دانلود و خرید کتاب ایرانشاه محمد‌اسماعیل حاجی‌علیان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب ایرانشاه اثر محمد‌اسماعیل حاجی‌علیان

کتاب ایرانشاه

انتشارات:نشر صاد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ایرانشاه

رمان ایرانشاه نوشته محمداسماعیل حاجی علیان، داستان یک کتاب عجیب را روایت می‌کند که شما را به قرن چهارم هجری می‌برد.

 درباره کتاب ایرانشاه

داستان با یک نامه آغاز می‌شود. نامه مولف به ناشرش و اینکه چه شد این اثر را فرستاده تا منتشر شود. 

لحن نامه طنز است. نویسنده می‌نویسد که کارمند اداره حج و اوقاف است و برای بررسی وضعیت روستایش که تازگی‌ها ادعا شده وقف آستان قدس است به مشهد می‌رود و آنجا با کتابی عجیب روبرو می‌شود. نوشته از قرن چهارم است که داستان امیر اسماعیل سامانی است و شرح فتوحاتش. 

کارمند آستان قدس داستان عجیب و غریبی از نحوه رسیدن این اثر به مشهد را بیان می‌کند که شنیدنی است. اصل اثر ایرانشاه همان متن شرح فتوحات امیراسماعیل سامانی است با زبان تاریخی که بسیار شیرین است و اطلاعات تاریخی ارزشمندی دارد.

 خواندن کتاب ایرانشاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های فارسی را بخواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب ایرانشاه

وقف‌نامه به یک مجموعه موقوفه از زمان سامانیان مربوط بود و واقفش هم امیراسماعیل سامانی بود. نمی‌خواهم سرتان را درد بیاورم و می‌دانم سرتان خیلی شلوغ است و اگر همهٔ نویسنده‌ها بخواهند نامه‌های به این طول و تفسیری برایتان بنویسند، دیگر وقت کار دیگری برای شما نمی‌ماند، ولی اگر اجازه بدهید ماجرا را همان‌طور که اتفاق افتاد، برایتان بنویسم تا دلم راضی شود. باز هم ببخشید!

وقف‌نامه به خط دبیری، به گفتهٔ متصدی موزه، نوشته شده بود و خیلی راحت قابل خواندن نبود. گفتم: «مثل دست خط خودمه؛ هیچکی نمی‌تونه ازش سر دربیاره! موضوعش چیه؟ ماجرا چی بوده؟» گفت: «امیراسماعیل سامانی مثل اینکه موقعی که به رحمت خدا مِرفته، یه چند تا از محله‌ها و روستاهای دوروبر بخارا رو که توش زندگی می‌کرده، وقف موکنه بچه‌های خودش و نواده‌هاش ناظر و مجری موقوفه‌اند و بایست آبادشون کنند و خلاصه از این حرفا... بعد به رحمت خدا رفته و سامانی‌ها بساطشون جَمع رفته، غزنویا سرِ کار اومدن، زمینا رو از دست مردم درشون میارن. یکی از نواده‌های امیراسماعیل، اسمش از خاطرم رفته، دعوی موقوفه موکنه و خلاصه اسناد و مدارک رو بیرون می‌کشن. مثل اینکه اون موقع یه اداره واسه وقف توی دربارشون داشتن مثل ادارهٔ شما. بالأخره این بنده خدا کار دیوانی کرده بوده، اونقده عریضه می‌نویسه و با هزار دبَدَبه و کَبکَبه موقوفات رو برمی‌گردونه و خودش مِدِه دست رعیت، به قول خودشون و امین موقوفه جد جد جدش مِرِه وقف‌نامه دُرُست ادا شه.»

گفتم: «خُب اینا اینجا چکار می‌کنه؟ نکنه اینم وقف امام رضاست؟!»

خندید و باز دستی به گرده‌ام زد و گفت: «نه خدای نکرده اینجا موزه‌اس!

خیلی از اسناد که اینجان، مردم هدیه کردن به آقا، مثل همین وقف‌نامه و کتاب روش، یکی از بندهای وقف‌نامه‌اس. وقتی شوروی کمونیستی مِرِه و همه چیزای مذهبی رو می‌سوزوندند، یه دختر ازبک پای پیاده و از دل کوه‌ها و توی برف و بوران خودشو می‌رسونه مِشِد و اینا رو مِدِه و توی صحن آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا، جون مِدِه. عمر و جوانی‌اش رو مِذِاره پای این وقف‌نامه، نسوزه و بمونه تا امروز.»

