دانلود و خرید کتاب به خدای ناشناخته جان اشتاین‌بک ترجمه مرضیه خسروی
تصویر جلد کتاب به خدای ناشناخته

کتاب به خدای ناشناخته

معرفی کتاب به خدای ناشناخته

«به خدای ناشناخته» نام اثری از جان اشتاین بک (۱۹۰۲-۱۹۶۸) با ترجمه مرضیه خسروی است که یکی از بهترین آثار دوره جوانی نویسنده محسوب می‌شود. رمان، روایت زندگی کارگرِ کشاورزی است که برای تحقق رؤیاهای خود، پدر و برادرانش را ترک می‌کند و به غرب آمریکا می‌رود، توفیق او در تحقق رؤیاهایش با یک ارتباط جسمی و روحی با طبیعت همراه است. مردی که گویی با زمین حرف می‌زند و آن را می‌فهمد و به درکی ویژه درباره آن رسیده‌است. این کتاب حاصل روحیه همدردی با کارگران مزارع و دشواری های خاص حاکم بر زندگی آنها است. اشتاین بک در این رمان بیش از هرچیز به جنبه‌های انسانی ماجرا توجه دارد و بر رابطه‌ی درونی میان انسان و طبیعت تمرکز می‌کند. متن اثر حال و هوای شاعرانه‌ای دارد، البته این شاعرانگی نه صرفاً در نثر و زبان که در محتوای اثر خودنمایی می‌کند. بخش کوتاهی از داستان را می‌خوانید: ماه دسامبر که به نیمه رسید ابرها از هم شکافته و پراکنده شدند، آفتاب گرما گرفت و تصویری از تابستان بر دره فرو نشست. الیزابت می‌دید که چطور اضطراب جوزف را لاغر و غمگین می‌کند و چطور چشمانش خسته و تقریبا سفید شده است. می‌کوشید کارهایی پیش بیاورد و او را سرگرم کند. او لیستی از احتیاجات خود را فراهم ساخت و به دست جوزف داد تا برای خرید آن به نوستراسنیورا برود. جوزف به روستا رفت و پیش از آن که الیزابت به کارهای تازه‌ای بیندیشد آن‌ها را تهیه و با اسبی از نفس افتاده و خیس عرق برگشت. الیزابت پرسید"چرا اینقدر با عجله برگشتی؟" "نمی‌دانم. می‌ترسم از این جا دور شوم. ممکن است اتفاقی بیفتد." دلهره خشکسالی در او قوت می‌گرفت. هوای غبارآلود و هواسنج که درجات بالا را نشان می‌داد او را مطمئن نمی‌ساخت. سردرد و سرماخوردگی میان ساکنان مزرعه رواج یافت. الیزابت به سینه درد سختی همراه با سرفه‌های خشک دچار شده بود و حتی توماس که هرگز بیمار نمی‌شد، شب‌ها گلویش را با آب سرد کمپرس می‌کرد. اما جوزف فقط لاغرتر و کشیده تر می‌شد، عضلات گردن و آوراره‌هایش زیر پوشش نازک و تیره رنگ پوست، بیرون زده بود. جوزف روزها به اطراف زمینش چشم می‌دوخت و حس می‌کرد زمین در حال مرگ است. تپه‌ها و مزارع رنگ باخته و صخره‌های برهنه تپه‌ها او را به وحشت می‌انداخت. تنها جنگل کاج فراز تپه‌ها بود که تغییر نکرده بود.
معرفی نویسنده
عکس جان اشتاین‌بک
جان اشتاین‌بک

جان ارنست استاین‌بک که در ایران با نام جان اشتاین بک نیز شناخته می‌شود، نویسنده‌ای آمریکایی است که در ۲۷ فوریه سال ۱۹۰۲ در کالیفرنیا متولد شده و در ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ به علت بیماری قلبی چشم از جهان فروبست.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۷/۲۰

(۷-۲۳-[۱۶۶]) جان اشتاین بک یکی از نویسنده های مکتب ناتورالیسم به شمار میره، مکتبی که از دل ادبیات رئالیسم به وجود اومده و تاکید زیادی بر نشان دادنِ زندگی و عواملی که بر اون تاثیر میذاره به همان شکلی که "هست"

- بیشتر
سپیده
۱۳۹۷/۰۱/۱۸

و باز هم سخنانی تامل برانگیز از " جان اشتاین بک "؛ - نویسنده ای که به کمال انسان،باور پابرجا نداشته باشد،نه احساس بخشش و پایبندی به ادبیات دارد و نه هرگز عضو خانواده ی ادبیات است. - ادبیات به دیرینگی گفتارست،

- بیشتر
کنتس مونت کریستو
۱۳۹۹/۱۲/۲۵

من فضای فکری جان اشتاین‌بک رو خیلی دوست دارم. همینطور توصیفات زیباش از انسانها و طبیعت. نگاه ژرفش به حقایق هستی تحسین برانگیزه و شخصیت پردازیش اونقدر قویه که تا مدتها ذهنتون درگیر کتاب و آدمهاش خواهد بود. هر چند هیچ کدوم

- بیشتر
Bookworm
۱۳۹۶/۰۷/۲۵

من ترجمه منیری رو خوندم داستان خیلی جذاب و با محتوایی داره یه جورایی در جستجوی خوشبخیه

sh.tavakoli
۱۴۰۱/۰۵/۲۸

کتابی زیبا همانند دیگر کتاب های اشتاین بک، ترجمه ای خوب ولی ویراستاری بد با اشتباه های تایپی نسبتا زیاد

کاوه
۱۳۹۶/۰۷/۲۵

داستانی شاعرانه درباره یک کشاورز آمریکایی.

amin azadi
۱۴۰۲/۰۹/۰۱

تا نیمه کتاب خیلی سخت ادامه دادم و چند باری خواستم دیگه ادامه ندم ولی از نیمه کتاب به بعد با جوزف زندگی کردم داستان عمیق و پر تاملی داشت به نظر میرسید سانسور زیاد داره با مفهوم خیلی واضح

- بیشتر
Azilyn
۱۴۰۲/۰۵/۲۷

توصیف نویسنده از طبیعت عالی و مثال زدنی بود ولی در عین حال توصیف های دقیقی از خشونت نیز در این کتاب میخوانیم که مانع لذت بردن من از این داستان شد.

فاطمه
۱۴۰۲/۰۱/۰۵

از وقتی که بابت این کتاب گذاشتم راضی نیستم توصیفاتش از طبیعت رو دوست داشتم اما در کل، متن کتاب، عایدی خاصی برام نداشت تایپ کتاب هم حقیقتا افتضاح و ناراحت کننده بود!

wraith
۱۴۰۱/۰۸/۲۷

متاسفانه غلط املایی زیادی داشت محتوای عمیق که همیشه از جان استان بک انتظار می‌ره مثل خوشه های خشم

دردها و رنج‌هایی هستند که از شادی بسیار عمیق تر و دلنشین ترند.
Mohammad
باید خودم را پشت سر بگذارم، آن وقت به خود تازه‌ای خواهم اندیشید
Mohammad
هیچ کس دردهایی که شبانه بدن او را می‌لرزاند، و رویاهای تیره‌ای که در خواب او را شکنجه می‌داد، باور نمی‌کرد.
Mohammad
دردها و رنج‌هایی هستند که از شادی بسیار عمیق تر و دلنشین ترند
کنتس مونت کریستو
این مرد، انسان نیست او همه انسان هاست. او دارای قدرت، استواری و اندیشه‌ای والا و تقلای پایان ناپذیر همه انسان هاست، او همه شادی‌ها و رنج هاست. او مجموعه همه این هاست. مخزنی است که از روح هر انسانی پاره‌ای در خود دارد، و بالاتر از همه او مظهر روح زمین است.
کنتس مونت کریستو
به نظر می‌رسید ریل‌ها به هم می‌رسند و یکی می‌شوند اما آن سرابی بیش نبود و وقتی به جایی که فکر می‌کردی به هم پیوسته اند می‌رسیدی، آن پیوند و وصال را دور می‌یافتی.
کنتس مونت کریستو
درخانه راما خوب بودن لذت بخش بود.
کنتس مونت کریستو
راما در کار خود مهارت داشت، پخت و پز، دوخت و دوز، مرتب نگهداشتن خانه و بچه آوردن را از مهمترین کارهای روی زمین می‌دانست، حتی مهمتر از کارهایی که مردان انجام می‌دادند.
کنتس مونت کریستو
زندگی به آسانی نابود نمی‌شود. انسان تا اشیایی که او در آن‌ها تغییر داده است نابود نشوند، نمی‌تواند بمیرد. حتی زمانی که خاطره او در ذهن است او نیز همچنان زنده است. مردن انسان امری طولانی و تدریجی است
کنتس مونت کریستو
"زندگی به آسانی نابود نمی‌شود. انسان تا اشیایی که او در آن‌ها تغییر داده است نابود نشوند، نمی‌تواند بمیرد. حتی زمانی که خاطره او در ذهن است او نیز همچنان زنده است. مردن انسان امری طولانی و تدریجی است. ما گاوی را می‌کشیم و بمحض این که گوشتش را خوردیم آن را مرده میدانیم. اما زندگی انسان‌ها به این آسانی نابود نمی‌شود."
sh.tavakoli
مایوسانه اندیشید اگر مادرم زنده بود می‌توانست به او بگوید"جوزف الیزابت دختر خوبی است. وقتی یادگرفت که چگونه می‌توان همسر خوبی بود، همسر خوبی خواهد شد. آن وقت در خود نسبت به الیزابت احساس محبت خواهی کرد. این تنها چیزی است که او احتیاج دارد و کار غیرممکنی هم نیست."
sh.tavakoli
الیزابت با نزدیک شدن روز زایمانش هرچه بیشتر جوزف را در کنار خود می‌خواست. می‌خواست تمام روز و شبش را کنار او بگذراند و هروقت جوزف می‌گفت کاری دارد که باید انجام دهد، اندکی زبان به شکایت می‌گشود و می‌گفت"من این جا بیکارم و بیکاری علاقمند مصاحبت است." جوزف پاسخ می‌داد"نه تو هم داری کار می‌کنی."و در اندیشه اش به خوبی کار الیزابت را می‌دید: دست‌های خسته اش روی دامنش روی هم قرار گرفته بود اما استخوانش، استخوان می‌ساخت، خونش خون تقطیر می‌کرد و گوشتش گوشت می‌ساخت. جوزف به این که او خود را بیکار تصور می‌کرد، می‌خندید.
کنتس مونت کریستو
تالارهای سبز و بی پایان، راهروها و آلاچیق‌ها همچون نشانه‌های مذهبی دارای معانی مبهم و در عین حال امیدبخشی بودند.
کنتس مونت کریستو

حجم

۱۷۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۷۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان