دانلود و خرید کتاب صالحان آلبر کامو ترجمه ابوالفضل قاضی
تصویر جلد کتاب صالحان

کتاب صالحان

نویسنده:آلبر کامو
انتشارات:نشر مصدق
امتیاز:
۴.۴از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صالحان

کتاب صالحان، نمایشنامه‌ای خواندنی و پر شور از آلبر کامو است. آلبر کامو، ماجرای ترور پسرعموی تزار و گفتگوهای پیرامون این نقشه را دستمایه نمایشنامه‌ای خواندنی قرار داده است که با ترجمه‌ی ابوالفضل قاضی در دست دارید.

درباره‌ی کتاب صالحان

صالحان یا صلحا گروهی از مردم هستند که بنا بر یک افسانه‌ی قدیمی عبری، بار رنج جهان را بردوش می‌کشند، آن‌ها جهان را از پلیدی‌ها حفظ می‌کنندو در این راه حاضرند خودشان را هم فدا کنند. آلبر کامو همین موضوع را دستمایه‌ای قرار داده است تا نمایشنامه‌ای جذاب بنویسد.

ماجرا در در ماه فوریه ۱۹۰۵، در مسکو اتفاق می‌افتد. گروهی از تروریست‌ها که شاخه‌ای از حزب سوسیالیست انقلابی بودند دست به تلاشی سازمان‌یافته برای سوءقصد به جان ولیکی کنیاز سرگئی، عموی تزار، زدند. آن‌ها می‌خواهند در زمانی که او در کالسکه‌اش است، به سویش بمبی پرتاب کنند. اما روزی که برای اجرایی کردن عملیات می‌روند، متوجه می‌شوند که فرزندانش هم همراه با او در کالسکه هستند. کسی که قرار بوده است بمب را پرتاب کند، معتقد است که نباید جان افراد بی‌گناه را بگیرد ولی دیگر اعضای گروه می‌خواهند نقشه‌شان هرچه زودتر عملیاتی شود. همین موضوع باعث درگرفتن مجادله‌ای میان آن‌ها می‌شود.

کتاب صالحان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن نمایشنامه لذت می‌برید، خواندن کتاب صالحان را به شما پیشنهاد می‌کنیم. صالحان برای دیگر دوست‌داران آلبر کامو نیز داستانی جذاب و خواندنی دارد. 

درباره‌ی آلبر کامو

آلبر کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر فرانسه در خانواده‌ای فقیر متولد شد. او که فیلسوف و روزنامه‌نگار مشهور و خالق اثر بی‌نظیر بیگانه است، در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر می‌پردازد» جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. او پس از رودیارد کیپلینگ جوان‌ترین برنده‌ی جایزه نوبل است. آلبر کامو در سال ۱۹۴۹ یک اتحادیه بین‌المللی را تأسیس کرد که آندره بروتون نیز یکی از اعضای آن بود. شکل‌گیری این گروه، به گفته خود کامو، بر اساس «محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی» بود. آلبر کامو در طول دوران فعالیتش رمان‌ها و نمایشنامه‌های بسیاری را نوشت طاعون، سقوط، بیگانه، نمایشنامه کالیگولا، نمایشنامه صالحان، افسانه‌ی سیزیف و خطاب به عشق که مجموعه نامه‌های عاشقانه‌ی او و ماریا کاسارس است از آن جمله‌اند. آلبر کامو در ۴ ژانویه ۱۹۶۰ در ۴۶ سالگی در ویل‌بلویل فرانسه به علت یک سانحه‌ی رانندگی چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب صالحان

دورا: از آنجا بگو، استپان.

استپان: از کجا؟

دورا: از تبعیدگاه.

استپان: آدم از تبعیدگاه فرار می‌کند!

آننکوف: آره، وقتی فهمیدیم که توانستی خودت را به سوس برسانی، خوشحال شدیم.

استپان: بوریا، سویس هم یک تبعیدگاه دیگر است.

آننکوف: چی گفتی؟ آنها دست‌کم آزادند.

استپان: تا وقتی که حتی یک آدم روی کره خاک استثمار بشود، آزادی هم خودش یک نوع زندان است. من آزاد بودم، ولی یک دقیقه از فکر روسیه و بردگانش غافل نبودم.

سکوت

آننکوف: استپان، خوشحالم که حزب تو را اینجا فرستاده.

استپان: لازم بود، داشتم خفه می‌شدم. آخر باید کاری کرد، نه؟

(به آننکوف نگاه می‌کند) می‌کشیمش، این‌طور نیست؟

آننکوف: اطمینان دارم.

استپان: این جلاد را می‌کشیم. از تو فرماندهی، بوریا، از ما اطاعت.

آننکوف: نمی‌خواهد قول بدهی، استپان. همه با هم برادریم.

استپان: انضباط لازم است. این را در تبعیدگاه فهمیدم. حزب سوسیالیست انقلابی به انضباط احتیاج دارد. وقتی انضباط داشتیم، دوک بزرگ را می‌کشیم و حکومت قلدری را سرنگون می‌کنیم.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۳/۰۸

(۳-۳-[۱۱]) توو این نمایشنامه کامو خواسته تا به یک سری مسائل اخلاقی، فلسفی و سیاسی بپردازه و از همه مهمتر اینکه (۱)ماکیاولی میگه قداستِ یک هدف، باعث میشه تا هر وسیله ای رو توجیه کنه و برای رسیدن به اون هدف

- بیشتر
کاربر ۲۴۴۳۵۰۶
۱۴۰۰/۱۱/۰۵

نمایشنامه تماما بر اساس واقعیت نوشته شده و حتی اسم‌ها تغییر نکردن. من از خوندنش بسیار لذت بردم. مسائل اخلاقی و سوال‌های فلسفی‌ای که بین افراد رد و بدل می‌شد، طرز فکر ما رو تو زندگی روزانمون به چالش می‌کشه.

