دانلود و خرید کتاب خوشی های زندگی ویلیام سامرست موام ترجمه زهرا تابشیان
تصویر جلد کتاب خوشی های زندگی

کتاب خوشی های زندگی

انتشارات:نیکو نشر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خوشی های زندگی

کتاب خوشی های زندگی نوشته ویلیام سامرست موآم است. رمانی که با زبان خاص طنزآلود مخصوص موآم نوشته شده و از محافل ادبی سال ۱۹۳۰ لندن صحبت می‌کند. هرچند که زمانی که این کتاب منتشر شد، جنجالی حسابی به پا کرد. چرا که بسیاری افراد زندگی خودشان را در شخصیت‌های این کتاب دیده بودند. 

خوشی های زندگی را می‌توانید با ترجمه زهرا تابشیان بخوانید. 

درباره کتاب خوشی های زندگی

خوشی های زندگی درباره محافل ادبی لندن در میان دو جنگ است و تاکید آن بر آزادی‌های فردی است. سامرست موآم مخاطبان را در این کتاب با رزی آشنا می‌کند؛ جذاب‌ترین شخصیت زن در ادبیات سده بیستم. 

او مخاطبانش را با زندگی ادوارد دریفیلد آشنا می‌کند که در کنار رزی، همسر فوق‌العاده‌اش زندگی می‌کند. او معنای خوشبختی را پیدا کرده است. رزی، به آلوری کی‌‌یر که نویسنده‌ای جوان ولی مشهور است اجازه می‌دهد تا زندگی‌‌نامه رسمی ادوارد دریفیلد را همچون داستانی پر‌فروش بنویسد... 

موآم درباره نوشته شدن این داستان و خلق شخصیت رزی اینطور گفته است: «وقتی به‌فکر نوشتن این داستان افتادم ابتدا قصدم نوشتن داستانی کوتاه بود نه بلند. فکری را که در سر می‌پروراندم به این نحو یادداشت کردم: «از من خواسته شده خاطراتم را از نویسنده‌ای معروف که دوست دوران نوجوانی‌ام بود و با همسر عامی و بسیار بی‌وفایش در دابلیو زندگی می‌کرد بنویسم...»

مدت‌های مدید شخصیت رزی را در ذهن می‌پروراندم. سال‌ها بود که قصد داشتم در باره‌اش بنویسم ولی موقعیت پیش نیامده بود؛ نمی‌توانستم زمینه‌ای فراهم کنم که رزی در آن خودنمایی کند و کم کم این فکر در من قوت گرفت که هیچ وقت هم موفق نخواهم شد. دیگر اهمیتی به این مطلب ندادم...»

کتاب خوشی های زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خوشی های زندگی برای تمام کسانی است که به دنبال یک کتاب عالی طنز می‌گردند. 

درباره ویلیام سامرست موآم 

ویلیام سامرست موآم (William Somerset Maugham) داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس انگلیسی ۲۵ ژانویه ۱۸۷۴ در پاریس متولد شد. پدرش در سفارت انگلستان در فرانسه کار می‌کرد. او مادرش را در هشت سالگی و پدرش را در یازده سالگی از دست داد و در رشته طب تحصیل کرد و مشغول به کار شد. اما با نوشتن کتاب لیزای لمبث و موفقیت آن به سمت ادبیات کشیده شد. او یکی از پرکارترین نویسندگان انگلیسی است. نوشته‌های او همگی در دسته کتاب‌های پرفروش قرار دارند و آثار بسیاری از کارهای او به فیلم تبدیل شده‌اند و هنرپیشگان مشهور در آن‌ها ایفای نقش کرده‌اند.

سامرست موآم آثار بسیاری آفرید ولی در دنیا به دلیل جملات قصارش هم شناخته می‌شود: مثلا «اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه‌ای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است.» از بین نوشته‌های او می‌توان به کتاب‌های لبه تیغ، هفتمین گناه، خوشی‌ های زندگی، گذرگاه خطرناک، گنج، کاتالینا و پرواز در تنهایی اشاره کرد. او در سال ۱۹۲۹ از همسرش، سیری ولکوم جدا شد. 

سامرست موآم در ۹۱ سالگی، در ۱۶ دسامبر ۱۹۶۵ در نیس، فرانسه درگذشت.

بخشی از کتاب خوشی های زندگی

تجربه نشان داده که وقتی کسی به شما تلفن می‌زند و در نبودتان پیغام می‌گذارد که چون کاربسیار مهمی پیش آمده به محض آمدن با او تماس بگیرید، اغلب این کار برای او مهم‌تر است تا برای شما. چرا که اگر مردم بخواهند هدیه‌ای به شما بدهند یا لطفی در حقتان بکنند، غالبا ظرفیت معقولی برای صبر کردن دارند. روی همین حساب وقتی به خانه استیجاری‌ام برگشتم و از صاحبخانه‌ام دوشیزه فلوز شنیدم که آقای آلروی کی‌یر تقاضا کرده که به‌محض آمدن با او تماس بگیرم و از آنجا که تا پیش از آماده شدن برای شام، تنها به‌اندازه صرف یک نوشیدنی و کشیدن یک نخ سیگار و خواندن روزنامه‌ام وقت داشتم، احساس کردم می‌توانم بی کمترین نگرانی تقاضایش را ندیده بگیرم.

خانم فلوز پرسید. «این همان نویسنده نیست؟»

«چرا.»

خانم فلوز نگاه محبت‌آمیزی به تلفن کرد و پرسید: «شماره‌اش را بگیرم؟»

«نه، متشکرم.»

«اگر دوباره زنگ زد چه بگویم؟»

«از او بخواهید پیغامش را بگذارد.»

«بسیار خوب آقا.»

دوشیزه فلوز لب ورچید. بطری خالی سودا را برداشت و برای اطمینان از پاکیزگی اتاق، با یک نگاه براندازش کرد و بیرون رفت. خانم فلوز رمان‌خوان حرفه‌یی بود. مطمئن بودم که همه کتاب‌های روی را خوانده بود و ناخشنودی‌اش از بی‌تفاوتی من نسبت به روی نشان می‌داد که از خواندن آ‌ن‌ها لذت برده است. شب که به خانه برگشتم دستخط واضح و خوانای خانم فلوز را روی بوفه دیدم:

آقای کی‌یر دو بار زنگ زدند. می‌توانید فردا ناهار را با ایشان صرف کنید؟ اگر نه، چه روزی‌برایتان‌مناسب است؟

ابرویم را بالا بردم. آخرین باری که روی را دیدم سه ماه پیش در یک مهمانی، آن هم فقط چند لحظه بود. مثل همیشه رفتارش بسیار دوستانه بود و هنگام خداحافظی از این‌که به ندرت همدیگر را می‌دیدیم، اظهار تأسف کرد و گفت: «لندن افتضاح است، آدم اصلاً برای دیدن دوستانش وقت ندارد. چطور است هفته دیگر با هم ناهاری بخوریم، موافقی؟»

جواب دادم. «بله.»

«به ‌محض رسیدن به خانه دفترم را نگاه می‌کنم و با هم قرار می‌گذاریم.»

«باشد.»

بیست سالی بود که روی را می‌شناختم و می‌دانستم که همیشه دفتر یادداشت کوچکی در جیب بالایی سمت چپ جلیقه‌اش دارد که قرارهایش را توی آن می‌نویسد؛ بنابراین وقتی دیگر خبری از او نشد تعجب نکردم. حالا هم نمی‌توانستم خودم را راضی کنم که بنده نوازی‌اش بی دلیل باشد. پیپ پیش از خواب را که می‌کشیدم، همه دلایل ممکن را برای این دعوت ناهار، در ذهنم زیر و رو کردم. امکان داشت یکی از هوادارانش از او خواسته باشد مرا به او معرفی کند، یا یک سردبیر آمریکایی که چند روزی درلندن اقامت دارد خواسته است که از طریق او با من آشنا شود: ولی نمی‌توانستم با این تصور که دوست قدیمی‌ام جوری از ترفند تهی شده که نمی‌تواند از عهده چنین موقعیت‌هایی برآید، در حقش کم‌لطفی کرده باشم. به علاوه قرار بود خودم روزش را تعیین کنم، پس امکان این‌که بخواهد مرا به کسی معرفی کند بسیار اندک بود.

هیچ کس مثل روی در رفاقتش با نویسنده‌ای که در اوج شهرت بود، صداقت نداشت، از سوی دیگر وقتی محبوبیت همین نویسنده به علت کم کاری، شکست، یا شهرت کسی دیگر رنگ می‌باخت، هیچ کس نمی‌توانست به اندازه روی با او سرد برخورد کند. هر نویسنده اوج و فرودی دارد و من نیز خوب می‌دانستم که در حال حاضر در اذهان عمومی جایی نداشتم. بدیهی بود که با آوردن بهانه می‌توانستم بی‌آن‌که توهینی به روی کرده باشم از قبول دعوتش سر باز زنم، هر چند آدم با پشتکاری بود و می‌دانستم که اگر به دلیلی تصمیم گرفته مرا ببیند هیچ چیزی جز یک «برو گمشو» رک و پوست کنده نمی‌توانست منصرفش کند. ولی حس کنجکاوی خودم هم تحریک شده بود. از این گذشته از او خوشم می‌آمد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
کسی که در چهل سالگی سیاستمدار است، در شصت سالگی زمامدار می‌شود و در سنی که برای کارمند یا باغبان یا کمیسر پلیس شدن خیلی پیر است، تازه برای اداره امور مملکت آماده می‌شود. خوب که فکر کنید می‌بینید چندان تعجبی ندارد، چرا که پیرترها از همان اول توی گوش جوان‌ها می‌خوانند که از آنها عاقل‌ترند و تا جوان‌ها به خود بیایند و بفهمند که همۀ این حرفها مزخرف است، دیگر خودشان پیر شده‌اند و به نفعشان است که این گفتۀ کذب را به نسل بعدی منتقل کنند؛ به علاوه کسی را سراغ نداریم که با سیاستمداران آمیزش داشته باشد و این را کشف نکرده باشد (اگر به نتیجه نگاه کنیم) که ادارۀ یک ملت نیاز چندانی به قدرت تفکر ندارد. و اما این‌که چرا نویسنده‌ها هر چه بیشتر پا به سن می‌گذارند از احترام بیشتری برخوردار می‌شوند، مدت‌هاست ذهن مرا به خود مشغول کرده است.
پویا پانا
زیبایی کوچه‌ای بن بست است. قلۀ کوهی است که چون به آن می‌رسی، راه به جایی نمی‌بری.
پویا پانا
فقط در نظر ابلهان زیبایی همچون ضیافت است. بیایید با هم رو راست باشیم: زیبایی قدری کسل‌کننده است.
پویا پانا
آن قدر در شرایط فلاکت بار زندگی کرده‌ایم که زندگی در میان این همه تجملات برایمان نوعی دگرگونی است.
پویا پانا
« آمریکا را به خوبی من نمی‌شناسی، همیشه موش زنده را به شیر مرده ترجیح می‌دهند. این یکی از دلایلی است که آمریکا را دوست دارم. »
پویا پانا
تجربه نشان داده که وقتی کسی به شما تلفن می‌زند و در نبودتان پیغام می‌گذارد که چون کاربسیار مهمی پیش آمده به محض آمدن با او تماس بگیرید، اغلب این کار برای او مهم‌تر است تا برای شما. چرا که اگر مردم بخواهند هدیه‌ای به شما بدهند یا لطفی در حقتان بکنند، غالبا ظرفیت معقولی برای صبر کردن دارند.
پویا پانا
نبوغ یعنی توانایی سختی کشیدن بی حد و حصر.
پویا پانا
یکی از مشکلاتی که آدم باید در طول حیات با آن دست و پنجه نرم کند به هم زدن رابطه‌اش با کسانی است که روزی با آنها صمیمی بوده ولی دیگر برایش جذابیتی ندارند. اگر طرفین در شرایط یکسان باشند، قطع دوستی به طور طبیعی صورت می‌گیرد و کسی دلگیر نمی‌شود ولی اگر یکی از طرفین به شهرت و مقام دست یافته باشد، وضعیت ناجور می‌شود. او دوستان جدید بسیاری می‌یابد در حالی که قدیمی‌ها سرسختند. او خودش هزار جور توقع دارد، ولی آنها فکر می‌کنند برتر از دیگرانند. اگر مطیع خواست‌شان نباشد و به آنها زنگ نزند، آنها آهی می‌کشند، شانه بالا می‌اندازند و می‌گویند: « آه، خوب، فکر کنم تو هم مثل بقیه حالا که مشهور شده‌ای دیگر سراغی از ما نمی‌گیری.
پویا پانا
بسیاری از نویسندگان به قدری در انتخاب واژه وسواس به خرج می‌دهند که عادت کرده‌اند در محاوره نیز همین کار را بکنند. ناخودآگاه با چنان دقتی جمله سازی می‌کنند که منظورشان را با حداقل واژگان بیان کنند نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. برقرارکردن ارتباط با این گونه افراد تا حدودی مشکل است، بخصوص برای طبقات بالای جامعه که گسترۀ واژگانشان تنها به نیازهای روحی‌شان محدود می‌شود و درست به همین دلیل در محافل اعیان با تردید از آنها دعوت می‌کنند.
پویا پانا
فکر می‌کردم عشق فقط مختص جوان‌هاست. نمی‌توانستم فکرش را هم بکنم که مردی ریشو که پسرش همسن من بود چنین احساسی داشته باشد. تصور می‌کردم آدم که ازدواج می‌کند همه چیز برایش تمام می‌شود. فکر این‌که آدمهای بالای سی سال معاشقه کنند، حالم را به هم می‌زد.
پویا پانا

حجم

۲۲۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

حجم

۲۲۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان