کتاب سیرکی که می گذرد
معرفی کتاب سیرکی که می گذرد
کتاب سیرکی که میگذرد اثر دیگری از پاتریک مودیانو، نویسنده معاصر فرانسوی است. این اثر با ترجمهٔ نسیم موسوی پاک در نشر چشمه چاپ شده است. عنوانِ کتاب نمادین است و به این مضمون اشاره میکند که زندگی مانند سیرکی است که میگذرد. فضای حاکم بر این داستان، مانند دیگر آثار مودیانو، مرموز و اسرارآمیز است و خواننده را به دنبال کردن داستان ترغیب میکند. مودیانو در اغلب آثارش زندگی روزمرهٔ افراد عادی را به تصویر میکشد و با نگاهی تازه به واقعیات زندگی، آثاری بدیع میآفریند. آنچه موجب متمایز شدن داستانهای او میشود، لذت همراهی خواننده با قهرمان داستان است که گاه بیهیچ هدف مشخصی صفحات زندگی را ورق میزند.
درباره کتاب سیرکی که میگذرد
سیرکی که میگذرد که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، زندگی نوجوانی ۱۸ ساله را روایت میکند که بعد از آشنایی با دختری جوان، زندگیاش دستخوش حوادث گوناگونی میشود و قدم به دنیایی پر از رمزوراز میگذارد.
پدر پسرک او را ترک کرده و با زنی که از خودش بیست سال جوانتر است ازدواج کرده است، درست مانند پدر نویسنده. مادرش هم بازیگر تئاتر است و او هم فرزندش را ترک کرده است و در این میان دختری جوان همچون فرشتهای است که سرمیرسد.
با اینکه شخصیتهای این رمان در پردهٔ ابهام باقی میمانند، خواننده نسبت به تکتک آنها احساس نزدیکی میکند، زیرا شخصیتهای مودیانو متعلق به دنیای واقعیاند.
مودیانو در این رمان گاه گذشته را با زمان حال میآمیزد و در این سفر به خاطرات، خواننده را با خودش همسفر میکند و با چنان تبحری او را به این سفر اسرارآمیز میبرد که خواننده میپندارد تمام حوادث را از دریچهٔ چشمان خود دیده است. مودیانو در این داستان به شش روز از زندگی جوانی میپردازد که لذت حضور را به کندوکاو در زندگی گذشتهٔ افراد ترجیح میدهد و فارغ از دنیای منطقی، به دنبال به تصویر کشیدن یک زندگی رویایی، دور از هیاهو و دغدغه، است. با اینکه خواننده احساس میکند شخصیتهای اصلی داستان را از سالها پیش میشناسد، در حقیقت دربارهٔ گذشته و زندگی آنها چیز زیادی درنمییابد و این هنر نویسندگی مودیانو است که تضادها را بههم میآمیزد و خواننده را مسحور داستان میکند.
مودیانو نویسندهای است که دنیای خاص خود را میآفریند، دنیایی مملو از خاطرات. او به بازآفرینی گذشته نمیپردازد، بلکه با دمیدن به غبار ناشی از گذر زمان، ماجراهای گذشته را جلوهگر میکند. شخصیتهای داستانی مودیانو اغلب در خاطراتشان زندگی میکنند و در پی یافتن پاسخی برای آنچه در گذشته رخ داده، سرگرداناند. در بیشتر آثار او میتوان ردپای زندگی واقعیاش را مشاهده کرد و بیشتر آثار او جنبهٔ زندگینامهای دارند.
کتاب سیرکی که میگذرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای فرانسوی پیشنهاد میشود.
درباره پاتریک مودیانو
پاتریک مودیانو در ۳۰ ژوئیه ۱۹۴۵ به دنیا آمد. وی نویسنده و فیلمنامهنویس قرن بیستم میلادی، اهل فرانسه و برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۴ است. مودیانو یکی از چهرههای مهمّ ادبی فرانسه بهشمار میرود.
نخستین رمان این نویسندۀ فرانسوی، «خیابان بوتیکهای تاریک» بوده است. نام مودیانو در دههٔ هشتاد شمسی در ایران مطرح شد و بلافاصله پس از اینکه او در سال ۲۰۱۴ موفق به دریافت جایزۀ نوبل شد، تب ترجمۀ آثار شدت گرفت و مترجمان جوان به ترجمۀ آثار او هجوم آوردند. «خاطرات خفته» اثر پاتریک مودیانو، چندینبار در ایران به فارسی برگردانده شده است.
جز کتابهای یادشده، «مرا نگین کوچولو مینامیدند»، «در کافه جوانی گمشده»، «افق»، «سیرکی که میگذرد» و... نیز از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است.
بخشی از کتاب سیرکی که میگذرد
لحنی تهاجمی به خود گرفت، انگار میخواست با من رقابت کند. درست نمیدانم آن موقع چه حسی نسبت به مردی داشتم که در دفتر کاری خالی نشسته بود. دفتر کارْ اسبابکشی بسیار فوری و لوازم و تابلوهایی را تداعی میکرد که در گرو مؤسسهای رهن یا توقیف باشند. او جانشین پدرم و در واقع پیشکار و همهکارهاش بود. او و پدرم وقتی خیلی جوان بودند در منطقهٔ ساحلی آتلانتیک باهم آشنا شده بودند و پدرم این خردهبورژوای فرانسوی را گمراه کرده بود. از سی سال پیش، گرابلی در سایهٔ او زندگی میکرد. رفتن به مراسم مذهبی هر یکشنبه تنها عادتی بود که از دوران کودکی و از تربیت خوبش حفظ کرده بود.
ـ این دختر را به من معرفی میکنید؟
چشمکی شیطنتآمیز زد.
ـ اگر بخواهید... میتوانیم باهم برویم بیرون. من زوجهای جوان را دوست دارم.
خودم و دختر جوان را در ماشین گرابلی تصور کردم. از روی رودخانهٔ سن میگذشتیم و میرفتیم سمت پیگال. یک زوج جوان. یک شب گرابلی را در کافه دوماگو، قبل از اینکه گشت همیشگیاش را شروع کند، همراهی کردم. سر میزی توی تراس نشسته بودیم. خیلی تعجب کردم از اینکه به زوج جوان حدوداً بیست و پنجسالهای سلام کرد که داشتند از کنار میز ما میگذشتند. زن بلوند و فوقالعاده جذاب بود و مرد گندمگون و بسیار شیکپوش. در مدتی که من سر میز نشسته بودم و نگاهشان میکردم حتا رفت ایستاد مقابل میزشان و با آنها صحبت کرد. سن و رفتارشان چنان با رفتار قدیمی و منسوخ گرابلی در تضاد بود که فکر میکردم چگونه میتوانست با این دو نفر آشنا شده باشد. بهنظر میرسید مرد از همصحبتی با گرابلی لذت میبرد و زن رفتار خشکتری دارد. وقت خداحافظی، گرابلی با مرد دست داد و از زن با حرکت رسمی سر خداحافظی کرد. وقتی آمدیم بیرون، به من معرفیشان کرد، اما من نامشان را فراموش کردهام. بعد به من گفت رابطهاش با آن مرد برایش بسیار مفید است و در گردشهایش در پیگال با او آشنا شده.
حجم
۱۰۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۹ صفحه
حجم
۱۰۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۹ صفحه
نظرات کاربران
داستانی نسبتا جذاب در رابطه با پسر جوانی که گذشتهی غریبی داره و همراهیش با شخص جدیدی باعث میشه که تاثیرات گذشته رو در زندگیش حس کنه. یکی از مهمترین مشخصه های داستان، روان بودن اونه و نحوهی داستان سراییش
زیاد خفن نبود، ولی نمیشد بهش گفت بد،!! اگر با کمبود کتاب مواجه شدید، بخونیدش.
مثل همیشه سلام :) خب بنظرم داستان خوبی نبود. دلایل زیادی هم دارم. اول از همه اینکه داستان خیلی در فضای مبهمی شکل گرفت، ادامه پیدا کرد و در نهایت تموم شد. تکرار میکنم : "مبهم" نمیخوام از کلمه فانتزی استفاده
به زور تمومش کردم ولی با این حال باتوجه حجم کمش و بودن تو طاقچه بی نهایت خوندنش خالی از لطف نیست.
هرچند با اون چیزی کهتو معرفی کتاب خونده بودم مشتاق خوندنش شدم ،ولی اصلا با داستان ارتباط برقرار نکردم،داستان گنگ بود.خیلی شخصی بود به نظرم ،حس این به ادم دست می داد که نویسنده داره برای خودش روایت میکنه و خواننده براش
جالب نبود
جالب بود
من وارد کتاب های شدم که نویسندهاشون نوبل برده بودن و قبلش کتاب سایه باد رو خونده بودم که حسابی توقعم رو برده بود بالا.. اما هیچ جای کتاب جذاب نبود و پایان تقریبا افتضاحی داشت. چرا این کتاب رو نباید بخونیم؟ شخصیت
کتاب از نظر روایتش جالبه اما به نظرم پایان مناسبی نداشت (مثل فیلم های ایرانی 😁) ولی کتابی بود که چون داستان جالبی داشت خواندنش رو توصیه میکنم اما واقعا پایان خوب یک عنصر مهم در رمان هست و من هم
تعلیق و ذکر جزییات را دوست داشتم