کتاب زندانی در گهواره
معرفی کتاب زندانی در گهواره
زندانی در گهواره یکی دیگر از آثار خواندنی نویسنده چیرهدست فرانسوی، کریستین بوبن است. بوبن نویسندهای است که زندگی را دیگرگونه مینویسد. آنقدر ژرف و آنقدر ملموس که انگار زندگی واقعی درون کتاب اوست و نه بیرون آن.
منتقدین آثار بوبن بر این اعتقادند که نوشتههای او قطعات مختلف یک پازل هستند و یکدیگر را کامل میکنند. هر کدام از کتابها جدا از این که جوّ خاص خود را حفظ میکنند «حرفی از جنس زمان» میزنند؛ گویی روایتگر تمام کتابها یکی است.
درباره کتاب زندانی در گهواره
در این اثر بوبن از خود و زندگیاش در شهرش میگوید. شهری که از آن بیرون نرفته و آن را با تمام وجود دوست دارد. شهری که بیشتر از اینکه چیزهای ظاهری دیدنی داشته باشد، تجلی است که خود را در آن نشان میدهد. شهری که گهواره او محسوب میشود.
او در زندانی در گهواره از دنیای کوچک ظاهری و دنیای بزرگ و حیرتانگیز درونی خود میگوید. دنیایی که حتی در شهر کوچک او، کروزو نیز بینهایت بزرگ و بینهایت حیرتانگیز است. او از دوران کودکی و دریافتهایش در آن دوران در این کتاب مینویسد. از احساساتی که از او کریستین بوبن ساختهاند.
خواندن کتاب زندانی در گهواره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به کریستین بوبن و اندیشه و نگارش او علاقه دارید، این کتاب را بخوانید تا با دنیای شگفتانگیز و دوستداشتنی این نویسنده بیشتر آشنا شوید.
درباره کریستین بوبن
کریستین بوبن در سال ۱۹۵۱ در فرانسه، در شهر کوچکی به نام کروزو به دنیا آمد. کودکی آرام و بیدغدغهای را پشت سر نهاد و در جوانی در همین شهر به تحصیلات آکادمیک پرداخت. او هیچگاه از کروزو خارج نشده است.
به اعتقاد بسیاری، کریستین بوبن یک پدیده در ادبیات فرانسوی است. بوبن فلسفه خوانده است و درونمایه آثارش فلسفی-عرفانی است. او جایزه معتبر Dera maggots که از مهمترین جوایز فرهنگی-ادبی فرانسه است را نیز در کارنامه دارد. آلیس اندرسون، مترجم انگلیسی آثار بوبن میگوید کارهای او نه داستاناند و نه واقعیت، نه نثرند و نه شعر، بلکه تلفیقی از این دو هستند.
بخشی از کتاب زندانی در گهواره
پدرم کشاورز بود و کارش بیل زدن و وجین کردن قطعه زمینی کشاورزی بود که برای چندین سال از کارخانه اجاره کرده و در پایین یک جاده قرار گرفته بود. کار او زندگی آرام و پرسعادتی را برایش به ارمغان آورده بود و همواره از آن لذت میبرد. پدرم گاهی اوقات در حین کار سیگاری میکشید و به گلهای شقایق که همچون دخترانی جوان به خشونت باد با قهقهه و خندههایی از ته دل پاسخ میدادند، نگاه میکرد. بعضی وقتها نیز کفشهای دلهره و نگرانیاش را در آستانهٔ باغ از پا در میآورد و پابرهنه وارد آنجا میشد. در میان این باغ درخت هلوی ضعیف و ناتوانی در میان باد، همزمان با انگور دادن تاکها، هلو میداد. من پوست چروکیده، پرزدار و بنفش هلوها و هستهٔ سفت و شیاردارشان را تمجید میکردم؛ شیارهایی همچون شیارهای مغز پریزادهای هراسان. این باغ یک کلبهٔ چوبی هم داشت که گرههای بزرگ چوبهایش زیر سنگ باران و امواج اشعهٔ آفتاب شکسته شده بود. منظرهٔ این کلبه همانند نگریستن به چهرهٔ یک شهید مرا ناراحت و متأثر میساخت.
فرشتهٔ زندگی در این شهر، در انبار وسایل باغهای کارگری میخوابد، همانند یک شقایق قلبی اندوهگین دارد و مهربانیاش مانند کسانی است که هیچ ادعایی ندارند.
حجم
۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه