دانلود و خرید کتاب سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار مصطفی مستور
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار

کتاب سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۴۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار

سه گزارش کوتاه درباره‌ی نوید و نگار رمانی از نویسنده معاصر ایرانی، مصطفی مستور است که همزمان در ایران و ایتالیا منتشر شده است. مستور در این اثر داستانی درباره سه روز از زندگی یک خواهر و برادر می‌گوید. 

شخصیت نگار داستان، پیش‌تر در یکی از اپیزودهای رمان «استخوان خوک و دست‌های جذامی» هم حضور داشته است. این رمان درفضای تهران امروز می‌گذرد و سفری به لایه‌های زیرین جامعه امروز پایتخت‌نشین دارد.

خلاصه کتاب سه گزارش کوتاه درباره‌ی نوید و نگار

 نوید و نگار و رحمت خواهر و برادرند، نوید رشته مکانیک را در دانشگاه تهران رها کرده و الهیات خوانده است. نگار ۱۹ ساله است او دانشجوی عکاسی است و رحمت برادر دیگر دچار یک نوع اختلال ذهنی است و در ۸ سالگی خود مانده است. 

داستان از جایی شروع می‌شود که نگار شبی به خانه نمی‌آید و هرچه با او تماس می‌گیرند تلفنش خاموش است. پس از آن نوید هم شروع به روایت‌های مختلفی از زندگی خود می‌کند و از حال و روز و تفکراتش و خانواده‌اش می‌گوید.

 سبک رمان سه گزارش کوتاه درباره‌ی نوید و نگار، داستان در داستان است و روایت هر یک از دو راوی قصه، یعنی «نوید» و «نگار» به تنهایی می‌تواند داستانی مستقل باشد. 

مستور در این رمان از موضوعاتی نظیر ترس، فقر، بی‌پناهی، اضطراب  سخن گفته و نوعی تعریف منحصر به فرد از عشق دارد تعریفی که غوطه‌ور میان معنا داشتن و بی‌معنا بودن است.

 خواندن کتاب سه گزارش کوتاه درباره‌ی نوید و نگار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

 علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی با موضوعات اجتماعی را به خواندن این رمان جذاب دعوت می‌کنیم.

 درباره مصطفی مستور 

مصطفی مستور متولد ۱۳۴۳ است. او در اهواز متولد شده، در رشته‌ی مهندسی عمران در دانشگاه شهید چمران اهواز تحصیل کرده و مدرک کارشناسی ارشد او زبان وادبیات فارسی است. مستور نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ نوشت و در همان سال در مجلهٔ کیان به چاپ رساند. از معروف‌ترین کتاب‌های این نویسنده می‌توان روی ماه خداوند را ببوس، استخوان خوک و دست‌های جذامی، عشق روی پیاده‌رو، من دانای کل هستم، دویدن در میدان تاریک و حکایت عشقی بی شین، بی‌ قاف، بی‌‌نقطه را نام برد.

جملاتی از کتاب سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار

آذرماه سال پیش از پاسگاه زنگ زدند تا برای شناسایی جسد الیاس بروم پزشکی قانونی. شماره‌ام را مادر الیاس به آنها داده بود. گفته‌بود خودش تحمل دیدن جسد را ندارد. افسر نگهبان گفت الیاس چاقو را از آبدارخانه‌ی پاسگاه برداشته و بعد رفته است توی دستشویی و رگ مچ چپش را با آن بریده است. با رضا رفته بود پاسگاه تا از بازجویی مردی که دو بچه‌اش را کشته بود فیلم بگیرد. طرف، بچه‌هایش را به بهانه‌ی سینما برده بود کنار رودخانه و آنها را انداخته بود توی آب. توی بازجویی گفته بود قبل از این که بچه‌ها را بیندازد توی رودخانه، جیب‌هایشان را پرُ از سنگ کرده تا سنگین بشوند و زودتر بروند ته آب. بازجوی پاسگاه می‌گفت وقتی قاتل این حرف را زده الیاس از اتاق بازجویی رفته است بیرون. می‌گفت وقتی رضا جسد الیاس را توی دستشویی دیده، اول چند دقیقه بهت‌زده به آن خیره شده و بعد شروع کرده است به هذیان گفتن. گفت رضا آن قدر هذیان گفته که مجبور شده‌اند او را ببرند درمانگاه.

معرفی نویسنده
عکس مصطفی مستور
مصطفی مستور
ایرانی

مصطفی مستور، داستان‌نویس، پژوهشگر و مترجم ایرانی است که سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز به دنیا آمد. دوران کودکی، فردی پرسشگر و کنجکاو بود و از همان دوران به کتاب‌های فلسفی و پرسش‌های عمیق علاقه نشان می‌داد.

Emma
۱۳۹۸/۱۲/۲۰

داستان های مصطفی مستور تو رو میبرن تو هپروت با ی پایان معلق و من عاشق تک تک کلمات کتابشم اما همه کس پسند نیست سبکش

Mah7dis
۱۳۹۹/۰۴/۲۹

داستان یک خانواده با جزییاتی جذاب و خواندنی داستان واقعی زندگی با سختی هاش و راه های ادما برای مقابله با اون سختیا خوش خوان و روان

narges.mahdavi
۱۴۰۲/۱۲/۲۷

یک کتاب از داستان های یک خانواده، افکار، خستگی ها، احساسات و دلتنگی هایشان. مستور همانطور که در اول کتاب اشاره کرده، تلاشی نکرده تا یک شاهکار خلق کنه، چون زندگی های ما بیشتر از اینکه نیازمند یک اثر هنری

- بیشتر
نغمه میلانی
۱۴۰۰/۰۷/۲۳

کتاب مطابق سلیقه عموم نیست، سبک نوشتار نویسنده خاص و منحصر بفرد هست، برای من جذاب بود.باید چند صفح از کتاب رو مطالعه کنید تا متوجه بشید مجذوبتون میکنه یا خیر...

Leo n
۱۴۰۰/۰۲/۱۷

نویسنده‌ی باهوش... سوای قلم خوب و تازه ی مصطفی مستور و تعلیقی که همیشه باید مواظب باشی گوینده داستان عوض شده یا نه، ارجاعاتی که در متن این داستان بود به دیگر داستان های نویسنده برای من خیلی تازگی داشت طوری

- بیشتر
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
۱۴۰۰/۰۸/۱۷

.

مریم
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

حیف زمانی که براش گذاشتم مزخرف به تمام معنا

مهدی
۱۳۹۹/۰۵/۰۷

داستان واقعی زندگی. بعضی جاهاش طولانی شده بود ولی بازم جالب و گیرا بودش. بیشتر کتاب های نویسنده رو خوندم و بازم تعدادی از شخصیت ها، یه جای دیگه ظاهر شدن. حتی حس کردم که یه جورایی اشاره هایی به

- بیشتر
maryam haghgoo
۱۴۰۳/۰۷/۲۴

دوستش داشتم. مثل باقی آثار مصطفی مستور

الناز خزایی
۱۴۰۳/۰۶/۱۲

بعد از سالها یه کتابی خوندم که منو میخ کنه به زمین و تا آخرش رو یه کله بخونم. استاد مستور تکنیک‌های داستان‌نویسی به زیباترین وجه ممکن تو این کتاب یاد داده

جایی بودم بین مرگ و زندگی. زندگی می‌کردم اما تنها به این دلیل که نمی‌توانستم آن را متوقف کنم.
Gh.
فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق می‌افتد. در کتاب نوشته‌شده‌بود معمولا چند چیز باید به هم بچسبند تا فاجعه‌ای رخ‌دهد. نوشته شده‌بود از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیفتد تا کسی خوشبخت شود.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیده‌اند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها به هم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمی‌شوند؛ چون وقتی اتفاقی افتاد دیگر نمی‌توان آن را به حالت اول برگرداند.
مادربزرگ علی💝
یه جایی خوندم فقط احمق‌ها نظرشون برنمی‌گرده. خودت که می‌دونی من هرچی باشم احمق نیستم
سایه
این‌که هیچ نداشتن از کم داشتن بهتر است. وقتی کسی چیزی ندارد، آن را ندارد دیگر، اما وقتی کمی از آن را داشته‌باشد ظاهرا چیزی دارد اما درواقع ندارد.
Emma
اگر به هر دلیل می‌خواستی له شدن روح کسی را ببینی، آن جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست؛ جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازهٔ کافی روشن. جایی است با نور کم.
سایه
جایی بودم بین مرگ و زندگی. زندگی می‌کردم اما تنها به این دلیل که نمی‌توانستم آن را متوقف کنم. البته دلیل محکمی هم برای ترک آن نداشتم.
az_kh
دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفته‌ای/ در کلمه‌ای انگار/ در عین/ در شین/ درقاف/ در نقطه‌ها.
sosoke
نه آن قدر محکم که مرا بکشد و نه آن قدر آرام که بتوانم درست نفس بکشم. جایی بودم بین مرگ و زندگی
asemaneyejan
وقتی از خواب بیدار می‌شی و هنوز زنده‌ای خودش یه معجزه‌س، داداش. اگر تا ظهر نمیری یه معجزهٔ دیگه‌س. صبح روز بعد که بیدار می‌شی باز یه معجزه‌س. منظورش اینه. یعنی همین که زنده‌ای معجزه‌س. پس معجزه چیه، داداش؟
pegah
فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق می‌افتد. در کتاب نوشته‌شده‌بود معمولا چند چیز باید به هم بچسبند تا فاجعه‌ای رخ‌دهد. نوشته شده‌بود از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیفتد تا کسی خوشبخت شود. پول تنها کافی نیست. عشق تنها کافی نیست. شهرت تنها کافی نیست. اما اگر همهٔ این‌ها با هم باشند شاید بشود گفت کسی خوشبخت شده است. از نظر نویسنده، تنها تفاوت آن‌ها شاید این باشد که در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیده‌اند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها به هم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمی‌شوند؛ چون وقتی اتفاقی افتاد دیگر نمی‌توان آن را به حالت اول برگرداند.
Gh.
هیچ نداشتن از کم داشتن بهتر است. وقتی کسی چیزی ندارد، آن را ندارد دیگر، اما وقتی کمی از آن را داشته‌باشد ظاهرا چیزی دارد اما درواقع ندارد. یعنی فکرمی‌کند دارد اما ندارد. این بدتر از نداشتن است
sosoke
اگر به هر دلیل می‌خواستی له شدن روح کسی را ببینی، آن جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست؛ جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازهٔ کافی روشن. جایی است با نور کم. نگار
پارسی :)
حرف که می‌زنی/ من از هراس طوفان/ زل می‌زنم به میز/ به زیرسیگاری/ به خودکار/ تا باد مرا نبرد به آسمان./ لبخند که می‌زنی/ من ــ عین هالوها/ زل می‌زنم به دست‌هات/ به ساعت مچی طلایی‌ات/ به آستین پیراهنت/ تا فرو نروم در زمین./ دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفته‌ای/ در کلمه‌ای انگار/ در عین/ در شین/ درقاف/ در نقطه‌ها.
faatemeehyd
اگر به هر دلیل می‌خواستی له شدن روح کسی را ببینی، آن جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست؛ جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازهٔ کافی روشن. جایی است با نور کم.
farnaz Pursmaily
گفت: «یادم اومد! یادم اومد اون یارو چی گفت.» گفتم: «کی؟ کی، چی گفت!؟» - «همون که از گوش مرخص بود. گفت اولش همه می‌خواهیم توی فیلم آرتیست باشیم و نقش اول بازی‌کنیم اما آخر سر همه می‌شیم سیاهی‌لشکر. می‌شیم کتک‌خورِ فیلم. من که می‌گم طرف زد تو خال. قبول‌داری؟»
Emma
از این که موجودی را از جایی که نمی‌دانم کجا است پرت کنم به زندگی اما سرنوشت خودش و نسلی که احتمالا تا صدها سال بعد از او ادامه پیدا خواهدکرد، ربطی به من نداشته‌باشد، می‌ترسیدم.
sosoke
با صدای بلند توی مغزم فریاد می‌زنم: «پس این بهشت‌ها کدوم جهنمی هستند؟»
sosoke
انگار لحظات قبل از خوشی‌ها از خود خوشی‌ها دلپذیرترند.
ملی‌کا
انگار لذت خود تعطیلات از لذت انتظاری که در چهارشنبه برای‌شان می‌کشم کم‌تر است. انگار لحظات قبل از خوشی‌ها از خود خوشی‌ها دلپذیرترند.
pegah

حجم

۱۱۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۱۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان