دانلود و خرید کتاب جیرجیرک احمد غلامی
تصویر جلد کتاب جیرجیرک

کتاب جیرجیرک

نویسنده:احمد غلامی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جیرجیرک

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار اهل ساوه در «جیرجیرک» داستان سه بخش از زندگی یک متولد دهه چهل را روایت می کند، دوران نوجوانی، دوران جوانی و میان‌سالی. بابک در نوجوانی به خاطر پدرش که عشق فوتبال است، مجبور است نقش یک فوتبالیست عاشق را بازی کند، اما خودش به روزنامه‌نگاری علاقه دارد، این کار او را درگیر جریانات و ناآرامی‌های سیاسی و حوادث کوی دانشگاه سال ۷۸ می کند؛ در حالی که یک دوره را هم به عنوان رزمنده در جبهه گذرانده است: «پدرم اهلِ سیاست بود و بحث‌های داغی می‌کرد که سروته نداشت و دست‌آخر معلوم نمی‌شد طرف‌دارِ کیست، وقتی با حزب‌اللهی‌ها بود، عمیقاً مذهبی می‌شد و جوری از همه‌چیز دفاع می‌کرد که شاخ درمی‌آوردی از این‌همه اُلفتش با حزب‌اللهی‌ها و وقتی توی تاکسی می‌نشست و راننده فحش و ناسزا می‌گفت به روزگار، چنان از گذشته یاد می‌کرد که فکر می‌کردم تمام کاخ‌های پدرم را غارت کرده‌اند و انگار ما از نواده‌های قاجار بوده‌ایم. حالتِ پدرم در برخورد با صاحب‌منصبان قبل از انقلاب تماشایی بود. ناگهان در حدِ آبدارچی تنزل می‌کرد و چنان بله قربان، بله قربان می‌گفت که من فکر می‌کردم شاید در خاطرات دورودراز گذشته او را با پیراهن سفید در آبدارخانه دیده‌ام. اما همه‌چیزِ پدر من فوتبال بود و هیچ‌چیز دیگری جز فوتبال برایش اهمیت نداشت.فوتبال برایش حیثیت و شرف بود. آبرو بود» این داستان که چند زمانی و به شیوه سیال ذهن روایت می‌شود و مانند موج دریا خواننده را با خود دچار نوسان احساسات و دریافت می‌کند، در جاهایی با زندگی خود نویسنده هم‌خوانی دارد. غلامی هم روزنامه‌نگار است و دوران سربازی اش مصادف با جنگ تحمیلی بوده است و البته جنگ موضوع غالب در آثار او است. داستان «فعلاً اسم ندارد» احمد غلامی برگزیده دوره سوم جایزه هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۸۱ شد. «کفش های شیطان را نپوش»، «تو می گی من اونو کشتم»، و «آدم ها» از دیگر آثار این نویسنده زبردست ایرانی است.
fateme1ghaderi
۱۳۹۹/۰۱/۲۹

داستان کوتاهی‌ه. کمتر از یه ساعت میشه خوندش. اما توی همین صفحات اندک اتفاقای زیادی میفته. برای من خوندنش جذاب بود و فک میکنم نویسنده دهن خلاق و خوبی داره اما انقد تعداد صفحات کم بود که نویسنده انگار هولش

- بیشتر
نیلوفر
۱۴۰۰/۱۰/۰۴

داستان خیلی خوبی داشت و من از خوندنش لذت بردم👌👌👌👌

yadak834
۱۴۰۰/۰۵/۱۵

داستان خوبی است، متن اش هم شیوا و روان است

گفت: " نمی‌دونم چرا کار ما فقیربیچاره‌ها همه‌ش به خدا می‌افته."
fateme1ghaderi
تو می‌فهمی عشق چیه؟” " اگه نمی‌دونستم که تا حالا صدبار رفته بودم."
.ً..
آدم بهترین دشمنِ خودش است. لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لت‌وپارش کنند. بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش دَخلِ خودش را بیاورد.
.ً..
مسعود می‌گفت: " می‌ترسم." کنارِ خاک‌ریز دراز کشیده بودیم. گفتم: " از چی؟" گفت: " از مُردن." گفتم: " مُردن، ترس نداره." گفت: " تو نمی‌ترسی؟" گفتم: " چرا!" گفت: " از چی؟" گفتم: " از اسارت."
rez1.314
من می‌دویدم، چون می‌ترسیدم از اسارت، مسعود ایستاد و دست‌هاش را بالا برد چون می‌ترسید از مرگ. ترس نقطهٔ مشترک ما بود که برای هر کدام‌مان مفهوم دیگری داشت.
rez1.314
همیشه مادرها هستند که نمی‌گذارند ما سبک بشویم و به آسمان برویم. آن‌قدر ما را دوست دارند که نخ ما را می‌بندند به انگشت خودشان تا باد ما را نَبرد
rez1.314
چه‌قدر من مهم بودم. این‌همه خمپاره را برای من می‌زدند.
rez1.314
نگاهِ آن روز بود که به من حالی کرد کشتنِ یک مرده سخت‌تر از یک زنده است
rez1.314
گفتم: " احمق." گفت: " چرا فحش می‌دی؟ واسه هر کی پیش می‌آد." به او نگفتم که فحش نداده‌ام. من عاشق کلمهٔ احمقم. خیلی دوست دارم کسی به خودم هم بگوید احمق. آدم اگر احمق باشد، خیلی کارها را نمی‌کند. چون خیلی کارها را فقط آدم‌های باهوش می‌توانند انجام دهند.
rez1.314
هر کس که ساختن زندان انفرادی به کله‌اش زده، آدم جالبی بوده و خوب می‌دانسته با آدم‌ها چه‌طور بازی کند. یعنی درست‌تر آن است که بگویم می‌دانسته آدم بهترین دشمنِ خودش است. لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لت‌وپارش کنند. بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش دَخلِ خودش را بیاورد.
fateme1ghaderi

حجم

۴۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

حجم

۴۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان