کتاب خانه ای که در آن مرده بودم
معرفی کتاب خانه ای که در آن مرده بودم
کتاب خانهای که در آن مرده بودم نوشتۀ کیگو هیگاشینو و با ترجمۀ خندان حسینی نیا در نشر قطره به چاپ رسیده است. کتاب، موضوعی معمایی و پلیسی دارد و دربارۀ زنی به نام ساکایا است که میخواهد کودکی فراموششدهاش را جستوجو کند و راز پدرش را بیابد. او برای پیداکردن خاطرات و کشف معما، نقشهای در میان وسایل پدرش پیدا میکند و از دوست دوران جوانیاش میخواهد او را همراهی کند.
درباره کتاب خانه ای که در آن مرده بودم
داستان کتاب با موضوع پلیسی و معمایی دربارۀ زنی به نام ساکایا است. او به دوستش که راوی داستان است زنگ میزند و از او درخواست کمک میکند. آنها در دورۀ دبیرستان و دانشگاه عاشق یکدیگر بودند؛ اما ساکایا او را رها کرد و بعد با تاجری معروف ازدواج کرد. پدر ساکایا یک سال است که مرده. او پیش از مرگ رفتارها و رفتوآمدهای عجیب داشت. ساکایا در کولهپشتی او کلیدی سنگین و یک برگه که روی آن نقشهای ترسیم شده بود پیدا کرد.
او معماها و پرسشهایی دارد که گمان میکند با رفتن بهسمت این نقشه رفع میشوند و راز پدرش را کشف میکند. ساکایا اولین خاطرهای که از دوران کودکیاش دارد مربوط به اول دبستان است. از پیش از آن نه خاطرهای دارند و نه عکس و فیلمی در آلبومهای خانوادگیشان. این معما نیز او را به خود مشغول کرده است. او امیدوار است با رفتن به خانۀ آن نقشه، خاطرات کودکیاش را پیدا کند. برای این کار از دوست پیشین خود میخواهد که در این رفتن او را همراهی کند.
کتاب خانهای که در آن مرده بودم برندۀ جایزۀ رمان پلیسی پری پولار در ۲۰۱۰ است. ترجمۀ فارسی کتاب از روی نسخۀ ترجمۀ فرانسوی آن انجام شده است.
خواندن کتاب خانه ای که در آن مرده بودم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران داستانهای پلیسی و معمایی پیشنهاد میکنیم.
درباره کِیگو هیگاشینو
کِیگو هیگاشینو، (متولد ۱۹۵۸) نویسندهای ژاپنی است که به اعتبار رمانهای جنایی و معماییاش آوازهٔ بینالمللی دارد و از پلیسینویسان برجستۀ معاصر ژاپن به شمار میآید. او که فعالیتش را در شغل مهندسی آغاز کرده بود، با کسب جایزهٔ ادبی ادگاوا رامپو برای رمان بعد از مدرسه در ۱۹۸۵، به نویسندگی حرفهای روی آورد و بهصورت تماموقت به این هنر پرداخت.
آثار هیگاشینو در دو گروه میگنجند:
الف. ماجراهای فیزیکدان یوگاوا شامل:
سرسپردگی مظنون مجهول (۲۰۰۵) که در ۲۰۰۶ برندهٔ جایزهٔ نائوکی شد، قهوهٔ خانگی (۲۰۰۹)، معادلهٔ چلهٔ تابستان (۲۰۱۱).
ب. رمانهای مستقل شامل:
خانهای که در آن مرده بودم (۱۹۹۴). ترجمهٔ فرانسهٔ این رمان در ۲۰۱۰ منتشر شد و جایزهٔ رمان پلیسی PRIX POLAR را در آن سال نصیب خود کرد، پیشگویی زنبورعسل (۱۹۹۵)، روشنایی شب یا در روشنایی شب (۱۹۹۹)، انگشتان قرمز (۲۰۱۱)، گل توهم (۲۰۱۳).
کِیگو هیگاشینو سناریوی سریال مصور «هدز» را هم نوشته است که مخاطبان اصلیاش نوجوانان هستند. رمانهای او به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند؛ از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی... .
بخشی از داستان خانه ای که در آن مرده بودم
«خاطرات کودکی من از دبستان شروع میشه. از مراسم روز بازگشایی مدرسهها، مادرم دستم رو میکشید و هر دو با هم درِ مدرسه را باز کردیم و وارد شدیم. کنار دیوار یک ردیف درختهای گیلاس زیبا کاشته بودند، شکوفهها رقصکنان به زمین میریختند، شبیه دانههای برف...» چشمهایش خیره ماند... سایاکا سرش را زیر انداخت و گفت: «ولی پیش از اون روز هیچچیز یادم نمیآد. اصلاً هیچچیز تو خاطرم نیست.»
با حالتی پرسشگر به صورتم خیره شد.
دستهایم را که روی سینهام بود باز کردم و کمی به جلو خم شدم، درست موقعیتش را درک نمیکردم. دهانم را باز کردم و گفتم:
«خب که چی؟ چیز خاصی نیست. خیلی از آدمها گذشتهشون رو فراموش میکنند ولی زیاد نگران این موضوع نیستند.»
«چون یواشیواش و به مرور زمان فراموش کردن. اگه من هم به این ترتیب فراموش میکردم اصلاً دلواپس نمیشدم.»
«برای تو اینطوری نبوده؟»
«نه. این مورد از دوران ابتدایی فکرم را به خودش مشغول میکرد. شاید برای یک آدم بزرگ پیش بیاد که بچگیش رو یادش بره ولی برای یک بچه این حالت خیلی پیچیده است. نیست؟»
«آره، حق با توئه...»
«اون قدر این اتفاق برام عجیب و غریب بود که از پدرم سؤال کردم. ازش پرسیدم "چرا من هیچ خاطرهای از دوران کودکستان ندارم." جواب داد "شاید خیلی کوچکتر از اون بودی که چیزی به خاطر بسپاری. ولی این جواب قانعم نکرد. دوستانی که دور و برم بودند هیچکدام این مشکل را نداشتند. وقتی به این موضوع فکر میکردم، احساس بدی بهم دست میداد. مجبور بودم جلو برم و ادامه دادم ولی چهطور؟ به خودم اطمینان نداشتم، نمیتونم بگم چهقدر خودم رو تنها احساس میکردم. میترسیدم.»
حجم
۱۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۱۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
نظرات کاربران
تو این دنیای بزرگ چه آدمها و چه زندگیهای عجیب و غریبی میتونه وجود داشته باشه که ما ازشون ناآگاهیم... و بعضی ماجراها چقدر دردناک و در عین حال خاص هستند... داستان کاملا رئال هست و اثری از فانتزی یا بافت
داستان جذاب و رازآلودی بود . داستان راجب دختر ژاپنی ای هست که فراموشی گرفته و در تلاشه که به یاد بیاره کی هستش . در طول داستان حس های مختلفی بهتون دست میده . غم ، هیجان ، اندوه ، خشم ،
سومین کتاب خوانده شده از این نویسنده که کم کم داره میشه نویسنده مورد علاقه ی من😊 با اینکه رمان ها جنایی هستند ،تصور من از رمان جنایی رو تغییر داد! پیچیدگی و توجه به جزییات در کتاب های این نویسنده
چندسال از خوندنش میگذره ولی هنوز کتابی در این ژانر نخوندم که بیشتر از این کتاب دوستش داشته باشم،بینهایت داستان جذابی داره
مثل یه فیلم تونستم تجسمش کنم ولی آخرکتاب ودوست نداشتم
خب اول از همه بگم که ترجمه خیلی خوب نبود یکم متنش خشک بود با کلمات تکراری زیاد ولی چون کتاب کوتاه بود زیاد اذیت نمیکرد. بیشتر از جنایی حالت دلهره اور و ترسناک داشت با یه مقدار مسائل روانشناسی. تصویرپردازیش عالی
کتاب معمایی خوبیه بسیار تعلیق داره و به شدت جذابه. من توی یه روز تمومش کردم. پر از گره است و این گره ها دونه دونه تا آخر داستان باز میشن. راستش من همش دنبال نقطه ضعف این کتاب بودم دنبال یه
عالی و جذاب دلتون نمیخواد کتاب رو زمین بذارین
خوب نیست ، هیجان خاصی به هیج عنوان نداره👎🏼
خیلی از وقایع داستان منطقی نبود انگار نویسنده سریعا میخواست به پایان برسه...انتظار داشتم از زندگی سایاکا جزئیات بیشتری رو بخونم ... یه جایی رو که هزار بار گشته بودن دوباره میگشتن و چیزهای جدید پیدا میکردن😑 داستان موضوع قشنگی داشت