کتاب رژه خاموش
معرفی کتاب رژه خاموش
کتاب رژه خاموش نوشتهٔ کیگو هیگاشینو و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است. انتشارات چترنگ این رمان معاصر ژاپنی را منتشر کرده است.
درباره کتاب رژه خاموش
کتاب رژه خاموش حاوی یک رمان معاصر و ژاپنی است که در آن شخصیتی به نام «كانيچی هاسونوما» به دو قتل متهم شده است. او بهاستناد قانون مرور زمان و نيز سكوت در دادگاه آزاد شده، به محلهٔ كيكونو بازمیگردد و از خانوادهٔ یکی از مقتولان (سائوری ناميكی) ادعای خسارت میكند. سانوری ناميكی سه سال پيش مفقود شده بود و اخيراً بقايای جسدش در آتشسوزی خانهٔ مخروبهای در استان شيزوئوكا پيدا شده است؛ خانهای كه متعلق به مادر كانيچی هاسونوما است. در خلال تحقيقات پليس برای كشف راز قتل سائوری، همزمان با رژهٔ سالانهٔ كيكونو، اتفاق تازهای میافتد كه جهت پرونده را تغيير میدهد.
خواندن کتاب رژه خاموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره کیگو هیگاشینو
کیگو هیگاشینو (Keigo Higashino) در سال ۱۹۵۸ در شهر اوساکای ژاپن دیده به جهان گشود. او یکی از شناختهشدهترین نویسندگان امروز ادبیات آسیای شرقی به شمار میرود. او در رشتهٔ مهندسی برق و در دانشگاه زادگاهش تحصیل کرد و پس از اتمام درس، بهعنوان مهندس در شرکتی بزرگ مشغول به کار شد. در همان ایام بود که نویسندگی را نیز بهطور جدی آغاز کرد و با نگارش داستانهایی کوتاه و بلند، در عالم ادبیات به آوازهای فراوان رسید. کیگو هیگاشینو نویسندهای پرفروش و پرافتخار است. آنچه در ادامه آمده، عناوین برخی از بهترین نوشتههای داستانیِ اوست: «معادلهٔ نیمهٔ تابستان»، «رستگاری یک قدیسه»، «خانهای که در آن مرده بودم»، «تازهوارد»، «فداکاری مظنون x»، «شگفتیهای همهچیزفروشی نامیا (یا «معجزه های خواربارفروشی نامیا»)» و «بدخواهی». کیگو هیگاشینو جوایز و افتخارات گوناگونی را نیز نصیب خود کرده است.
بخشی از کتاب رژه خاموش
««توجیما جزئیات نقشه رو به شوهرم گفت. گفت نقشهٔ پیچیدهایه و عدهٔ زیادی هرکدوم نقش کوچکی توی این جرم ایفا میکنن. قرار بود یوتارو نامیکی وقتی هاسونوما رو توی اتاق کوچکش حبس میکنه و ازش بازجویی میکنه، تنها باشه. ایدهٔ شوهرم این بود که یه وضعیتی رو پیش بیاره که خودش جای نامیکی رو بگیره.» رومی وقتی متوجه شد فنجان یوکاوا خالی است، مکثی کرد و گفت: «باز هم چای میخورین؟» یوکاوا حدس زد که رومی حالا میتواند آرام و منطقی باشد، چون حالا که تصمیمش را گرفته بود که چهکار کند، کمتر از قبل تحت فشار روانی بود.
یوکاوا دستش را بالای فنجانش تکان داد و گفت: «نه، ممنون. لطفاً ادامه بدین.»
«چند دقیقهٔ پیش به اون حقهای اشاره کردین که اون ازش استفاده کرد. مطمئن بود که نامیکی نمیتونه مشتری مریضی رو که التماس میکنه ببرنش بیمارستان نادیده بگیره.»
«اینجاست که خانم یامادا وارد عمل میشه.» چشمان یوکاوا برقی زد. «کی بود؟»
رومی گفت: «راستش، اسم واقعیش رو نمیدونیم.»
چشمان یوکاوا در پشت عینکش گرد شد. «چی؟»
«از طریق یکی از این آژانسهای خونوادهٔ اجارهای گیرش آوردیم.»
یوکاوا اخم کرد. «خونوادهٔ اجارهای دیگه چیه؟»
«بعضی وقتها بهشون میگن آژانس اجارهٔ خونواده یا خونوادهٔ نیابتی. در کل کارشون اینه که بازیگرهایی دارن که هر نقشی رو که اربابرجوع ازشون بخواد، بازی میکنن. مثلاً اگه به هر دلیلی نخوای دوستدخترت یا دوستپسرت رو با پدر و مادر واقعیت آشنا کنی، اونها ترتیبی میدن که دو تا بازیگر نقش مامان و بابات رو برات بازی کنن.»
«چه کاسبیهایی پیدا میشه... چقدر عجیب!»»
حجم
۳۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۳۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کناب قشنگی بود، تا لحظه اخر کشش داشت