- بیشتر
Melkorexe
۱۴۰۳/۰۳/۰۸

داستان درمورد یه عده جوون خواستار عدالت هست که سعی دارند کشورشون رو از استبداد نجات بدن، در این میون ماجرا ها و چالش هایی پیش میاد که جالبناک است. داستان کوتاهی هستش و پر از واقعه هستش به نسبت طول

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۰/۰۴/۳۱

نمایشنامه عالی، ترجمه خوب.

پوریا
۱۳۹۹/۱۱/۱۲

نمایشنامه که عالیه. ترجمه هم خوب.

وقتی که دانشجو بودم، رفقایم مرا مسخره می‌کردند، برای اینکه بلد نبودم تودار باشم. هرچه به فکرم می‌رسید، می‌گفتم و بالاخره هم مرا از دانشگاه اخراج کردند. استپان: چرا؟ ووآنف: سر درس تاریخ استاد از من پرسید: چطوری پطر کبیر سن‌پطرزبورک را بنا کرد؟ استپان: چه سؤال خوبی! ووآنف: من جواب دادم با خون و شلاق، و از دانشگاه اخراجم کردند.
Mohammad
در اینجا خون زیادست. خشونت فراوان است. آنهایی که واقعآ عدالت را دوست دارند. حق ندارند عاشق بشوند. آنها مثل من درست شده‌اند، سرشان بلند و چشم‌هاشان ثابت است. در این قلب‌های مغرور عشق چکار دارد؟ عشق آهسته سرها را به زیر می‌اندازد، یانگ! ولی گردن ما افراشته است.
Mohammad
ما می‌کشیم تا دنیایی بسازیم که در آن دیگر هیچکس کسی را نکشد
شادی عبودی
در صورتی که مثل آنها به فکر انقلاب عقیده دارم. مثل آنها می‌خواهم خودم را فدا کنم. من هم می‌توانم کاربر و خاموش و تودار و قاطع باشم. فقط فرقم این است که زندگی به نظرم عالی جلوه می‌کند. زیبایی و خوشبختی را دوست دارم و برای همین است که از استبداد متنفرم. چطوری به آنها حالی کنم؟ انقلاب! بسیار خوب، ولی انقلاب برای زندگی. برای اینکه امتیازی به زندگی بدهد، می‌فهمی؟
alcapon
دورا: این حرف‌ها را نزن. اگر مرگ تنها چاره باشد، بنابراین ما راه خوبی انتخاب نکرده‌ایم. راه درست راهی است که ما را به طرف زندگی، به طرف خورشید هدایت کند
Maryam
آسان نیست. وقتی که دانشجو بودم، رفقایم مرا مسخره می‌کردند، برای اینکه بلد نبودم تودار باشم. هرچه به فکرم می‌رسید، می‌گفتم و بالاخره هم مرا از دانشگاه اخراج کردند. استپان: چرا؟ ووآنف: سر درس تاریخ استاد از من پرسید: چطوری پطر کبیر سن‌پطرزبورک را بنا کرد؟ استپان: چه سؤال خوبی! ووآنف: من جواب دادم با خون و شلاق، و از دانشگاه اخراجم کردند.
alcapon
می‌خواهی بگویی اینها با هم فرق ندارد. اوه، نه! فرق دارد. تازه ما می‌کشیم تا دنیایی بسازیم که در آن دیگر هیچکس کسی را نکشد. ما قبول کرده‌ایم آدمکش باشیم تا عاقبت زمین پر از آدم‌های بی‌گناه بشود. دورا: و اگر به نتیجه نرسیدیم؟
alcapon
یک سال است که به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنم. برای این لحظه است که تا حالا زنده مانده‌ام. حالا می‌دانم که آرزو دارم، در کنار دوک بزرگ از بین بروم، خونم را تا آخرین قطره‌اش از دست بدهم، یا اینکه در یک لحظه در شراره انفجار بسوزم و بعد از خودم هیچ چیز باقی نگذارم. می‌فهمی برای چه تقاضا کردم اولین بمب را من پرتاب کنم؟ مرگ برای عقیده، این تنها راهی است که انسان می‌تواند شایسته عقیده باشد. اینهم توجیهش. دورا: من هم آرزوی این جور مرگ را دارم.
alcapon
باشد. سال‌ها مبارزه، دلهره جاسوس‌ها، تبعیدگاه و بالاخره این‌ها (علامت‌های شلاق را نشان می‌دهد)، کجا می‌توانم نیروی دوست داشتن را پیدا کنم؟ تنها چیزی که برایم می‌ماند نفرت است. این بهتر از آن است که آدم هیچ چیز حس نکند. دورا: آره، بهتر است.
alcapon
فوکا: برای اینکه تو نمی‌توانی با من مثل یک برادر حرف بزنی. این منم که محکوم‌ها را به دار می‌زنم. کالیایف: مگر تو هم محکوم به اعمال شاقه نیستی؟ فوکا: همینطور است. به من پیشنهاد کردند که این کار را بکنم و برای هر اعدام، یک سال از زندانم کم بشود. معامله خوبی است.
alcapon

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان