کتاب قرنطینه
معرفی کتاب قرنطینه
قرنطینه نام رمانی نوجوانانه اثر جنیفر ای. نیلسن است. این رمان یک داستان هیجانانگیز درباره یک بیماری مهلک و کشنده، شبیه کرونا، روایت میکند.
درباره کتاب قرنطینه
یک بیماری مسری کشنده به نام اسکورج شیوع پیدا کرده است و ماموران هرکسی را که مشکوک است، با خودشان میبرند تا آزمایش دهد. آنی ملز هم یکی از این افراد است که نتیجه تستش در کمال ناباوری مثبت میشود. او را به یک جزیره میفرستند؛ جایی که قبلا زندان بوده و حالا قرنطینه بیماران است. قربانیان اسکورج باید باقیمانده عمر کوتاه خود را در این جزیره سپری کنند اما انی تصمیم دارد از یک راز در جزیره پرده بردارد.
خواندن کتاب قرنطینه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
نوجوانان علاقهمند به داستانهای مهیج و ماجراجویانه را به خواندن این رمان دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب قرنطینه
بیشتر مردم دوستی من و ویول را به اندازهٔ وقتگذرانی اختیاریِ یک آهو با یک گراز وحشی، بعید میدانستند. من و او هرکدام به یک چیز خاص معروف بودیم؛ همه میدانستند کدامیک از ما آهو است و کدام گراز.
اغلب از ویول میپرسیدند چطور میتواند با من دوست باشد، انگار او فقط با من از روی لطف، خوب بود، یا شاید چون مادرم در عوضش بهش پول میداد. هیچکس نمیپرسید چرا من با ویول دوست هستم. انگار او فقط قرار بود به من مهربانی بکند.
هرچند، آنها ویول را مثل من نمیشناختند. اگر نگوییم بیشتر از من، اما او درست اندازهٔ من لجباز بود. او شوخیهایی را که با مردم میکردیم دوست داشت، هرچند برای در رفتن از دستشان زرنگتر بود. او ایرادهای زیاد دیگری هم داشت که فقط من میدانستم، مثلاً غرورش که جوری بهش میچسبید که انگار زندگیاش است. و... خب، احتمالاً حتی ایرادهای بیشتری هم داشته باشد که وقت کافی میخواهد تا بهشان فکر کنم. اما مهمتر از همه، ویول استعدادی داشت که نه پدر و نه مادرش چیزی از آن نمیدانستند. هیچکس نمیدانست، چون اگر کسی به خاطر چیزی به او شک میکرد، سرزنشش به جای او متوجه من میشد و من هیچ وقت نمیتوانستم با آنها سروکله بزنم.
ویول میتوانست سریعتر از دویدن یک گربهٔ سوخته، یک قفل را باز کند. او دوتا سوزن لحافدوزی بزرگ را همهجا همراهش داشت، برای مواقعی که به قفلی برمیخورد که لازم بود بازش کند. او هیچوقت دزدی نمیکرد؛ خیلی خوبتر از آن بود که بتواند همچین کاری بکند، اما عادت داشت فقط موقع زمستان از زالوهای شهر پتو و هیزم بدزدد و بعد هر چیزی را که توی فصل بهار باقی میماند برگرداند. البته از وقتی اسکورج برگشته بود، دیگر چیزی را قرض نمیگرفت. اما اینکه کمتر تمرین میکرد، باعث نشده بود مهارتش با آن سوزنها کم شود. همانموقع هم توی گاری قرنطینه میتوانست از آنها استفاده کند، ولی قفل طرف بیرون در بود.
روی در این سلول یک قفل گنده بود، قفلی که التماس میکرد بازش کنند.
به ویول گفتم: «راه زیادی تا خونه هست، همینکه بفهمن ما رفتیم، میان دنبالمون میگردن.»
حجم
۲۴۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۴۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب یکی از قشنگ ترین و فوق العاده ترین کتاب های دنیاست 😍😍 واقعاً خیلی عالی بود مخصوصاً به حال و هوای قرنطینه ی کرونایی این روزا خیلی میاد 🤩😁 اینم بقیه ی ستاره هایش ⭐🌟⭐⭐🌟⭐⭐🌟⭐⭐⭐⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟 اینم خلاصه ای از این کتاب
داستانپردازی قوی و مهیجی داره، شخصیتها دوستداشتنی و خستگیناپذیرن! ابرقهرمانهایی که تنها قدرتشون عشق و همدلی و همکاری و تلاشه. خط داستانی بعضی جاها دچار خلأهایی هست و گاهی بچگانه و قابل پیشبینی میشه اما فکر میکنم برای نوجوونها، بخصوص دخترها
این کتاب فوق العاده بود! از خوندنش واقعا لذت بردم. و هم خیلی از طرح داستان و پیچدگی هاش خوشم اومد، داستان درمورد دختری به نام آنی بود که خیلی افتضاح آواز می خوند😂😂 و بیماری به نام اسکورج که خیلی
بسیار کتاب عالی ای بود و خوندنش رو به همه پیشنهاد می کنم، یکی از بهترین کتاب های نشر پرتقال بود. شجاعت آنی ملز قابل تحسینه و داستان جذابش ما رو به این سمت می کشونه که هیجان رو در
خیلی باحال و جالب بود😘🌹❤️🤤 عاشقش شدم😍😍 حتما بخونید😇
عاشقش شدم .... وقتی داشتم میخواندمش انگار تمام اتفاقات رو از نزدیک حس میکردم . انقدر قشنگ بود که اصلا دوست نداشتم تموم بشه ... حتی یک لحظه ام ازش چشم برنداشتم .
این کتاب بهترین کتاب پرتقال بود که من خوندم البته من نسخه چاپی ش رو خوندم عاااالیه و یه جور هایی مثل کرونا الان هس و من قبل از کرونا اینو خوندم و باورش برام عجیب بود ولی الان بهتر
کتاب زیبایی هستش من از خواندنش لذت می برم خیلی جالبه به شماهم پیشنهاد می کنم این کتاب را بخونید من کتابش را خریدم و خیلی جالب و باحال بود. 💗💕❤💖😊🤗😁😘😉
کتابی در ژانر ماجراجویانه و بسیار مهیج که مناسب افراد دوازده سال به بالا هست کتاب ایده جالبی داشت مخصوصا با خوندش تو این ایام کرونا شاید ارتباط بیشتری با داستان بگیرین روند داستان خوب بود نکات مثبتی داخل کتاب نهفته بود مثل
این کتاب فوق العاده بود.یه حس عجیبی داشت.واین که چون تو دوران کروناخوندمش همزاد پنداری شدیدی باهاش داشتم .عالی بود