کتاب برفهای کلیمانجارو
نویسنده:ارنست همینگوی، آلبر کامو
مترجم:محمدرضا خوبصفت
انتشارات:نشر روزگار
دستهبندی:
امتیاز:
از ۸ رأیخواندن نظرات
۳٫۳
(۸)
خواندن نظراتمعرفی کتاب برفهای کلیمانجارو
«برفهای کلیمانجارو (داستان هایی از ارنست همینگوی، آلبر کامو و دیگران)» مجموعهای از زیباترین داستانهای کلاسیک است که محمدضا خوبصفت ترجمه کرده است.
قسمتی از داستان «برف های کلیمانجارو» از ارنست همینگوی را می خوانید:
روز کریسمس در «اسکررانز» انبوه برف روی زمین به قدری سفید و روشن بود که چشمها را هنگامی که به آن نگاه میکردی، میزد و میتوانستی مردی را که از کلیسا بازگشتند تماشا کنی. آنجا همان محلی بود که بارها در آن به اسکی رفته بود. تپههای شیبدار درختن کاج، که محل مناسبی برای اسکی و پرش بود. درحالیکه بعد از پرش، بیصدا مثل یک پرنده بعد از پروازی دلپذیر، روی برفهای نرم و خشک و سفید، مانند دانههای شن فرود میآمد، لذت میبرد.
در «مادلنرهاوز» که به علت برف سنگین و بسته شدن جاده و ادامه برف و بوران ارتباط با سایر نقاط قطع شده بود، آنها در کلبهای که پر از دود فانوس بود، ورقبازی کرده بودند. «هرلفت» بیشتر از سایرین میباخت. سرانجام هر چیزی را که داشت، باخته بود. اول درآمد آموزش اسکی آن فصل را باخت و در آخر همهی سرمایهاش را از دست داد! او میتوانست هرلفت را با بینی درازش مشاهده کند که بعد از پایان بازی، کارتها را برداشته بود و به آنها نگاه کرده بود! آنجا همیشه بازی با ورق بازی میکردند و زمانی هم که برف انبوهی میبارید، آنها بازی میکردند و او همیشه دربارهی آن فکر میکرد که در تمام طول عمرش سرنوشت در حال بازی با او بوده است. اما او تاکنون کلمهای دربارهی آن ننوشته بود و نه دربارهی آن شب سرد کریسمس که «جانسون» افسران اتریشی را که با قطار به مرخصی میرفتند بمباران کرده بود! و وقتی افسران اتریشی از قطار پیاده شده و پا به فرار گذاشته بودند آنها را به مسلسل بسته بود! او به یاد داشت که وقتی جانسون بازگشته بود سر میز غذا ماجرا را تعریف کرده بود که چگونه آن افسران را به قتل رسانده است که شخصی به او گفت:
ـ تو یک قاتل حرامزاده بیشتر نیستی!
آنها همان اتریشیها بودند که او بعداً با آنها اسکی رفته بود! البته نه دقیقاً همان اتریشیها! هانس مردی بود که با او در تمام طول سال به اسکی رفته بود، آنها در کنار هم خرگوش شکار کرده بودند و در آن هنگام دربارهی نبردهای خونین با هم صحبت کرده بودند. جنگ پاسوبیو، پرتیکو و آسالون که او هیچگاه دربارهی آنها کلمهای ننوشته بود. او دربارهی مونت کارلو، سیته کامون و آرسیدوهم کلمهای ننوشته بود.
مالون میمیرد
ساموئل بکت
سه سالآنتوان چخوف
دختری که میشناسم (مجموعه داستان)جی. دی. سلینجر
سن نفرتانگیزلوئیجی پیرآندللو
دوئلآنتوان چخوف
عامهپسندچارلز بوکوفسکی
زندگی و زمانهی مایکل. کجی. ام کوئتزی
مگسهاژان پل سارتر
اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو رو به راه استرومن گاری
شاهکارهای کوتاه (شش داستان)رحمت الهی
چشمهای سگ آبیرنگگابریل گارسیا مارکز
بلوم فلد: مجردی میانسالفرانتس کافکا
کار از کار گذشتژان پل سارتر
ماه عسل آفتابی: مجموعه داستانفرانتس کافکا
ساعتهامایکل کانینگهام
نام ناپذیرساموئل بکت
همچنان به هیچ وجهساموئل بکت
محبوب همه و روشناییهاآنتوان چخوف
داستانهای نوین آلمانی(بیستوشش داستان)هاینریش بل
دهانم قشنگ و چشمانم سبز (مجموعه داستان)جی. دی. سلینجر
حجم
۱۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
به تعداد خیلی زیاد اشتباه تایپی و تکرار در جملات وجود داشت به نظر میرسه اصلا ویرایش نشده! ای کاش یه بازنگری انجام بشه!
کتاب «برفهای کلیمانجارو» شامل چند داستان کوتاه نوشته ارنست همینگوی است. ارنست همینگوی در این کتاب تلاش میکند درد و رنج انسان و نقش بیرحمی طبیعت در این درد و رنج را به تصویر بکشد. داستانهایی که در این کتاب
من فقط داستان مهمان (از کامو) رو خوندم. متاسفانه غلط های تایپی و ویراستاری نسبتا زیادی داشت. با ترجمه هم ارتباط نگرفنم که البته این شاید سلیقگی باشه
ترجمهی بد و پر از اشکال ویرایشی.
اشتباه تایپ زیاد داره. ممنون میشم اشتباهات تایپی را ویرایش کنید
چند داستان کوتاه خواندنی از نویسندگان برجسته دنیا.