کتاب جویندهی طلا
معرفی کتاب جویندهی طلا
کتاب جویندهی طلا نوشته ژان ماری گوستاو لوکلزیو است که با ترجمه پرویز شهدی منتشر شده است. نویسنده این کتاب برنده جایزه ادبی نوبل شده است. این کتاب در یک جزیره دور افتاده در استرالیا میگذرد.
درباره کتاب جویندهی طلا
الکسیس جوان از زندگی روستایی به همراه والدین و خواهرش لذت میبرد. او در دنیای خودش غرق در دیدن صورتهای فلکی و گیاهان است و رویاپردازی میکند. با مرگ پدرش بهشت کودکی از بین میرود و او وارد دنیای سخت و تحقیرآمیز حقیقت میشود سالها بعد الکسیس خانواده و شغلش را راها میکند و به دنبال گنج مدفون دزدان دریایی میگیردد. گنجی که جوانی از دست رفتهاش را به او باز گرداند. این کتاب تصویری از رنج و تلاش انسان است.
خواندن کتاب جویندهی طلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب جویندهی طلا
صبح، دریا تیره و کدر است. ماسههای تهنشینشدهٔ «رود سیاه بزرگ» و تامارَن که غبارهای آتشفشانی هستند آن را به این شکل نشان میدهند. موقعی که به سمت شمال یا مورَن که در جنوب است برویم، رنگ دریا روشن میشود. دنی در ماندآب و پناه صخرهها ماهی صید میکند. میبینم که با پاهای بلندش مانند مرغ ماهیخوار، با چوب بلند مخصوص ماهیگیریاش در آب جلوِ میرود. نه از توتیاهای خاردار میترسد نه از خرچنگها. میان حوضچههای آب تیرهرنگ جوری که هیچ سایهای پشتسرش نیفتد حرکت میکند. هر چه جلوتر میرود، بیشتر مرغهای ماهیخوار و مرغهای دریایی را پریشان میکند و آنها را به پرواز درمیآورد. تماشایش میکنم که در آب سرد پای برهنه جلوِ میرود. بارها از او خواستهام بگذارد همراهش بروم، اما نپذیرفته. میگوید هنوز خیلی کوچک هستم، میگوید نگهبانِ روحِ من است. میگوید پدرم مرا دست او سپرده. حقیقت ندارد، پدرم هرگز با او در اینباره حرفی نزده. اما وقتی میگوید «نگهبان روح من است.» خوشم میآید. من فقط تا ساحل همراهش میروم. پسرعمویم فردینان هم، گرچه کمی از من بزرگتر است چنین اجازهای ندارد، لور هم همینطور، چون دختر است. دنی را دوست دارم، رفیقم است. پسرعمویم فردینان میگوید او نمیتواند دوست ما باشد چون سیاهپوست است و نوهٔ کوکِ آشپز. اما من به این چیزها اهمیتی نمیدهم. فردینان چون حسودیاش میشود این حرف را میزند، او هم دلش میخواهد از میان کشتزارهای نیشکر تا ساحل دریا بیاید.
موقعی که دریا کاملاً فرو نشسته، یعنی صبح خیلی زود، صخرههای سیاه نمایان میشوند. تالابهایی هستند با آب تیره و بعضی دیگر با آبی چنان زلال انگار چراغی در آنها روشن است. توتیاهای خاردار خود را به شکل گوی بنفشی درآورده و شقایقهای نعمانی، کاسبرگهای سرخشان را از هم باز کردهاند و نوع دیگری از ستارههای دریایی، پاهای بلند پشمآلودشان را بهکندی حرکت میدهند. دنی با نُک چوب بلندش در آن دورها دنبال خرچنگها میگردد.
حجم
۳۶۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
حجم
۳۶۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
نظرات کاربران
جالب نبود😐