دانلود و خرید کتاب صوتی وضعیت موقت
معرفی کتاب صوتی وضعیت موقت
کتاب صوتی وضعیت موقت به قلم نویسنده توانا و قهار هندی- آمریکایی، جومپا لاهیری به رشته تحریر درآمده است. لاهیری با نخستین اثرش، مجموعه داستان «مترجم دردها»، برنده جایزه ادبی پولیتزر سال ۲۰۰۰ شد و در سال ۲۰۰۳ نخستین رمانش، «همنام»، نامزد جوایز زیادی گرفت.
وضعیت موقت داستانی درباره یک زن و شوهر هندی است که از خانه آنان آغازشده و اصل موضوع بیان مشکلاتی است که مردم هند با آن در طول روز دست و پنجه نرم میکنند.
شنیدن کتاب وضعیت موقت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به داستانهای کوتاه با موضوع زندگی در جامعه امروزی.
درباره جومپا لاهیری
جومپا در ۱۹۶۷ در لندن به دنیا آمده است. پدر و مادرش برای به دست آوردن فرصت شغلی بهتر هندوستان را به سوی انگلستان ترک کردند اما بعد از مدتی راهی آمریکا شدند. لاهیری پس از تحصیل رشته ادبیات انگلیسی، در دانشگاه بوستون سه مدرک کارشناسی ارشد در رشتههای ادبیات انگلیسی، نگارش خلاقانه و ادبیات تطبیقی گرفت و همانجا هم مدرک دکترایش را در زمینه مطالعات رنسانس کسب کرد.
نخستین اثرش، مجموعه داستان «مترجم دردها»، برنده جایزه ادبی پولیتزر سال ۲۰۰۰ شد و در سال ۲۰۰۳ نخستین رمانش، «همنام»، را نوشت که ان هم رمان موفقی بود.
شخصیتهای داستانهای لاهیری هندیاند. داستانها یا در آمریکا اتفاق میافتد یا در کلکته و هندوستان. هندیهایی که در هندوستان، در فقر و فلاکت و سختی زندگی میکنند و یا آنها که به امید آینده بهتر به آمریکا مهاجرت کردهاند.
درونمایه بیشتر آثار جومپا لاهیری مهاجرت، تضاد فرهنگی و پیوندهای گسسسته شده بین نسلی ست. لاهیری با شیوه نگارش و نگاه مخصوص به خود، مشکلات و حقارتهای مهاجرین هندیتبار و مردم هندوستان را بیان میکند.
بخشی از کتاب صوتی وضعیت موقت
اطلاعیه میگفت: موضوع موقت است، برقشان ۵ شب، شبی یک ساعت قطع میشود. از ساعت ۸ در برف و بوران اخیر یکی از سیمهای برق قطع شده بود، کارگران بنا داشتند این شبا کمی هوا گرمتر بود، سیم را وصل کنند. خاموشی محدود به این خیابانهای ساکت و پر دار و درخت میشد که با ایستگاه تراموا ردیف مغازههای نما آجری چند قدم بیشتر فاصله نداشتند و شبا و شکومار سه سال بود در همین خیابان زندگی میکردند.
شبا اطلاعیه را با صدای بلند و بیشتر برای خودش تا شکومار خواند و گفت: چه خوب که قبلش خبر دادند. بعد رفت طرف آشپزخانه و بند کیف چرمی که در مغازههایش بادکرده بود از روی شانه سر داد و انداخت وسط حال. شلوار گرمکن خاکستری پوشیده بود با بارانی سرمهای و کفش کتانی سفید. سر ۳۳ سالگی شکل و قیافه زنهایی را پیداکرده بود که یک موقع ادعا میکرد محال است مانند آنان لباس بپوشد. از سالن ورزش میآمد، رژ لب توت فرنگی رنگش تقریبا پاک شده بود و از خط چشمم فقط چند نقطه زغالی زیر پلک پایینش مانده بود. شکومار فکر کرد شبا شبیه زنهایی شده است که دیروقت از مهمانی یا بار برمیگشتند. آن موقع شبا تنبلش میآمد آرایشش را پاک کند، و حرص داشت خودش را بی اندازد بغل او شبا بستهی نامهها را انداخت روی میز و همانطور که به اطلاعیه در دست خود نگاه میکرد گفت: منتها اینجور کارها را باید در روز انجام دهند. یعنی وقتی من خانه هستم؟ شکومار در شیشهای قابلمه گوشت را کج گذاشت جوری که بخار از گوشه آن خارج شود. از ژانویه تا الان کنج خانه نشسته بود و روی آخرین فصلهای پایاننامهاش درباره قائله زمین در هند کار میکرد. از شبا پرسید: حالا از کی شروع میشود؟ شبا گفت: نوشته از ۱۹ مارس. امشب ۱۹ نیست؟ و رفت طرف تقویم دیواری کنار یخچال که زده بودهاند به یکتخته چوب پنبهای. تقویم در اصل تبلیغ کاغذ دیواری کارخانه ویلیام موریس بود و شبا طوری نگاه کرد به آنکه انگار اولین بار است آن را میبیند.
قبل از اینکه به جدول روزهای ماه در پایین تقویم نگاه کند به طرح کاغذ دیواری بالای تقویم زل زد. یکی از دوستان آن دو این تقویم را هدیه کریسمس فرستاده بود اما شبا و شکومار کریسمس آن سال جشن نگرفته بودند. شبا گفت: آره از همین امروز، در ضمن جمعه هفته بعد وقت دندانپزشکی داریم. شکومار زبانش را به دندانهای بالایی زد، صبح یادش رفته بود مسواک بزند. بار اولش هم نبود. تمام امروز و روز قبل را از خانه بیرون نرفته بود، هرقدر شبا دیرتر به خانه میآمد و سفارش بیشتر دلش میخواست...
زمان
۵۱ دقیقه
حجم
۴۶٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۵۱ دقیقه
حجم
۴۶٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
خوبه. در بدک نیست کتابهای دیگه از این نویسنده پر مفهوم ترن مثل مترجم دردها
چرت بود