
کتاب دختری با هزاران زخم
معرفی کتاب دختری با هزاران زخم
کتاب دختری با هزاران زخم نوشتهٔ کیتلین گلاسکو و ترجمهٔ پگاه فرهنگ مهر است. نشر داهی این رمان معاصر را برای نوجوانان منتشر کرده است. این اثر نامزد جایزهٔ «لینکلن» در سال ۲۰۱۹ و نامزد جایزهٔ «آملیا الیزابت والدن» در سال ۲۰۱۷ میلادی بوده است.
درباره کتاب دختری با هزاران زخم
کتاب دختری با هزاران زخم (Girl in pieces) برابر با یک رمان معاصر برای نوجوانان است که سه بخش دارد؛ «من هرگز نمیتوانم در این بدن برنده باشم»، «در این دنیای بیکران هر کاری خواهم کرد» و «من نمیتوانم خودم باشم». این رمان شما را زیر پوست جامعه میبرد؛ جایی که فقر، اعتیاد، دزدی و... در جریان است و قاچاقفروشی شغلی عادی است. داستان چیست؟ «چارلی» تنها یک آرزو دارد؛ زندگی جدید. او دیگر نمیخواهد موادفروش و کارتنخواب باشد، اما انگار زخمهای روی تنش نمیگذارند از گذشتهٔ تلخش بگریزد و قرار است بار خطاهایش را به دوش بکشد. مکان داستان آسایشگاه نوجوانان بزهکار است؛ جایی که کیتلین گلاسکو (Kathleen Glasgow) قرار است ما را با دخترانی که هر کدام بهنوعی با آسیبهای اجتماعی گوناگون درگیر هستند، بهویژه چارلی آشنا کند.
خواندن کتاب دختری با هزاران زخم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدار ادبیات داستانی معاصر و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دختری با هزاران زخم
«حالا صدای یک زن و یک مرد میآید و شب دارد خیلی سریع سپری میشود. انگار که دارم روی آب دریا موج میخورم، بالای سرم تماماً سیاه است. دورتادورم سیاه است. درونم سیاه است.
زن میگوید: «خودم میکشمش.»
مرد میخندد، اما نه به شکلی بیرحمانه. «یعنی انتظار چنین چیزی رو نداشتیم؟»
زن میگوید: «مطمئناً انتظار یک نوجوان لعنتی رو روی صندلی عقب نداشتیم. خدای من، هله هوله برای خوردن لازم داریم، خیلی هم زیاد.»
***
دریای اطرافم میلرزد. صدا دورتر و دورتر میشود و بعد برای مدتی طولانی هیچ نیست. دوباره دریا میلرزد و چیزی پایم را میگیرد. دوست دارم فریاد بکشم، اما نمیتوانم. دهانم پر از سنگهای خیس است، درست مثل قبل، خیلی خیلی قبلتر، قبل از کریلی. سنگهای داخل دهانم دوباره برگشتند.مرد میگوید: «هنوز هم خیلی گیج و منگه، اما پانسمانهاش مشکلی ندارن. البته چند روزی راهرفتن براش خیلی سخت خواهد بود.»
زن میگوید: «عوضی، تو تمام چیپسها رو خوردی؟»
مرد میگوید: «حرفهایی که در مورد دوستش میزد رو شنیدی، چی میگفت؟ اینکه دوستش سبزیه، یا همچین چیزی.» صدای زن غمگین است. «مجبور شدم گوشهام رو بگیرم.» دیگر گوش نمیکنم.
***
آن زن و مرد دوباره من را رها کردند. باران روی دریا میزند. باید بروم دستشویی.
باید بروم دستشویی. هیچکس جواب نمیدهد، چون این کلمات را بلند بر زبان نیاوردم.
با دست دورواطرافم را میگردم و دردی آشنا در بازویم حس میکنم. صندلی پشتیِ یک ماشین هستم، برجستگیهایِ چرم مصنوعی آن را زیر ناخنهایم احساس میکنم. نوری مربعی و البته خاموش در پارچهٔ سقف قرار دارد. خودم را بالا میکشم و دوباره پلک میزنم. باید برم دستشویی. تنها چیزی که از شیشهٔ ماشین میبینم سیاهیِ سایههای درختان است.
محتاطانه بهسمت در ماشین میروم. لبم را گاز میگیرم تا ناله نکنم و در را باز میکنم و کشیدگی و گرمای دستهایم که پارهپاره شدهاند و سوزش عجیبی را در معدهام احساس میکنم. پایم را بیرون گذاشته و کمی به جلو خم میشوم تا بایستم. همین که انگشتانم به زمین میرسند، رعد و برق کفِ پاهایم را میشکافد.
به جلو میافتم و دهان و بینیام محکم به خاکِ سفت زیر پایم برخورد میکنند. نالهای میکنم، خاک را به درون ریهام میکشم و احساس میکنم دارم خفه میشوم.
دستانی بدنم را میچرخانند، خاک و سنگ را از مقابل چشمها و دهانم کنار میزنند. پلک میزنم.
صورتِ چروکیده و آفتابخوردهٔ لاینوس است و آن پوزخندِ مسخرهٔ تَنِر. از صورتهایشان معلوم است دودوتاچهارتا کردند و همهچیز را میدانند.
خاک را از دهانم بیرون میریزم. باید بروم دستشویی. دستانم را تکان میدهم و روی قسمتی از بدنم میزنم تا بدانند منظورم چیست.
هر دو شروع میکنند به خندیدن. «خیلی دردناک خواهد بود.» تَنِر پوزخندی میزند.
لاینوس سطل را زیر پایم هول میدهد و پاهایم را از هم باز میکند. نشیمنگاهام را روی قسمتی از صندلی عقب گذاشتم. لاینوس یک جفت شلوار ورزشیِ زشت را از پایم درمیآورد. نگاهی به رانهایم میاندازد و بعد هم با شگفتی به خودم نگاه میکند. همیشه همینطور است. از کجا باید میدانست چنین زخمهایی وجود دارند؟ او فکر میکرد زخمها فقط روی بازوهایم هستند. میگوید: «وای دختر!» و دیگر هیچ. آهی میکشد.
بهخاطر شلوار عذرخواهی میکند؛ وقتی او و تَنِر دنبالم آمدند این اولین چیزی بوده که از داخل کولهپشتی بیرون کشیده. میگوید اول نمیدانسته هکتور و مانی و لئونارد داشتند چهکار میکردند. بنابراین عصبانی شده، آنها را کنار کشیده و کمی سرشان داد و فریاد کرده. لاینوس زن قدرتمندی است.»
حجم
۴۲۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه
حجم
۴۲۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه