برای خرید و دانلود کتاب ایرانشاه نوشته محمداسماعیل حاجیعلیان و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
رمان ایرانشاه نوشته محمداسماعیل حاجی علیان، داستان یک کتاب عجیب را روایت میکند که شما را به قرن چهارم هجری میبرد.
داستان با یک نامه آغاز میشود. نامه مولف به ناشرش و اینکه چه شد این اثر را فرستاده تا منتشر شود.
لحن نامه طنز است. نویسنده مینویسد که کارمند اداره حج و اوقاف است و برای بررسی وضعیت روستایش که تازگیها ادعا شده وقف آستان قدس است به مشهد میرود و آنجا با کتابی عجیب روبرو میشود. نوشته از قرن چهارم است که داستان امیر اسماعیل سامانی است و شرح فتوحاتش.
کارمند آستان قدس داستان عجیب و غریبی از نحوه رسیدن این اثر به مشهد را بیان میکند که شنیدنی است. اصل اثر ایرانشاه همان متن شرح فتوحات امیراسماعیل سامانی است با زبان تاریخی که بسیار شیرین است و اطلاعات تاریخی ارزشمندی دارد.
علاقهمندان به داستانهای فارسی را بخواندن این کتاب دعوت میکنیم.
وقفنامه به یک مجموعه موقوفه از زمان سامانیان مربوط بود و واقفش هم امیراسماعیل سامانی بود. نمیخواهم سرتان را درد بیاورم و میدانم سرتان خیلی شلوغ است و اگر همهٔ نویسندهها بخواهند نامههای به این طول و تفسیری برایتان بنویسند، دیگر وقت کار دیگری برای شما نمیماند، ولی اگر اجازه بدهید ماجرا را همانطور که اتفاق افتاد، برایتان بنویسم تا دلم راضی شود. باز هم ببخشید!
وقفنامه به خط دبیری، به گفتهٔ متصدی موزه، نوشته شده بود و خیلی راحت قابل خواندن نبود. گفتم: «مثل دست خط خودمه؛ هیچکی نمیتونه ازش سر دربیاره! موضوعش چیه؟ ماجرا چی بوده؟» گفت: «امیراسماعیل سامانی مثل اینکه موقعی که به رحمت خدا مِرفته، یه چند تا از محلهها و روستاهای دوروبر بخارا رو که توش زندگی میکرده، وقف موکنه بچههای خودش و نوادههاش ناظر و مجری موقوفهاند و بایست آبادشون کنند و خلاصه از این حرفا... بعد به رحمت خدا رفته و سامانیها بساطشون جَمع رفته، غزنویا سرِ کار اومدن، زمینا رو از دست مردم درشون میارن. یکی از نوادههای امیراسماعیل، اسمش از خاطرم رفته، دعوی موقوفه موکنه و خلاصه اسناد و مدارک رو بیرون میکشن. مثل اینکه اون موقع یه اداره واسه وقف توی دربارشون داشتن مثل ادارهٔ شما. بالأخره این بنده خدا کار دیوانی کرده بوده، اونقده عریضه مینویسه و با هزار دبَدَبه و کَبکَبه موقوفات رو برمیگردونه و خودش مِدِه دست رعیت، به قول خودشون و امین موقوفه جد جد جدش مِرِه وقفنامه دُرُست ادا شه.»
گفتم: «خُب اینا اینجا چکار میکنه؟ نکنه اینم وقف امام رضاست؟!»
خندید و باز دستی به گردهام زد و گفت: «نه خدای نکرده اینجا موزهاس!
خیلی از اسناد که اینجان، مردم هدیه کردن به آقا، مثل همین وقفنامه و کتاب روش، یکی از بندهای وقفنامهاس. وقتی شوروی کمونیستی مِرِه و همه چیزای مذهبی رو میسوزوندند، یه دختر ازبک پای پیاده و از دل کوهها و توی برف و بوران خودشو میرسونه مِشِد و اینا رو مِدِه و توی صحن آقا علیبنموسیالرضا، جون مِدِه. عمر و جوانیاش رو مِذِاره پای این وقفنامه، نسوزه و بمونه تا امروز.»
خیلی متأثر شده بودم. گفتم: «خُب بعدش چی میشه؟»
دستهبندی | |
تعداد صفحات | ۹۰ صفحه |
قیمت نسخه چاپی | ۱۸,۰۰۰ تومان |
نوع فایل | EPUB |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۸/۰۱ |
شابک | ۹۷۸-۶۲۲-۷۴۵۹-۰۷-۴ |
نظرات کاربران
مشاهده همه نظرات (۳)یک کتاب بی نظیر که قطعا با خواندش هیچ وقت تصاویرش از ذهن مان پاک نخواهد شد
کتاب های آقای حاجی علیان همیشه روان ، جذاب و خواندنی ست...
عالی بود.👌👌👌