خیلی متأثر شده بودم. گفتم: «خُب بعدش چی میشه؟»


نظرات کاربران

کاربر ۲۴۳۵۸۹۶
۱۳۹۹/۰۸/۱۵

عالی بود.👌👌👌

reyhaneh
۱۴۰۰/۱۲/۱۲

ماجرای شاه اسماعیل واقعی بود؟

حسین احمدی
۱۳۹۹/۰۸/۲۲

کتاب های آقای حاجی علیان همیشه روان ، جذاب و خواندنی ست...

Nimagh
۱۳۹۹/۰۸/۱۴

یک کتاب بی نظیر که قطعا با خواندش هیچ وقت تصاویرش از ذهن مان پاک نخواهد شد

Mina
۱۴۰۰/۰۳/۱۴

مربوط به یه شخصیت تاریخیه و ماجرای جالبی که باعث ورود به اون موضوع میشه هم در نوع خودش جالب بود. داستان قشنگی داشت . هرچند میتونست دیالوگ ها رو بست بده . و عجیبترین چیز این بود که من

- بیشتر
آر-طاقچه
۱۴۰۰/۰۱/۲۸

خوب بود

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۳)
«کودکی که درنیابد به عقل و فراست و جان و تن خویش می‌تواند زندگانی بگذراند، نه در سایهٔ پدر خویش، هیچ بزرگی‌ای در پیشانی‌نوشت‌اش نمی‌گنجد!»
Yas Balal.جواد عطوی
«کیستی که من این‌گونه با اعتماد نام خود را با تو می‌گویم، کلید خانه‌ام را در دستت می‌گذارم، نان شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنم، به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو این‌چنین آرام، به خواب می‌روم؟! کیستی که من این‌گونه به‌جِد در دیار رؤیاهای خویش با تو درنگ می‌کنم؟!» شاملو
Yas Balal.جواد عطوی
«اگر زمان و مکان در اختیارمان بود ده سال پیش از طوفان نوح، عاشقت می‌شدم و تو می‌توانستی تا قیامت برایم ناز کنی؛ یکصد سال به ستایش چشمانت می‌گذشت و سی هزار سال سر به ستایش تنت و تازه در پایان عمر، به دلت راه می‌یافتم»
Yas Balal.جواد عطوی
«بخارا آن روز را جشن می‌گیرد که در آن دزدی نباشد، جان و مالِ رعیت در آسایش خاطر باشد.»
n re
«خدایا به امید تو!»
n re
«کیستی که من این‌گونه با اعتماد نام خود را با تو می‌گویم، کلید خانه‌ام را در دستت می‌گذارم، نان شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنم، به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو این‌چنین آرام، به خواب می‌روم؟! کیستی که من این‌گونه به‌جِد در دیار رؤیاهای خویش با تو درنگ می‌کنم؟!» شاملو
حسین احمدی
«خانهٔ پدری محملی است برای بلوغ و آرامش و قرارت در زندگی با جفتت، دخترم!
Yas Balal.جواد عطوی
خیلی از اسناد که اینجان، مردم هدیه کردن به آقا، مثل همین وقف‌نامه و کتاب روش، یکی از بندهای وقف‌نامه‌اس. وقتی شوروی کمونیستی مِرِه و همه چیزای مذهبی رو می‌سوزوندند، یه دختر ازبک پای پیاده و از دل کوه‌ها و توی برف و بوران خودشو می‌رسونه مِشِد و اینا رو مِدِه و توی صحن آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا، جون مِدِه. عمر و جوانی‌اش رو مِذِاره پای این وقف‌نامه، نسوزه و بمونه تا امروز.»
leylak
جماعتی که به دزد و مال‌باخته بخندد، هیچ‌گاه روی آسایش نمی‌بیند. از کجا معلوم فردا نوبت آنان نباشد؟!
n re
گرچه پدرم، نام احمدبن‌نوح را داشت، لیک مرا ذبیح‌الله نام نهاد که مبادا خدای ناکرده پسر نوح بشوم و این دِین بر گردنم نهاد که قوم تحت کفالت خویش به سرمنزل مقصود رسانم.» گویی این کشتی نجاتش بود که می‌بایست برای مردم بخارا مهیا می‌شد.
n re

حجم

۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

حجم

۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان