
کتاب کافه نادری
معرفی کتاب کافه نادری
کتاب کافه نادری نوشتهٔ رضا قیصریه است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب کافه نادری
کتاب کافه نادری رمانی از نویسندهٔ پیشکسوت ایرانی، رضا قیصریه است. رمان «کافهنادری» داستانی دربارهٔ هنرمندان و برای هنرمندان است. این کتاب از سه فصل تشکیل شده که در آن داستان زندگی یک نسل را با دغدغههای روشنفکریشان در سالهای قبل و بعد از انقلاب روایتکرده است. هنرمندانی که در دههٔ ۱۳۶۰ دچار سرگردانی و دلبریدگی از ایران شدند و خیلیها به خارج از کشور مهاجرت کردند. قیصریه با آگاهی از این موضوع و دستمایه قراردادن «کافه نادری» بهعنوان یک نماد نوستالژیک و روشنفکرانه این داستان را در توصیف سرگشتگیها و افسردگیهای این قشر از جامعه نوشته است.
«مفتون»، روزنامهنگار و همسرش، «تینوش» طراح لباس است. دوست آنها «فتاح» نیز یک نویسنده در حال رشد دههٔ ۱۳۶۰ است. در فصل اول ما با روایتی گزارشگونه روبهروییم که از وضعیت هنرمندان خارج از کشور میگوید. فصل دوم دربارهٔ زندگی مجردی تینوش قبل از ازدواج با مفتون است و مهمانیها و محافلی که او درآنها با هنرمندانی مثل بازیگران و نویسندگان و خوانندگان مراوده دارد. فصل سوم هم درباره وضعیت هنرمندان در حال حاضر و درنهایت وضعیت تینوش و مفتون است. رضا قیصریه با این اثر، مشکلات و فرازونشیبهای اقشار هنرمند جامعه را به تصویر کشیده و توانسته از عهده این کار بهخوبی برآید.
خواندن کتاب کافه نادری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره رضا قیصریه
رضا قیصریه در سال ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد. او مترجم، نویسندهٔ ایرانی، دانشآموختهٔ علوم سیاسی در زیرشاخهٔ روزنامهنگاری از دانشگاه رم در ایتالیا و عضو هیئتعلمی بازنشستهٔ گروه زبان ایتالیایی است. قیصریه استاد نمونهٔ واحد تهران - شمال و از چهرههای پیشکسوت در عرصهٔ معرفی ادبیات و هنر ایتالیا است. او در سال ۲۰۰۱ میلادی بهخاطر ترجمه و نگارش کتابها و مقالاتی دربارهٔ ادبیات، سینما و تئاتر ایتالیا، جایزهٔ بهترین معرف فرهنگ ایتالیا در دنیا را از وزارت میراث و فعالیتهای فرهنگی و از دستان رئیسجمهور وقت ایتالیا «کارلو داتزلیو چامپی» در شهر رم دریافت کرد. قیصریه چهرههایی همچون آلبرتو موراویا، ایتالو کالوینو، لوییجی پیراندلو و استفانو بنّی را به خوانندگان ایرانی معرفی کرده است و خودش نیز کتابهایی مانند داستان (برندهٔ جایزهٔ قلم زرین مجلهٔ گردون در سال ۱۳۷۲)، کافه نادری و در ستایش ۷۷ سالگی را نوشته و منتشر کرده است. ترجمه کتاب سه قطره خون نوشتهٔ صادق هدایت به زبان ایتالیایی نیز که در سال ۱۹۷۹ توسط انتشارات فلترینلی به چاپ رسید، در کارنامهٔ ادبی رضا قیصریه قرار دارد.
بخشی از کتاب کافه نادری
«همه، چشمها را دوخته بودند به سرتیپ شادلو که چه میخواهد بکند. آذر با خودش فکر کرد سرتیپ مرد جذابی است، موهای پرپشت یکدست سیاه و شانه خورده، قد بلند، سبیل به دقت آرایش شده و قبل از هر چیز پر جذبه. سرتیپ شادلو از کارگردان خواست بگوید از نوشتن این نمایشنامه چه مقصودی داشته است و راستش را بگوید چون او خوب میداند که کارگردان در آن نمایشنامه منظور سیاسی خاصی داشته است. قصد تحریک و شوراندن داشته است. در اینجا او حتا صدایش را بلندتر کرد و خیلی عصبانی به دیگران گفت که دو ـ سه سالی است مملکت از آشوبهای ملی شدن نفت بیرون آمده است و آرامش جای بلواهای خیابانی را گرفته است، حالا این زنک مردنمای مثلاً کارگردان میخواهد تحریک کند و مردم را بشوراند. دشمن اگر شکست خورده است حالا از در دیگری وارد میشود، از تأثیر مخرب کلمه استفاده میکند که تأثیرش در تئاتر از هر جای دیگر بیشتر است. اگر غیر از این است چرا تماشاچیها وسط نمایش کف میزدهاند. اما کارگردان انکار کرد و حتا به خودش جرئت داد و گفت که هر چقدر هم احمق باشد دیگر اینقدرها هم احمق نیست نداند مملکت در چه وضعیتی است که بخواهد بلوا به راه بیندازد. بعد گفت اگر او این قدرت را داشت که نمیآمد برود در یک تماشاخانه گُر گرفته فکسنی کارگردانی بکند. در اینجا مدیر یکمرتبه از جایش پریده بود و گفته بود جناب تیمسار خودشان شاهد گفته من باشند که این جوان به قول تیمسار مردنما، به توصیه چند نفری آمده بوده است پیش او که اسم و رسمی در تئاتر داشتند و به او گفته بودند این جوان در فرانسه درس تئاتر خوانده است و مثل او در ایران نیست و اگر مدیر شرایطی را درست کند که جوان خودی نشان بدهد، خدمت فرهنگی بزرگی کرده است و کارگردان به او گفته بوده است که برنامههای زیادی دارد، کمدیهای خوب، درامهای خوب، از تئاتر ملی حرف زده بوده و اینکه او تئاتر را از عقبماندگی بیرون میآورد و مدیر همه جور کمکی را به او کرده بوده است و حالا تماشاخانه او گر گرفته و فکسنی میشود. بعد گفته بود اینقدر که از ناسپاسی کارگردان ناراحت شده، از اینکه سرتیپ شادلو به زندان بیندازدش ناراحت نمیشود. سرتیپ شادلو اعتنای زیادی به حرفهای مدیر نکرده بود و دومرتبه رویش را کرده بود به کارگردان و گفته بود سعی نکند انکار کند. او آدم مطلعش را دارد که نمایش را چندین دفعه دیده است و یادداشتهای دقیقی برداشته است. از سربازی که توی اتاق کنار در ایستاده بود خواست که سلیمان فاضلی را صدا بزند. فاضلی مرد میانسالی بود با موهای جوگندمی و سبیل نسبتا کلفتی به رنگ موهایش که به قول سرتیپ شادلو از یادگارهای دوران استالین بود. سرتیپ شادلو به کارگردان توصیه کرد به حرفهای فاضلی خوب گوش کند و به سؤالهایش جواب درستی بدهد. بعد شروع کرده بود به توصیف از فاضلی که مرد دنیا دیدهای است. تحصیلاتش را در مهندسی در آلمان تمام کرده و بعد دنبال افکار کمونیستیاش تا مسکو رفته، گرچه مثل همه جوانها و از جمله خود شادلو اول تحت تأثیر آلمان نازی بوده. متفقین که آمده بودند به ایران، او هم آمده، البته شادلو گفت همراه ارتش شوروی که فاضلی بلافاصله انکار کرد و از سرتیپ شادلو گله کرد که در حق او بیلطفی میکند. سرتیپ شادلو ادامه داده بود که آنوقتها مملکت پر از سرباز خارجی بود، کار مشکل گیر میآمد، فاضلی که هم انگلیسی بلد بود، هم آلمانی، اداره فرهنگی سفارت انگلیس خواستش. حقوقش بد نبود. بعد از آن در روزنامه اراده مردم با حسین نافع که شرکت نفتی بود و مدیر روزنامه همکاری میکرد و همهجور مقالهای مینوشت، حتا هنری. همان موقعها بود که سبیل استالینی گذاشت و رفت جنوب تا هستههای کارگری را بین کارگرهای صنعت نفت درست کند و اعتصاب راه بیندازد و بعد فعالیتهایش را ادامه داد تا دو سال پیش که دستگیر شد و ما با دلایل و مدارکی که داشتیم و بهش نشان دادیم متوجه شد تا کجا اشتباه میکرده و اگر به فرض هم موفق میشده ایران را وصل کند به شوروی، روسها فوقش مسئول بیل زدنِ یکی از کلخوزهای نزدیک ورامین میکردندش.»
حجم
۱۶۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۶۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه