
کتاب متولد هشتاد
معرفی کتاب متولد هشتاد
کتاب الکترونیکی «متولد هشتاد» نوشتهٔ زینب غلامی را نشر صاد منتشر کرده است. این اثر روایتی داستانی از زندگی دختری جوان به نام «مهدیه» است که در بستر خانوادهای سنتی و شهری، با دغدغههای هویتی، خانوادگی و اجتماعی خود دستوپنجه نرم میکند. روایت کتاب در فضای معاصر ایران میگذرد و با نگاهی جزئینگر به روابط میاننسلی، سنت و مدرنیته، و جستوجوی حقیقت در دل خاطرات و رازهای خانوادگی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب متولد هشتاد
«متولد هشتاد» اثری داستانی است که در قالب رمان معاصر نوشته شده و فضای آن در شهر مشهد و میان خانوادهای چندنسلی شکل میگیرد. زینب غلامی در این کتاب، با تمرکز بر زندگی «مهدیه»، دانشجوی دبیری الهیات، به روایت فرازونشیبهای زندگی او در خانواده، مدرسه و جامعه میپردازد. ساختار کتاب بر پایهٔ روایت خطی و توصیفهای دقیق از محیط، شخصیتها و روابط خانوادگی استوار است. داستان با نگاهی به گذشته و حال، لایههای پنهان خانواده و رازهای ناگفته را بهتدریج آشکار میکند. روایت، همزمان با دغدغههای شخصی و اجتماعی شخصیت اصلی، به موضوعاتی چون مهاجرت، هویت، نقش زن در جامعه و چالشهای سنت و مدرنیته میپردازد. فضای کتاب، ترکیبی از خاطرات کودکی، روابط خانوادگی، و تجربههای روزمرهٔ نسل جوان است که در دل یک خانوادهٔ ایرانی روایت میشود.
خلاصه داستان متولد هشتاد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «متولد هشتاد» با تصویری از زنی در تاریکی و تونلهای زیرزمینی آغاز میشود؛ صحنهای نمادین که به جستوجوی حقیقت و عبور از گذشته اشاره دارد. روایت اصلی حول محور «مهدیه»، دختری جوان و دانشجوی دبیری الهیات، میچرخد که درگیر کارورزی در مدرسهای قدیمی به نام علویزاده است. او با چالشهای اداری، قوانین خشک مدرسه و روابط پیچیده با مدیر و معلمان روبهرو میشود. در خانه، مهدیه با پدری سختگیر و مادربزرگی که خاطرات گذشته را زنده نگه داشته، زندگی میکند. مادرش سالها پیش به دلایلی نامعلوم از ایران رفته و سرنوشتش در هالهای از ابهام باقی مانده است. خواستگاری سنتی، فشارهای خانوادگی، و تلاش برای یافتن جایگاه خود در میان سنت و تغییرات اجتماعی، بخش مهمی از دغدغههای مهدیه را شکل میدهد. او در مسیر جستوجوی هویت و حقیقت، با رازهای خانوادگی، خاطرات کودکی و روابط پیچیده با اطرافیان مواجه میشود. داستان با رفتوآمد میان خانهٔ پدربزرگ، مدرسه و فضای شهری، لایههای مختلف زندگی مهدیه را به تصویر میکشد و در دل روایت، به مسائلی چون مهاجرت، نقش زن، و تأثیر گذشته بر حال میپردازد. پایان داستان باز است و سرنوشت شخصیتها و رازهای خانواده همچنان در ابهام باقی میماند.
چرا باید کتاب متولد هشتاد را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی ملموس و جزئینگر، تصویری از زندگی نسل جوان در بستر خانوادههای ایرانی معاصر ارائه میدهد. «متولد هشتاد» دغدغههای هویتی، چالشهای میاننسلی، و کشمکش میان سنت و مدرنیته را در قالب داستانی خانوادگی و اجتماعی به تصویر میکشد. خواندن این اثر فرصتی برای همذاتپنداری با شخصیتهایی است که در جستوجوی حقیقت و هویت خود، با گذشته و حال روبهرو میشوند. روایت کتاب، مخاطب را به تأمل دربارهٔ نقش خانواده، خاطرات و انتخابهای فردی در شکلگیری مسیر زندگی دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر ایرانی، کسانی که دغدغهٔ هویت، روابط خانوادگی و چالشهای نسل جوان را دارند، مناسب است. همچنین برای خوانندگانی که به روایتهای چندنسلی و داستانهایی با محوریت زنان و مسائل اجتماعی علاقهمندند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب متولد هشتاد
«زن چشمش به پلهها و نور کمزورِ شمع بود. آرام پایین میآمد و بیشتر تاریکی را میدید. پاشنهٔ کفشش بلند نبود؛ اما بلندی پلهها، تعادلش را بههم میریخت. این پنجمینباری بود که دوربین عکس فوریاش را لمس میکرد، میخواست مطمئن شود که فراموشش نکرده. از همانجا شروع کرد به گرفتن فیلم. به پایینتر که رسید دیگر هیچچیز را نمیدید جز نوری که کمسوتر از قبل میتابید. نفسهای عمیقش پشتسرهم شده بود، به اینجا که میرسید انگار هوا را گم میکرد و نیستی را با تمام وجودش میبلعید. شمع خاموش شد. دیگر سیاهی مطلق بود. دست کشید به دیوار، لمس خاکِ نمدار، نفس را به او برگرداند. کمی با خود فکر کرد، در خاطرش نمانده بود که کلید روشنایی این تاریکخانه را دقیقاً کجا پیدا کرده بود. جلوتر رفت و دستش را به دنبال خودش روی دیوار میکشید. به میانهٔ راه که رسید، انگشتهایش دیگر خاک را حس نکردند. کلید را زد. حالا دیگر نور تا آخر این تونل وحشت پیدا بود و دهانهٔ سه دهلیز، سهراهی کوچکی را ایجاد کرده بودند. سیمهای برق از آن بالا آویزان بودند، سر خم کرد و وارد یکی از دهلیزها شد. سرش میخورد به بالای دهلیز و پشت سرش خاکها آرام میریختند کف دالان و سیمها اتصالی میکردند. چراغها خاموش و روشن شدند. بیشتر خم شد، سرش را پایینتر گرفت و چهاردستوپا راه رفت. به آخر دهلیز رسید. هیچچیز نبود جز تختهٔ چوبی که ادامهٔ راه را بسته بود.»
حجم
۱۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه