دانلود و خرید کتاب من گنجشک نیستم مصطفی مستور
تصویر جلد کتاب من گنجشک نیستم

کتاب من گنجشک نیستم

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۵۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من گنجشک نیستم

من گنجشک نیستم رمانی کوتاه از مصطفی مستور است. داستان در یک تیمارستان روانی روایت می‌شود. درهر بخش به وضعیت و حالات یکی از بیماران تیمارستان می‌پردازد. راوی اول شخص خودش یکی از بیماران این تیمارستان است.

من گنجشک نیستم یک رمان واقع‌گراست. داستان در بیست بخش رقم می‌خورد. زاویه دید این داستان اول شخص است. می‌توان گفت زبان داستان به زبانی ساده و صریح میل می‌کند. زمان‌هایی که راوی دچار تشنج می‌شود مستور زبان ساده‌ی روایت را به زبانی جنون‌زده تغییر می‌دهد. در این کتاب نوعی فضای ترس و وحشت حاکم است. دیوانگانی که در این رمان تصویر شده‌اند هر یک زندگی عجیبی را پشت سر گذاشته‌اند. من گنجشک نیستم روایت زندگی این دیوانگان است.

خلاصه‌ی کتاب من گنجشک نیستم

همسر راوی داستان من گنجشک نیستم هنگام تولد فرزندش می‌میرد و کودک هم مرده به دنیا می‌آید. از آن پس راوی که ابراهیم نام دارد دچار تشنج‌‌ و تغییر خلق و خو می‌شود. خواهر راوی برای بهبود حال ابراهیم او را به یک تیمارستان روانی می‌فرستد. راوی که دچار بحران ترس و اضطراب از مرگ است احوال افراد بستری را ثبت می‌کند. داستان بیشتر در محوطه‌ی آسایشگاه جریان دارد. روایت چهار ماه بعد از مرگ همسر راوی در آسایشگاهی در گلاب دره اتفاق می‌افتد. در رمان شخصیت‌های دیگری نیز وجود دارند. کابلی به خاطر خیانت همسرش خودخواسته وارد آسایشگاه شده است. مطالعه‌ی زیاد دانیال نازی را به پوچی رسانده. نوری در اثر نرسیدن به معشوقه‌اش دچار جنون شده‌است. کوهی رئیس آسایگاه دائما در حال دستور دادن دیده می‌شود. رمان پایان خوشی دارد. این پایان خوش مهری بر توانایی انسان در گذر از مشکلات است.

درباره مصطفی مستور

مصطفی مستور متولد ۱۳۴۳ است. او در اهواز چشم بر جهان گشوده. در رشته‌ی مهندسی عمران در دانشگاه شهید چمران اهواز تحصیل کرده. مدرک کارشناسی ارشد او زبان وادبیات فارسی در همان دانشگاه است.  مستور نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجلهٔ کیان به چاپ رساند. از معروف‌ترین کتاب‌های این نویسنده می‌توان روی ماه خداوند را ببوس، اسخوان خوک، چند روایت معتبر و دست‌های جذامی نام برد.

جملاتی از کتاب من گنجشک نیستم

در واقع اگه این دنیای عوضی معنایی داشته باشه قسم می خورم به خاطر اینه که امثال تاجی - یک زن منفعل یا خانه‌دار- توش زندگی می کنند.

روح های دایره مطلقا نمیتوانند باور کنند روزی چهارگوش بوده‌اند. یا قرمزها که روزی آبی بوده‌اند و ... .

مرگ رو درست کرده‌اند تا باهاش ما رو بترسونند. عین لولوی سر خرمن که واسه ترسوندن گنجشک‌ها درست می کنند. خوب مگه تو گنجشکی؟

معرفی نویسنده
عکس مصطفی مستور
مصطفی مستور
ایرانی

مصطفی مستور، داستان‌نویس، پژوهشگر و مترجم ایرانی است که سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز به دنیا آمد. دوران کودکی، فردی پرسشگر و کنجکاو بود و از همان دوران به کتاب‌های فلسفی و پرسش‌های عمیق علاقه نشان می‌داد.

اِیْ اِچْ|
۱۳۹۸/۰۸/۱۲

غمِ خوندن این داستان کوتاه، احتمالا به خاطر مجاورت با هوای بارونی و ابری و تاریک اوایلِ آبان، چندین برابر شد. نمی‌خواستم نظر بذارم، ولی گفتم فقط از «دانیال» بگم. تنها گناهِ دانیال، این بود که خواسته یا ناخواسته زیاد میدونست! میدونست؛

- بیشتر
امیررضا
۱۴۰۰/۰۲/۱۳

دیروز حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه ... و از همین نویسنده خوندم و الانم که این کتاب و تموم کردم کلا نسبت به مستور نظرم تغییر پیدا کرد چون کتابایی و که تا الان ازش خونده بودم ازش (بجز

- بیشتر
زینب
۱۳۹۹/۰۱/۱۶

راستش من نتونستم دقیقا بفهمم هدف نویسنده چی بوده ، من کتاب دیگه ای از ایشون خونده بودم که خوب بود ولی این داستان رو خیلی خوب متوجه نشدم .

دایه مکفی
۱۳۹۹/۰۱/۱۵

قلم نویسنده جذابیت خاص خودش رو داره و دلیل انتخابم هم صرفا شخص نویسنده بود ولی من نتونستم با سیر داستان ارتباط برقرار کنم، مشخصه که این داستان یه کُنهی داره که متاسفانه ذهن من یارای این رو نداشت که

- بیشتر
🌸فطرس🌸
۱۳۹۹/۱۱/۲۶

مثل همیشه، خوندن آثار آقای مستور برام لذت بخش و شیرین بوده و هست♥😊 کتاب من گنجشک نیستم ، به اشخاصی پرداخته بود که دنیای متفاوتی از ما دارن ؛افرادی که کمی از جنون شامل حالشون شده... جالب اینکه فضای داستان به

- بیشتر
Emma
۱۳۹۸/۱۲/۱۷

من عاشق نوشته های مصطفی مستورم و بس 😍

🍃Anee shirley🍃
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

💛🍃کتاب "من گنجشک نیستم" ؛در مورد مردی به نام ابراهیمه که به خاطر از دست دادن همسر و بچه اش تو آسایشگاه روانی بستریه. کتاب رو باید چند بار بخونم با اینکه کم حجمه اما کتاب عمیقیه .نویسنده رو هم دوست

- بیشتر
ونوشه
۱۳۹۹/۰۱/۲۸

نسبت به کتاب های دیگر نویسنده، این کتاب خیلی برام جذاب نبود.

Hossein Gh
۱۳۹۹/۰۸/۲۸

داستان در مورد مردی هست که همسرش رو سر زایمان بچه اش از دست میده و در تیمارستان روایت میکنه چیز زیادی از داستان متوجه نشدم هدف داستان خیلی مشخص نبود جز اینکه همسزش رو دوست داشت و نتونسته بود فراموشش کنه و اینکه

- بیشتر
Mohammad Hassan Hajivandi
۱۳۹۹/۰۱/۰۸

یک کتاب فوق‌العاده‌ست که باید با دقت خوندش ک مبادا نشونه‌ای از نشونه‌های کتاب گم شه! انگار باید روی جلد کتاب قرمز و تو چشم می‌نوشتن: "با ملاحظه خوانده‌شود! این کتاب دریچه‌ایست به پاسخ سوالی مهم: آیا شما گنجشک هستید؟"

می‌خوام استعفا بدم. از آدم بودن. از این که مثل شما دو تا دست و دوتا پا و دو تا گوش دارم از خودم متنفرم. کاش می‌شد یه تیکه چوب بود. یه تیکه سنگ. کمی خاک باغچه. کاش می‌شد هرچیز دیگه‌ای بود به جز شما عوضی‌های دو پای بوگندو.
مـَه‌سـا
ته این زندگی چیست؟
-Dny.͜.
وقتی نمی‌توانی قواعد بازی را تغییر دهی، پس خفه‌شو و بازی کن.
Emma
چند بار سعی می‌کنم نگاهم را به پنجرهٔ ماشینی بدوزم و بعد چرخش سرم را با سرعت حرکت ماشین تنظیم کنم تا بلکه آدم‌های توی آن را ببینم، اما هربار طرح مبهمی از جلو چشم‌هام می‌گذرد و جز سایه‌هایی محو چیزی نمی‌بینم.
امیررضا
«اوایل فکر می‌کردم بدترین کار کشتن آدم‌ها است اما حالا می‌بینم چیزهای زیادی هست که از کشتن آدم‌ها بدتره.»
Hossein Gh
«منتظر کسی نیستم.» مدت‌ها است که منتظر کسی نیستم.
میرفندقی
هیچ مرگی دنیا را به آخرین نقطه‌اش نخواهد رساند. ما را اما شاید برساند.
kamand
«اوایل فکر می‌کردم بدترین کار کشتن آدم‌ها است اما حالا می‌بینم چیزهای زیادی هست که از کشتن آدم‌ها بدتره.»
🌿sepidar🌿
شب و روز به مرگ فکر می‌کنم.
میرفندقی
«من از این که یکی از شما هستم از همهٔ سنگ‌ها و درخت‌ها و حیوون‌ها خجالت می‌کشم. شما اگه یه جو عقل داشتید، اگه یه جو شعور داشتید از سنگ‌ها و درخت‌ها خیلی چیزها یاد می‌گرفتید. صدام رو می‌شنفید؟»
@_bo.ok_
از این فکر که ته این زندگی چیست؟ از این فکر که زندگی می‌کنی و زندگی می‌کنی و زندگی می‌کنی و وقتی که حسابی داری زندگی می‌کنی و زندگی‌ات سرعت گرفته و ریشه دوانده و بزرگ شده، ناگهان چیزی می‌آید وسط و تو دوپایی می‌زنی روی ترمز و همه چیز متوقف می‌شود
Emma
«خوب فشار انواع و اقسامی داره اما نتیجهٔ همهٔ اون‌ها یه چیز بیش‌تر نیست: بازسازی روح آدم‌ها.
قاصدک
داشتم فکرمی‌کردم ـ یعنی حس می‌کردم ـ که این انگشت‌ها به خاطرظرافت و زیبایی و انحناهای نرم و معصومیتِ تا مرز تقدس‌شان شایستهٔ دوست‌داشتن‌اند. همان لحظه بود که عاشقش شدم. قسم‌می‌خورم.
tahere jaberi
بعد از افسانه مدتی طول کشید تا فهمیدم دیگر نمی‌توانم عاشق زنی بشوم. فهمیدم برای عاشقیت علاوه بر زنی که بتوانی دوستش داشته باشی باید چیزهای دیگری هم باشد. چیزهایی که فکر می‌کنم با مرگ افسانه برای همیشه در من مُرد
faatemeehyd
وقتی نمی‌توانی قواعد بازی را تغییر دهی، پس خفه‌شو و بازی کن.
Hossein Gh
یعنی عاشق هرکس که شدی دیگه نمی‌تونی فراموشش کنی. واسه همینه که به نظر من عشق یعنی هیولا. تا وقتی که کسی رو دوست نداشته باشی راحتی اما همین که عاشقش شدی اون کوه می‌آد سراغت. واسه همینه که به نظر من هر زن یعنی یه کوه غصه. من که از عاشق شدن مثل هیولا می‌ترسم. تو نمی‌ترسی؟»
faatemeehyd
صد دفعه به‌ش گفته‌ام که هر سؤال عینهو یه طناب می‌پیچه به دست و پاش و وقتی سؤال‌ها زیاد شدند اون قدر طناب به دست و پاهای خودش پیچونده که دیگه حتی یه قدم هم نمی‌تونه برداره، روشن شد؟»
امیررضا
«دوستی داشتم که صوفی بود. البته نه از اون‌هایی که صبح تا شب هو هو می‌کنند و ذکر می‌گن. اما خوب یه جورایی صوفی بود. یعنی روحش صوفی بود. اسمش... اسمش... اسمش خاطرم نیست. می‌گفت مرگ عینهو لولوی سرخرمن می‌مونه. می‌گفت مرگ رو درست کرده‌اند تا باهاش ما رو بترسونند. عین لولوی سرخرمن که واسه ترسوندن گنجشک‌ها درست می‌کنند. خوب، مگه تو گنجشکی؟ گنجشکی؟»
Astronaut
یکی از راه‌های نجات ما این است که وقت‌مان را آگاهانه تلف‌کنیم.
Astronaut
سعی کرده‌ام خم شوم روی خودم تا نیمی از خودم را پاک کنم اما نتوانسته‌ام. بعضی‌ها همهٔ خودشان را پاک می‌کنند و می‌روند. لابد می‌توانند. من نمی‌توانم
Hossein Gh

حجم

۶۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۶۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان