کتاب شاهزاده قلابی
معرفی کتاب شاهزاده قلابی
کتاب شاهزاده قلابی نوشتهٔ جنیفر ای. نیلسن و ترجمهٔ رقیه بهشتی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان که برای نوجوانان نوشته شده، جلد اول از مجموعهٔ «سهگانهٔ صعود» است.
درباره کتاب شاهزاده قلابی
کتاب شاهزاده قلابی (The False Prince) اولینبار در سال ۲۰۱۲ میلادی منتشر شد. این رمان به نوجوانی ۱۵ساله، بیسرپرست و جنگجو به نام «سیج» پرداخته است. این نوجوان بهصورت اتفاقی توسط «کانر»، یکی از نمایندگان پادشاه خریداری میشود. تمام اعضای خانوادهٔ سلطنتی اخیراً جانشان را در شرایطی اسرارآمیز از دست دادهاند و «کانر» بهخاطر جلوگیری از جنگ داخلی، مشغول گردآوری نوجوانان بیسرپرستی است که میتوانند خود را بهشکلی باورپذیر بهجای پسر کوچک پادشاه جا بزنند؛ پسری که گفته میشود سالها پیش در دریا گم شد. «سیج» بسیار زود درگیر رقابتی مرگبار با دو پسر دیگر میشود تا بتواند نقش «شاهزاده جارون» را بازی کند. با او همراه شوید.
خواندن کتاب شاهزاده قلابی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهزاده قلابی
««اگه یه رویداد باشه که برای اون سر وقت رسیده باشی، لُرد کانِر، همین جلسهست.» مردی که صحبت میکرد جاش کِرویان، پیشکار ارشد پادشاه ایکبِرت، بود. او تقریباً به مانند آجر و سیمان کاخ بخشی از آن محسوب میشد و تمام زندگی خود را صرف خدمت به پادشاه کرده بود. او اندام بزرگ و ورزیدهای نداشت. در واقع، درست برعکس بود و، با وجود این، تنها با حرکت یک دستش میتوانست به هزار نفر حاضر در یک اتاق دستور دهد. هیچ فردی از او به پادشاه ایکبِرت وفادارتر نبود و عدۀ کمی چون او به کارتیا عشق میورزیدند. خطوط صورت سالخوردۀ او داستان سالها نگرانی و مشاورۀ سلطنتی دربارۀ مشکلترین تصمیمات مملکتی را بازگو میکردند. حالا او با بزرگترین وظیفۀ دوران کاری خود روبهرو بود: پیدا کردن پادشاهی جدید برای کارتیا در صلح و آرامش. چون اگر برای دستیابی به تخت سلطنت جنگ داخلی بین گروههای مختلف درمیگرفت، دشمنان کارتیا از این فرصت برای پیشروی به کشور و نابودیاش استفاده میکردند.
کانِر تعظیمی مؤدبانه به کِرویان کرد. «پیشکار ارشد بزرگوار، هنگام آمدن به اینجا با مشکلاتی روبهرو شدم. لطفاً مرا ببخشید.»
نوزده مشاور دیگر در اتاق بوده و مطابق با رتبۀ خود پشت یک میز مستطیلشکل طویل نشسته بودند. جایگاه کانِر تقریباً در انتهای میز قرار داشت، اما امیدوار بود که در پایان بعدازظهر جایگاه ویلدرگراس را در رأس میز از آن خود کند. این گروه بیهوده و بسیار بی فایده بود و تعداد کمی از آنها واقعاً یک روز از زندگی خود را کار کرده بودند. آنها حتی اگر از خطر و هزینهای که کانِر متحمل شده بود تا شاهزاده را به تخت سلطنت بنشاند آگاه بودند، هرگز از تلاشهای او تقدیر نمیکردند. کانِر پذیرفته بود که نقش او نجات کارتیاست. اما این گروه فخرفروش گردنکلفت و متظاهر هرگز چنین حقیقتی را درک نمیکردند.
کِرویان گفت: «لطفاً روی صندلی خود بنشینید. من هماکنون به طور رسمی اعلام کردم که پادشاه ایکبِرت، ملکه و پسرشان از دنیا رفتهاند. در چند دقیقۀ آینده، ناقوس مرگ به صدا درمیآید و برای هر عضو سلطنتی یک بار نواخته میشود.»
تقریباً همان لحظه ناقوسهای سراسر کاخ به صدا درآمدند. طنین آنها فراتر از مرزهای پایتخت شنیده میشد و به مردم عادی کشور خبر میداد که یک عضو خانوادۀ سلطنتی از دنیا رفته است. شنیدن صدای ناقوسها برای سه بار مشخص ساخت که شایعات درست بودهاند. تمام خانوادۀ سلطنتی از دنیا رفته بودند.
هنگامی که صدای ناقوسها قطع شد، کِرویان ادامه داد: «لُردها مید، بیکِت و هینتاوِر که همین هفتۀ گذشته به ایسیل سفر کرده بودند، ما رو قانع ساختند که شاهزاده جارون در حملۀ دزدان دریایی در چهار سال پیش کشته شده. بنابراین، ما هیچ چارهای نداریم، جز اینکه...»
«چیزهای بیشتری دربارۀ اون داستان وجود داره.» کلمات کانِر متکبرانه بود و حقبهجانب بودن او را نشان میداد. او این سخنرانی را بارها در ذهنش تمرین کرده بود، تا جایی که میتوانست در خواب هم آن را تکرار کند. «میتوانم صحبت کنم، لُرد کِرویان؟»
کِرویان به او اجازه داد و کانِر ایستاد. «با احترام به مشاورهای همکار خویش که هفتۀ گذشته رو به دنبال یافتن مدرکی از مرگ جارون سپری کردهاند، باید بگم که اونا در اشتباهند. شاهزاده جارون چهار سال پیش از حمله دزدان دریایی جان سالم به در بُرد.»
حجم
۳۴۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه
حجم
۳۴۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه