کتاب آشپزخانه
معرفی کتاب آشپزخانه
کتاب آشپزخانه بهقلم بنانا یوشیموتو و ترجمهٔ الهام صیفیکار و آنیتا پارسا را انتشارات دانشآفرین منتشر کرده است. این کتاب روایت رویارویی دختری بهنام میکاگه با سوگ مادربزرگش و نحوهٔ مواجههٔ او با این غم از طریق وقت گذراندن در آشپزخانه است.
درباره کتاب آشپزخانه
سوگ و فقدان عزیزان یکی از سختترین تجربههای هر فرد در طول زندگی است که نحوهٔ مواجهه با آن نیز در اشخاص متعدد، متفاوت است. بنانا یوشیموتو در کتاب آشپزخانه راوی زندگی دختری به نام میکاگه است که در کودکی یتیم شده و پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرده است و حال پس از گذشت سالها آنها را هم از دست داده و حالا برای کنار آمدن با غم فقدان آنها به آشپزخانه و پختوپز روی آورده است. این کتاب، شرح رویارویی و چالشهای میکاگه برای گذران دوران سوگ است و مورد اقتباس سینمایی هم قرار گرفته.
خواندن کتاب آشپزخانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای ژاپنی با درونمایههایی از عشق و تراژدی از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره بنانا یوشیموتو
بنانا یوشیموتو، متولد سال ۱۹۶۴ در توکیو و دانشآموختهٔ کالج هنر نیهون است که اولین داستان خود را در سال ۱۹۸۶ با عنوان سایهٔ مهتاب منتشر کرد و برندهٔ یکی از جوایز مهم ادبی ژاپن شد. او داستان بلند آشپزخانه را زمانی که در سال ۱۹۸۸ بهعنوان پیشخدمت رستوران کار میکرد نوشت. این کتاب به زبان چینی و انگلیسی نیز ترجمه شد و شهرت او را به آمریکا و اروپا رساند. از دیگر آثار او میتوان به خداحافظ تسوگومی، جانسخت و کمشانس و دریاچه اشاره کرد. دو کتاب آشپزخانه و خداحافظ تسوگومی مورد اقتباس سینمایی هم قرار گرفتهاند. جالب است که بنانا نام هنری این نویسنده است که آن را بهدلیل بامزه بودن و علاقهٔ شخصیاش به گلهای درخت موز برای خود برگزیده است.
بخشی از کتاب آشپزخانه
«مکانی که در این دنیا بیشتر از همه به آن تعلق خاطر دارم آشپزخانه است. مهم نیست کجا باشد، چه شکلی باشد، فقط اگر آشپزخانه باشد اگر جایی برای طبخ غذا باشد برایم مناسب است. البته آشپزخانهای ایدهآل است که مرتب و تمیز باشد، با تعداد زیادی حولهٔ خشک و پاک و کاشیهای سفیدی که نور را منعکس کنند بهبه!. حتی آشپزخانههای فوقالعاده کثیف را نیز برای پرت کردن حواسم دوست دارم همانهایی که تهٔمانده سبزیجات کف آن پخش شده و بهقدری کثیف است که کف صندلهایتان را سیاه میکند. بهطرز عجیبی وقتی آشپزخانه بزرگ است حس بهتری نسبت به آن دارم. به درب نقرهای یخچال بلند و غولپیکری که بهقدری با غذا پر شده که برای تمام زمستان کافی است تکیه میدهم. زمانی که نگاهم را از گاز چربی گرفته و چاقوی آشپزخانه زنگزده میگیرم چشمم به ستارههای درخشان و تنهای بیرون از پنجره میفتد. حالا فقط من و آشپزخانه ماندهایم کمی از تنهای تنها ماندن بهتر است. وقتی از خستگی روبهموتم در خیالم میگذرد که وقتی زمان مرگم برسد دلم میخواهد آخرین نفسم را در آشپزخانه بکشم مهم نیست که سرد باشد و تنها باشم یا کسی آنجا باشد و فضا هم گرم باشد بدون ترس در چشمان مرگ خیره میشوم. اگر در آشپزخانه باشد فکر میکنم چه خوب! پیش از اینکه خانوادهٔ تانابه مرا به خانه خود ببرند من هر شبم را در آشپزخانه سپری میکردم. پس از مرگ مادر بزرگم نمیتوانستم بخوابم یک روز به هنگام سپیدهدم برای یافتن آرامش از اتاقم بیرون زدم و متوجه شدم که تنها جایی که میتوانستم بخوابم کنار یخچال بود. والدینم - نام من میکاگه ساکورای است - هر دو در جوانی از دنیا رفتند. پس از آنها پدر بزرگ و مادربزرگم مرا بزرگ کردند در شرف ورود به دوران راهنمایی بودم که پدربزرگم هم فوت کرد. از آن زمان به بعد من و مادربزرگم با هم تنها ماندیم. روزی که مادر بزرگم فوت کرد غافلگیر شدم با گذشت سالها اعضای خانوادهام بهطور مستمر یکی پس از دیگری کم شده بودند اما وقتی متوجه شدم که کاملاً تنها هستم همه چیز در نظرم دروغ به نظر میرسید. حقیقت اینکه زمان با سرعت معمولش داشت در آپارتمانی که در آن بزرگ شده بودم میگذشت و به تنهایی من توجهی نداشت مبهوتم کرد شبیه به داستانی علمی تخیلی بود. شبیه به تاریکی کیهان. سه روز پس از خاکسپاری من هنوز در بهت و حیرت بودم. غم روی سینهام به قدری سنگین بود که حتی نمیتوانستم گریه کنم در همان حالت خوابآلودگی بهآرامی در خانه گشتی زدم و سپس کاناپهٔ تختخوابشو را به آشپزخانهٔ درخشان و ساکت بردم. مانند لینوس خودم را در پتو پیچیدم و خوابیدم. وزوز یخچال مانع فکر کردن به تنهاییام میشد. آن شب طولانی آنجا در آرامش سپری شد و صبح رسید. اما ... من فقط میخواستم زیر ستاره ها بخوابم.»
حجم
۷۴۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۴۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
نظرات کاربران
قشنگه
ادبیات ژاپن و رمان هاش خاصند و همه پسند نیستند از جمله خود من که تا حالا نتونستم با علاقه رمان ژاپنی بخونم