنوان داستان (اندکی سایه) هم بیانگر حق و حقوق اولیه مردم کپرنشین جنوب است.

 خواندن کتاب اندیک سایه را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

 علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی با مضامین اجتماعی و تاریخی مخاطبان کتاب اندکی سایه هستند.

بخشی از کتاب اندکی سایه

تابستان آن سال، سال بدی بود. تلخی پیش‌آمده را، گزندگی اجتناب‌ناپذیر را کمتر کسی باور می‌کرد. («سنگ بر آهن زنی، آتش جهد») کارگرهای شرکت نفت اعتصاب کرده بودند. فیدوس سروقت به صدا درمی‌آمد و همه سرکارشان حاضر می‌شدند. گروه‌گروه می‌آمدند و در محوطهٔ کارگاه روی زمین داغ می‌نشستند. کسی با کسی حرف نمی‌زد. ساکت و ساکن، سربه‌زیر و آرام، اما گوش‌به‌زنگ، انتظار وقایع بدی را می‌کشیدند. نمی‌دانستند چه پیش خواهد آمد. ظهر که می‌شد، زن‌ها و بچه‌ها برای کارگرهای اعتصابی غذا می‌آوردند. هیچ نشانه‌ای از ناآرامی دیده نمی‌شد، خشونتی در کار نبود. با این‌همه، دو ماهی می‌شد که یک گردان سرباز مسلح، نزدیک مدرسه‌مان چادر برپا کرده بودند. آن‌ها بودند که می‌ترسیدند. سایه‌مان را که می‌دیدند تیر هوایی می‌انداختند. صدای انفجار گلوله و بوی تند باروت، توی دل‌مان را خالی می‌کرد. می‌ترسیدیم و از آن لذت می‌بردیم. پدرها با آن‌همه صبوری اوقات‌شان تلخ بود. بعدها بود که دانستیم انتظار طعم تلخی دارد. شب که به خانه برمی‌گشتند، حوصلهٔ شنیدن هیچ سؤالی را نداشتند؛ نه از ما و نه از مادرهامان ــ که از نگرانی دست‌شان به هیچ کاری نمی‌رفت. ترس در چشم‌هاشان نبود اما مضطرب بودند. دلشوره بیداد می‌کرد و به ما هم سرایت کرده بود. معنایش را نمی‌فهمیدیم ولی از بی‌قراری می‌زدیم به کوچه و دور هم جمع می‌شدیم. («بی‌تضرع کامیابی مشکل است»)

طبق مادهٔ پنج حکومت‌نظامی، امنیه‌ها هر کس را که می‌خواستند، می‌گرفتند. بدون اتهام. بدون توضیح. خانه، بازار، کوچه‌های بن‌بست، دیگر جای امنی نبود. کامیون‌های نظامی، پوتین و سرنیزه همه‌جا بود. ــ هیچ دیواری سدّ راه‌شان نمی‌شد. شهر کوچک کارگری زیر چتر وحشی ترس، در خود خلیده بود و گریزگاهی نمی‌یافت، بغض بود و نفس‌های محبوس در سینه‌های خسته که به‌کندی، اما پیوسته سر به ناآرامی برمی‌آورد.


مانا
۱۳۹۹/۰۷/۱۳

خدا رحمت کنه نویسنده رو. هنوز کتابش رو دوست دارم.

آدمیزاد چه رنجی را تحمل می‌کند تا بالغ شود. همهٔ تلاشش برای آن است که هوشیارتر شود و آن‌گاه که به هوشیاری کامل رسید، آن وقت که به دانایی رسید، رنج بی‌پایان او آغاز می‌شود
زینب هاشم‌زاده
صدای سگ‌ها، صدای شبانهٔ همهٔ روستاهاست.
زینب هاشم‌زاده
ــ با همان شتابی که شادمانی رفته بود، اندوه آمد و نشست کنارمان ــ
زینب هاشم‌زاده
«دلشکسته، سینه‌سوخته، سوگوار» ما را که دید لبخندی زد.
زینب هاشم‌زاده
خواب، تنهاترین تجربهٔ مرگ است
زینب هاشم‌زاده
. «دلشکسته، سینه‌سوخته، سوگوار»
زینب هاشم‌زاده

حجم

۸۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۸۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
۱۱,۰۰۰
۵۰%
تومان