
کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد...
معرفی کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد...
کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... با عنوان اصلی If something happens to me نوشتهٔ الکس فینلی و ترجمهٔ معصومه مظاهری است. نشر گویا این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی قرن ۲۱ آمریکا قرار گرفته، یک رمان رازآلود و جنایی و روانشناسانه در باب شخصیتی به نام «رایان» است که در اتفاقی عجیبغریب ماشین و نامزدش را از دست داده است. اکنون پس از سالها این ماجرا دوباره رایان را درگیر میکند. با او همراه شوید. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... اثر الکس فینلی
کتاب «اگر اتفاقی برای من افتاد...» که نخستینبار در سال ۲۰۲۴ میلادی و در ایران در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، یک رمان رازآلود را در ژانر جنایی و روانشناسانه ارائه کرده است. این رمان همچون برخی دیگر از آثار نویسندهٔ اش، «الکس فینلی» از دیدگاه چندین شخصیت متمایز و جذاب روایت شده است؛ شخصیتهایی که مسیرهایشان با هم تلاقی پیدا کرده و داستانی پر از پیچشهای تپشآور و غافلگیرکننده را رقم زده است. گفته شده است که این رمان جایگاه الکس فینلی را بهعنوان یکی از نویسندگان برجستهٔ ژانر تریلر در دوران معاصر تثبیت کرده است. رمان حاضر که جلد ۲۶ از مجموعهٔ «رمانهای پلیسی جنایی» در نشر گویا است، چهار بخش و ۸۴ فصل دارد.
خلاصه داستان اگر اتفاقی برای من افتاد...
به نظر میرسد «رایان ریچاردسون» پنج سال گذشته را در کابوس یک شب وحشتناک زندگی کرده است؛ صدای پارهشدن در ماشین، ضربهٔ خردکننده به سر، دستی که او را از خودرو بیرون کشید و جیغ دلخراش نامزدش (علی) در لحظهی ربودهشدنش. وقتی علی و ماشین بدون هیچ ردی ناپدید میشوند، ابری از سوءظن بر سر رایان سنگینی میکند. او بهلطف وکیل خوبی که داشت، هرگز متهم نشد؛ هرچند این موضوع برای پادکستسازان و ترولهای اینترنتی اهمیتی نداشت. حالا رایان نام خانوادگیاش را تغییر داده، وارد دانشکدهٔ حقوق شده و گذشتهاش را پشت سر گذاشته است. این آرامش دوامی ندارد. در یک سفر تابستانی به ایتالیا با همکلاسیهایش، تماسی از پدرش دریافت میکند. پدر به رایان میگوید که سرانجام ماشین علی در دریاچهای در زادگاهش پیدا شده است. داخل ماشین دو مرد مرده و یادداشتی رمزآلود با پنج کلمهٔ دستنویس از علی وجود دارد؛ «اگر اتفاقی برای من افتاد...». در همین حال و در آن سوی دنیا، اتفاقی غیرقابلتصور رخ میدهد؛ رایان مردی را میبیند که از آن شب شوم، کابوسهایش را تسخیر کرده بود. او بیدرنگ از تپههای سرسبز توسکانی راهی روستایی در بریتانیا و سپس خیابانهای پر زرقوبرق پاریس میشود تا حقیقت را کشف کند.
چرا باید کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... را بخوانیم؟
این رمان روایتی پرکشش از گذشتهای مرموز و حالتی پر از تعلیق را ارائه داده که با ساختار چندصدایی خود میتواند شما را درگیرِ ذهن و انگیزههای شخصیتهای مختلف کند. زندگی «رایان» از توسکانی تا پاریس و تلاقی سرنوشت او با شخصیتهای غیرمنتظره، این کتاب را به تجربهای سرشار از هیجان تبدیل کرده است. گفته شده «الکس فینلی» در این اثر، بار دیگر تواناییاش را بهعنوان یکی از نویسندگان ژانر تریلر ثابت کرده است.
کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۲۱ آمریکا و قالب رمان رازآلود و جنایی و روانشناسانه در باب رازهای یک اتفاق دلخراش و عجیب در گذشتهٔ «رایان» پیشنهاد میکنیم.
درباره الکس فینلی
«الکس فینلی» (Alex Finlay) نویسندهٔ چندین رمان تحسینشده است. آثار او بارها در فهرست بهترینهای سال ظاهر و به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شدهاند. رمانهای او برای تولید فیلم انتخاب شده است. این نویسندهٔ آمریکایی کتابهایی مانند «شیفت شب»، «آخرین قاضی»، «دختر وکیل»، «آخرین ترس»، «چه کار کردهایم؟»، «بیگانه» و «اگر اتفاقی برای من افتاد...» را نوشته است.
این کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
رمان «اگر اتفاقی برای من افتاد...» در سال ۲۰۲۴ میلادی به یک کتاب ملی پرفروش (national bestseller) تبدیل و توسط سردبیر آمازون بهعنوان بهترین رمان معمایی، تریلر و دارای تعلیق انتخاب شد. این اثر افتخارات دیگری هم داشته است.
نظر افراد یا مجلههای مشهور درباره این کتاب چیست؟
«اشلی وینستد» (Ashley Winstead)، نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز «الکس فینلی» را تحسین کرده و گفته این نویسنده در اوج توانایی خود قرار دارد و در خلق تریلرهای پیچیده و پرخطر که سرشار از احساسات هم هست، استاد است.
چه نسخههای دیگری از این کتاب در ایران منتشر شده است؟
کتاب «اگر اتفاقی برای من افتاد...» با ترجمهٔ «زینب شاکر» توسط انتشارات نارنگی (خلوت) و در سال ۱۴۰۳ منتشر شده است.
بخشی از کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد...
«آلیسون آمیزهای از ترس و امید را در خود احساس میکرد. او در صندلی عقب اتومبیل شاسیبلند پاپی مک گی، کنار رایان که در افکار و احتمالاً ترسها و امیدهای خود غرق شده بود نشسته بود. پدرش نیز قرار بود با مأموران فدرال دیدار کند. از قرار یکی از این دو اتفاق رخ میداد: یا این ملاقات واقعی بود یا برایشان دام پهن کرده بودند. درهرصورت آنها دوباره باید پنهان میشدند.
رایان گفت: «حالت خوبه؟»
«درجه یک.»
رایان با شنیدن این حرف لبخند زد.
«بچه زرنگ» لبخندهای فوقالعاده دلنشینی داشت. آلیسون با دیدن دوبارهٔ او طیفی از احساسات متفاوت را تجربه کرده بود. او حسرت دوران جوانیشان را میخورد و رایان حالا برای خودش مردی شده بود. به خیانتهایی که در حق این پسر کرده بود میاندیشید. آلیسون در تمام آن سالها نهتنها هویت واقعی خود را از او پنهان کرده بود، بلکه در مرحلهای از زندگی نسبت به رابطهشان دچار شکوتردید شده بود. از جمله چیزهایی که به این تردید دامن زده بود ارتباط کوتاهمدتش با برادر بزرگ پاپی بود. او ازآنپس تبدیل به آدم دیگری شده بود. اگر آلیسون نسخهٔ خوب تیلور بود، سوفیا نسخهٔ اندوهگین و دلمردهٔ هر دو بود. او اندوه و تنهایی عمیق و جانکاهی را در خود داشت که امروز تکتک استخوانهایش را میگداخت.»
حجم
۲۹۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۹۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه