
کتاب ول
معرفی کتاب ول
کتاب الکترونیکی «وُل» نوشتهٔ میثم فرهمندیان اثری داستانی است که نشر صاد آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان بلندی است که با الهام از وقایع تاریخی و با بهرهگیری از عناصر بومی و فرهنگی منطقهٔ بویراحمد، به روایت زندگی، جنگ و سرنوشت مردمانی میپردازد که در دل کوهستانهای سردسیر ایران روزگار میگذرانند. نویسنده با نگاهی مستند و در عین حال داستانی، روایتی از تقابل سنت و مدرنیته، جنگ و صلح، و پیوند انسان با طبیعت را پیش روی خواننده قرار داده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ول
«وُل» داستان بلندی است که در بستر وقایع تاریخی و اجتماعی دهههای گذشتهٔ ایران شکل گرفته است. این کتاب با ساختاری روایی و توصیفی، زندگی سربازان و مردم بومی منطقهٔ بویراحمد را در دوران پرآشوب اصلاحات ارضی و سرکوبهای نظامی روایت میکند. نویسنده، میثم فرهمندیان، با تکیهبر مستندات تاریخی و استفاده از زبان و فرهنگ محلی، فضایی ملموس و زنده از کوهستان، عشایر و سربازان خلق کرده است. روایت کتاب از زاویهٔ دید یک سرباز جوان شکل میگیرد که درگیر مأموریتی نظامی در دل طبیعت خشن و رازآلود زاگرس میشود. «وُل» نهتنها به نبردهای نظامی و کشمکشهای سیاسی میپردازد، بلکه به لایههای عمیقتری از هویت، خاطره، ترس و امید انسانها نیز سرک میکشد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت پیوسته و فصلبندی داستانی است و با بهرهگیری از عناصر بومی، اسطورهای و تاریخی، تصویری چندلایه از زندگی و مرگ در کوهستان ارائه میدهد.
خلاصه داستان ول
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «وُل» با روایت یک سرباز جوان به نام بهرنگ آغاز میشود که همراه گروهان خود به مأموریتی نظامی در کوهستانهای بویراحمد اعزام شده است. فضای داستان، آمیخته با ترس، اضطراب و حس غریبی است که طبیعت کوهستان و حضور عشایر در آن ایجاد میکند. سربازان، درگیر مأموریتی هستند که هدفش سرکوب شورشهای محلی و برقراری نظم حکومتی است. روایت با جزئیات دقیق از زندگی روزمرهٔ سربازان، تعاملات آنها با مردم بومی، و تضادهای درونی شخصیتها پیش میرود. در طول مسیر، سربازان با طبیعت خشن، حیوانات وحشی، و مردمانی روبهرو میشوند که نگاهشان به ارتش و دولت، آمیخته با بیاعتمادی و ترس است. شخصیتهایی مانند علییار، بلدچی محلی، و زریر، فرماندهٔ بیرحم گروهان، هرکدام نمایندهٔ بخشی از واقعیتهای تلخ و پیچیدهٔ این سرزمیناند. داستان با پیشروی گروهان در کوهستان، کمینها، درگیریها و لحظات پرتنش جنگی، به تدریج به سوی نقطهای بحرانی حرکت میکند که در آن مرز میان دوست و دشمن، قربانی و مهاجم، بهشدت مبهم میشود. در میانهٔ نبرد و پس از زخمیشدن راوی، او به دست خانوادهای بومی پناه داده میشود و برای مدتی کوتاه، با زندگی و رنج مردم محلی از نزدیک آشنا میشود. این تجربه، نگاه او را به جنگ، وطن و انسانیت دگرگون میکند. داستان با تلاقی سرنوشت سربازان و مردم بومی، و درگیریهای خونین و بیپایان، تصویری از تکرار تاریخ و سرگشتگی انسان در برابر قدرت و تقدیر ترسیم میکند.
چرا باید کتاب ول را بخوانیم؟
«وُل» با روایتی واقعگرایانه و جزئینگر، تجربهٔ زیستهٔ سربازان و مردم بومی در دل کوهستانهای ایران را به تصویر میکشد. این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون جنگ، هویت، سرنوشت و پیوند انسان با طبیعت، فرصتی برای تأمل دربارهٔ تاریخ معاصر و ریشههای خشونت و مقاومت در جامعهٔ ایرانی فراهم میکند. روایت داستان، همزمان که به وقایع بیرونی میپردازد، لایههای درونی شخصیتها و دغدغههای انسانی آنها را نیز آشکار میسازد. خواندن این اثر، دریچهای به سوی شناخت بهتر فرهنگ، زبان و زیستبوم مناطق کمتر دیدهشدهٔ ایران باز میکند و مخاطب را با پرسشهایی دربارهٔ قدرت، عدالت و معنای زندگی روبهرو میسازد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای تاریخی، اجتماعی و واقعگرایانه مناسب است. کسانی که دغدغهٔ شناخت تاریخ معاصر ایران، زندگی عشایر و تأثیر جنگ و سیاست بر سرنوشت انسانها را دارند، از خواندن «وُل» بهره خواهند برد. همچنین مخاطبانی که به روایتهای بومی و زبان محلی علاقهمندند، این اثر را جذاب خواهند یافت.
بخشی از کتاب ول
«چیزی در هوای این سرزمین موج میزند. نمیدانم از کجا میآید. شاید توی باد است. شاید میان صخرهها نشسته. شاید از میان برگهای سبز بلوطها بال میگیرد. شاید از دل چشمههای ناپیدا بیرون میریزد. هر چه هست آرامبخش است. برعکس گروهانِ آشفته و گیج و ترسیده، حس میکنم چیزی غریب و لذتبخش را که باید پیدایش کنم. نمیدانم کجاست. کلاهآهنی را مانند قارچی روی زمین میکارم و رویش مینشینم. تفنگم را تکیهگاه میکنم. پاهایم در پوتینها فریاد میزنند: «ما را برهنه کن!» به درختِ انجیرِ پیری خیرهام. به دیوارِ ویران و سنگی تکیه داده. برگهای پهن و سبزش، سنگین بر شاخههاش خَم شده. معلوم نیست این خرابات خانهٔ که بوده. تنها دیواری ویران و انجیری پیر از آن دوران باقی مانده. چه کودکان شادی در حیاط بزرگش نفس کشیدهاند. چه بر سرشان آمده؟ حالا کجایند؟ چرا ویران شده؟ صدای زنگولهای در دشت میپیچد. از بین پای سربازان سرمیچرخانم. عشایر در افق جاده آرام میآیند. زیاد دور نیستند. بزی بزرگ جلوی رَمهٔ گلّه گاهی میایستد به ما خیره میشود. زنان و بچهها روی گاوها، اُلاغها و قاطرها خسته و بیحرف نشستهاند. چند مرد چوب دستی در هوا میچرخانند و های و هوی میکنند. دختری با دامنِ آبی از میانِ گلّه بیرون میزند. محکم گام برمیدارد. بچهای به کمر به افق خیره شده. هیچکس و هیچچیز را اطرافش نمیبیند. شاید از ترس یا غرور باشد. نمیدانم. گلّه آرام میگذرد، سربازها عقب میکشند. بعضی میان گلّه میایستند و دست بر پشم گوسفندان میکشند. معصومی برهای را در آغوش میگیرد و نازش میکند. بره مانند بچهای در آغوش معصومی گریه میکند و جیغ میکشد. معصومی میبوسد و رهایش میکند. دخترِ دامن آبی خسته میگذرد. چه سکوت و شکوه و غروری. دیگر مطمئنم غرور دختر است. بچه با سری کَج سالهاست خوابیده. فاصلهٔ گامهاش عادی نیست. صدای پاشنه و آشوبِ آبی دامنش را در قیامتِ گلّه میشنوم.»
حجم
۹۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۹۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه