دانلود و خرید کتاب در اعماق اجتماع ماکسیم گورکی ترجمه عبدالحسین نوشین
تصویر جلد کتاب در اعماق اجتماع

کتاب در اعماق اجتماع

معرفی کتاب در اعماق اجتماع

   کتاب در اعماق اجتماع نوشتهٔ ماکسیم گورکی و ترجمهٔ عبدالحسین نوشین است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک نمایشنامهٔ روس که در چهار پرده نگاشته شده است.

درباره کتاب در اعماق اجتماع

کتاب در اعماق اجتماع دربردارندهٔ نمایشنامه‌ای چهارپرده‌ای نوشتهٔ ماکسیم گورکی است. نویسنده این متن نمایشی را با توجه به کلیاتی از زندگی افراد پست و فرومایۀ اجتماع نگاشته است. این متن نمایشی در شوروی، آمریکا، ژاپن، چین، انگلیس، فرانسه و ایران بارها بر روی صحنه رفته و حتی در سینما کارگردان‌هایی مثل «آکی راکوروساوا» از آن برای فیلم خود اقتباس کرده‌اند. آنچه این نمایشنامه را بیش‌از هر چیز دیگری حائز اهمیت ساخته، توصیف دقیق گورکی از رازونیازها، امید و آرزوها، شیوۀ زندگی و خشم و یأس آدم‌های اعماق اجتماع است.

نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب در اعماق اجتماع را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقه‌مندان به نمایشنامه‌های روس پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ماکسیم گورکی

ماکسیم گورکی با نام کامل «آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف» در ۲۸ مارس ۱۸۶۸ به دنیا آمد. او نویسنده و فعال سیاسی اهل روسیه بود که پنج بار نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شد. او که از بنیان‌گذاران سبک ادبی واقع‌گرایی سوسیالیستی است، پیش از موفقیت در حرفهٔ نویسندگی به‌مدت ۱۵ سال به اقصی‌نقاط امپراتوری روسیه مسافرت و چندین‌بار شغل عوض کرد. اثرات این تجربیات بعدها در نوشته‌های او مشهود بودند. او با دو نویسندهٔ معروف روسی، لئو تولستوی و آنتوان چخوف در ارتباط بود و در خاطراتش به آن‌ها اشاره کرده است. گورکی عضو فعال جنبش سوسیال‌دموکرات مارکسیستی بود و علناً با حکومت تزار مخالفت می‌کرد؛ برای مدتی نیز با ولادیمیر لنین و الکساندر بوگدانف از شاخهٔ بلشویکی حزب همراه بود، ولی بعدها به منتقد تندِ لنین تبدیل شد و او را شخصی بیش‌ازحد جاه‌طلب، بی‌رحم و تشنهٔ قدرت توصیف کرد که هیچ مخالفتی را هم بر نمی‌تابد. گورکی بخش عمده‌ای از عمرش را هم در دوران تزاری و هم بعدها در دوران شوروی، در تبعید خارج از روسیه گذراند. در سال ۱۹۳۲ با دعوت شخص استالین به اتحاد جماهیر بازگشت. معروف‌ترین آثار ماکسیم گورکی عبارتند از «در اعماق اجتماع»، «مادر»، «بیست‌وشش مرد و یک دختر»، «آوای مرغ طوفان» و «دوران کودکی». ماکسیم کورگی ۱۸ ژوئن ۱۹۳۶ درگذشت. 

درباره عبدالحسین نوشین

سید عبدالحسین نوشین خراسانی در ۲۱ بهمن ۱۲۸۵ به دنیا آمد و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۰ درگذشت. او نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر و شاهنامه‌پژوه ایرانی و از مصححان شاهنامهٔ مشهور به‌تصحیح مسکو بود. عبدالحسین نوشین از نخستین افرادی بود که دستاوردهای تئاتر غرب را با خود به ایران آورد و نسلی را آموزش داد که باقی‌مانده‌های آن نسل‌های بعد تئاتر ایران را تربیت کردند. در سال ۱۳۹۸ فیلم مستندی تحت‌عنوان «پرندهٔ آبی» به‌کارگردانی «فرزاد فره‌وشی» منتشر شد که گفته شده است اقدامات عملی عبدالحسین نوشین در راستای تحول جدی تئاتر نوی ایران را بررسی کرده است. در این فیلم اصغر همت، داریوش اسدزاده، جعفر والی، انور خامه‌ای و غلامحسین دولت‌آبادی حضور دارند. از ترجمه‌های نوشین می‌توان به کتاب‌های «پرنده‌ٔ آبی» (موریس مترلینک)، «بانو با سگ ملوس» (آنتوان چخوف)، «عشق بی‌پایان» (لئو تولستوی)، «روسپی بزرگوار» (ژان پل سارتر) و «مانیفست حزب کمونیست» (مارکس و انگلس) اشاره کرد.

بخشی از کتاب در اعماق اجتماع

«بارون: ساکت باش! تو اگه خوشت نمی‌آد گوش نکن، اما بذار دروغ‌هاش را بگه... خوب بعد؟

ناستیا: اون‌وقت به من گفت، عشق بی‌پایان من، پدر و مادر من به زناشویی ما راضی نمی‌شن و به من می‌گن که منو برای عشقی که به تو دارم نفرین ابدی خواهند کرد. اون‌وقت به من گفت من دیگه باید به زندگی شوم خودم خاتمه بدم. له‌ولورتش هم بزرگ بود. ده تا گوله هم توش پر کرده بود اون‌وقت به من گفت خدانگه‌دار یار عزیز دل من. من از تصمیم خودم برنمی‌گردم. من هیچ نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم. من به او گفتم: یار فراموش‌نشدنی من... را اول...

بوب نوو: (متعجب) چی؟ چطور؟ را اول؟

بارون: (قاه قاه می‌خندد.) نگاه کن ببینم، ناستیا، دیروز می‌گفتی که اسم یارو گاستون بود.

ناستیا: خفه شو! بدجنس! شما سگ‌های ولگرد چه می‌فهمید عشق چیه؟ اون هم عشق حقیقی؟ اما من، من مزۀ عشق حقیقی را چشیدم. (به بارون) ای بدبخت! تو یک آدم تحصیل کرده‌ای هستی. تو به ما می‌گفتی که چایی قهوه‌ات را برات پای رختخوابت می‌آرن...

لوکا: اهوی! سربه‌سرش نذارین! به وجود بشر احترام بذارین! آنچه را که می‌گه برای ما اهمیتی نداره، آنچه اهمیت داره این است که چه چیز منو وادار به این گفتار کرده. (به ناستیا) دخترک به حرف این‌ها اهمیت نده. سرگذشتت را بگو.

بوب نوو: یالا! تا آب دهن داری بگو.

بارون: ادامه بده.

ناتاشا: به حرف این‌ها گوش نکن. این‌ها از حسادتی که دارن این حرف‌ها را می‌زنن. برای اینکه زندگی خودشون قابل نقل و تعریف نیست.

ناستیا: (می‌نشیند.) نه دیگه نمی‌خوام! حالا باور نمی‌کنن، حالا که می‌خندند دیگه حرف نمی‌زنم (کمی سکوت، پس از اون دوباره ناستیا چشم‌هایش را می‌بندد با هیجان و به آواز بلند گفتار خود را ادامه می‌دهد و مانند اون که نوای موسیقی‌ای از دور به گوشش می‌رسد دست‌های خود را به آهنگ اون تکان می‌دهد.)... اون‌وقت من به اون جواب دادم که: ای خوشی زندگی من، ای ماه روشن من! برای من هم زندگی در این دنیا بدون تو غیرممکن است... برای اینکه من دیوانۀ عشق تو هستم و تا قلب من در سینه‌ام می‌تپه عشق تو در اون زنده خواهد بود. اما، بهش گفتم، تو نباید در عین جوانی خودت را نابود کنی. برای اینکه تو خوشی و شادی پدر و مادرت هستی و زندگی تو برای اون‌ها عزیر و لازم است. پس بهتر است ترک منو بکنی. من ترجیح می‌دهم که خودم از فراق تو، توای زندگی من، نابود بشم. نه تو... بله من این‌طور هستم... اگر من نابود بشم هیچ اهمیتی نداره. من به هیچ درد نمی‌خورم و هیچ‌چیز به درد من نمی‌خوره. هیچ‌چیز... (صورت خود را با دست‌هایش می‌پوشاند و آرام و خاموش اشک می‌ریزد.)»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۱۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۱,۴۰۰
۷۰%
تومان