
کتاب سفر در سایه ها
معرفی کتاب سفر در سایه ها
کتاب سفر در سایه ها نوشتهٔ «ریحانه کفشچیان مقدم» را نشر صاد منتشر کرده است. این رمان دارای داستانی چندلایه از مواجههٔ انسان با رنج، پدرانگی، اسطوره و جنگ است که با الهام از شاهنامه و اسطورههای ایرانی، قصهای تازه و تأملبرانگیز را در دل میدان جنگ روایت میکند. نویسنده با بهرهگیری از عناصر اسطورهای و ساختار روایی تودرتو، داستانی را شکل داده که در آن مرز میان واقعیت و خیال، گذشته و حال و اسطوره و زندگی روزمره در هم میآمیزد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سفر در سایه ها اثر ریحانه کفشچیان مقدم
کتاب «سفر در سایهها» رمانی است که در قالب روایتی بلند و چندلایه به بازخوانی اسطورهها و پیوند آنها با تجربههای انسانی معاصر پرداخته است. داستان در بستر جنگ و در سنگری دور از خط مقدم آغاز میشود؛ جایی که سربازان و پدران داغدار در دل تاریکی و اضطراب، به روایتها و قصهها پناه میبرند. نویسنده با استفاده از ساختار روایی تودرتو و تغییر فونت برای تمایز جهانهای مختلف، مرز میان واقعیت و خیال را محو کرده است. داستان اصلی، قصهٔ پدری است که برای نجات جان پسرش دعا میکند و در این میان، قصهگویی مرموز، داستان رستم و سهراب را بهشیوهای تازه و متفاوت بازمیگوید. این بازگویی نهتنها به اسطوره وفادار نمیماند، بلکه آن را به بستری برای تأمل دربارهٔ پدرانگی، قربانیکردن، تقدیر و مسئولیت بدل میکند. کتاب با بهرهگیری از عناصر اسطورهای، گفتوگوهای زنده و شخصیتپردازی چندوجهی، تجربهای متفاوت از مواجهه با اسطوره و واقعیت را پیش روی خواننده میگذارد.
خلاصه داستان سفر در سایه ها
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان در سنگری دور از خط مقدم جنگ آغاز میشود؛ جایی که سربازان و پدران داغدار، شب را با اضطراب و دعا سپری میکنند. در میان آنها پدری بیوقفه برای نجات جان پسر نیمهجانش دعا میکند. او میگوید «جانم بگیر، جانش بده». این فضای پرتنش با ورود مردی مرموز که قصهگو است، رنگوبویی تازه میگیرد. او روایت رستم را بازمیگوید، اما نه آن رستمی که در شاهنامه میشناسیم؛ بلکه رستمی که پس از مرگ سهراب برای بازگرداندن پسرش سفری اسطورهای و پرمخاطره را آغاز میکند. در این روایت، رستم برای نجات سهراب باید از هفتخان تازهای عبور کند؛ خانهایی که هرکدام نمادی از رنج، گناه، بخشش و هویت هستند. او در این سفر با ایزد مهر، زروان (ایزد زمان)، تهمینه و موجودات اسطورهای و خیالی روبهرو میشود و هر بار بخشی از خود را جا میگذارد. روایتْ همزمان با قصهٔ رستم، به زندگی سربازان و پدران حاضر در سنگر بازمیگردد و پیوندی میان اسطوره و واقعیت برقرار میکند. دغدغههای پدرانگی، مسئولیت، قربانیکردن و مواجهه با تقدیر، در هر دو جهان روایت تکرار میشود. داستان با تداخل جهانها، گفتوگوهای زنده و بازتاب اسطوره در زندگی روزمره، تجربهای چندلایه و تأملبرانگیز از رنج و امید را رقم میزند.
چرا باید کتاب سفر در سایه ها را بخوانیم؟
این کتاب با بازآفرینی اسطورهٔ رستم و سهراب و پیوند آن با تجربههای انسانی معاصر، فرصتی برای تأمل دربارهٔ پدرانگی، رنج، مسئولیت و مواجهه با تقدیر فراهم میکند. روایت چندلایه و ساختار تودرتو، خواننده را به سفری میان واقعیت و خیال میبرد و امکان تجربهٔ همزمان اسطوره و زندگی روزمره را فراهم میآورد. «سفر در سایهها» نهتنها بازخوانی یک اسطورهٔ کهن است، بلکه دعوتی به اندیشیدن دربارهٔ معنای پدربودن، قربانیکردن و بخشش در جهان امروز است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات داستانی، اسطورهشناسی، روایتهای چندلایه و کسانی که دغدغهٔ پدرانگی، رنج و مسئولیت را دارند، مناسب است؛ همچنین این اثر برای مخاطبانی که به بازخوانی اسطورهها و پیوند آنها با مسائل معاصر علاقهمند هستند، تجربهای متفاوت خواهد بود.
بخشی از کتاب سفر در سایه ها
«اما آنچه میدید غریب بود، گویی داخل الماسی بنفشرنگ قرار داشت که در چرخش بود و مدام تغییر میکرد و با بازتاب نور تغییر شکل میداد. هر جا چشم کار میکرد آینههای درهمفرورفته و ادغامشده میدید با شفق بنفشرنگ که درون هم فرومیرفتند و خارج میشدند. گویا از آینه مذاب بودند و چون از هم دور میشدند باز جامد میشدند. گاهی ثابت میماندند، گاهی میچرخیدند و چون رو به رویهم قرار میگرفتند از بازتابشان درون هم دروازهای بهسوی ابدیت یا شاید قعر جهنم باز میشد و باز با حرکت کردنشان محو میشدند. این راهها حقیقی بودند یا واقعی؟ انگار هزاران دروازه به جهانهای دیگر بود. چون آینهای از کنارش گذشت، ترسی سرد قلبش را در برگرفت! تنها هالهای از او وجود داشت، هالهای نورانی که دورتادور بدنش نقش باشد اما بهجای تصویر خودش سایهای تیره وجود داشت... بله نه فقط جوانی که بازتابش را هم در خان قبلی جا گذاشته بود و هر آنچه از او بود، سایهای تیره بود با هالهای سفید. آینه از کنارش گذشت و رستم را با هزاران سؤال بیجواب رها کرد.
درجایش چهارزانو نشست و دستانش را بر روی زانوان گذاشت.
به شک افتاده بود. در مورد حقیقت خودش، واقعیت اتفاقی که افتاده بود، اصلاً برای چه اینگونه در جست و جوی سهراب بود. اگر او دیگر رستمی که پیشازاین بوده نباشد، چرا باید برای سهراب بجنگد. ناگهان سایهای از گوشهٔ چشمش گذشت. رو برنگرداند. نه هیچ عکسالعملی. تا زمانی که خودش نخواهد از جایش بر نخواهد خواست. این بار اجازه نمیداد وادار به شکارش کنند. نورهای بنفش همچون شفق الماس حرکت میکردند، از رویش عبور میکردند، آینهها در اطراف او چون خیالی پریشان در هم ادغام میشدند و از هم متولد میشدند و او همچنان سعی داشت دلیلی بیاید که باز بتواند برای برگرداندن سهراب از جایش برخیزد.»
حجم
۶۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۶۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه