کتاب پژواک کتاب های قدیمی
معرفی کتاب پژواک کتاب های قدیمی
کتاب پژواک کتاب های قدیمی نوشتهٔ باربارا دیویس و ترجمهٔ عذرا گلفام است. انتشارات میلکان این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب پژواک کتاب های قدیمی
کتاب پژواک کتاب های قدیمی (The Echo of Old Books) دربردارندهٔ یک رمان معاصر و آمریکایی است که نخستینبار در سال ۲۰۲۳ میلادی انتشار یافت. داستان چیست؟ «اشلین گریر» یک فروشندهٔ کتابهای کمیاب است. علاقهٔ او به کتاب فراتر از رایحهٔ مستکننده کاغذ، جوهر و چرم قدیم است. او میتواند پژواک صاحبان پیشین کتابها را احساس کند؛ اثر انگشت احساسی که فقط او میتواند بخواند. وقتی اشلین یک جفت جلد صحافی زیبا را کشف میکند که به نظر میرسد هرگز منتشر نشده، هدیهٔ او بهسرعت تبدیل به یک وسواس میشود. نهتنها هر یک از آنها با یک اتهام حیرتانگیز حک شده است؛ بلکه نویسندگان («همی» و «بل»)، جنبههای متضاد یک عاشقانهٔ تراژیک را بیان میکنند. اشلین بدون هیچ نشانی از چگونگی ورود این کتابهای اسرارآمیز به جهان، گرفتار یک راز ادبی چنددههای میشود که دو قلب ویرانشده، به آن اشاره میکند. او که مصمم است حقیقت پشت داستان عاشقان محکوم به فنا را دریابد، ادامه میدهد و دنبالهای از وعدههای شکسته و خیانتهای بهظاهر نابخشودنی را دنبال میکند. هر چه اشلین بیشتر درمورد «همی» و «بل» میفهمد، به داستان عشق آنها و فصلهای ناتمام زندگی خودش نزدیکتر میشود. با او همراه میشوید؟
خواندن کتاب پژواک کتاب های قدیمی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پژواک کتاب های قدیمی
«چند دقیقه بیشتر تا ساعت هشت باقی نمانده. جعبهٔ آرایشم، یک چمدان کوچک و پیراهنم در کاور نایلونی روی تخت منتظر مستخدم هتل است تا آنها را پایین ببرد. به الیس زنگ زدم و گفتم موضوعی پیش آمده که باید زودتر برگردم. وقتی دخترها بفهمند، ناراحت میشوند؛ اما چند هفتهٔ دیگر در عید شکرگزاری یکدیگر را خواهیم دید.
دیشب کم خوابیدم و حوصلهٔ رانندگی ندارم. مقصدم ماربلهد نیست؛ بلکه به نیویورک و خانهٔ کورین میروم. عجیب است که پساز چهل سال، احساس میکنم این روز اجتنابناپذیر بوده؛ انگار من و خواهرم همیشه در مسیرهایی قرار داشتهایم که نهایتاً با هم تلاقی میکردند. بااینکه دیشب از فرط خشم و اندوه تا دم صبح بیدار بودم، هنوز تصمیم نگرفتهام به او چه بگویم؛ اما در بین راه وقت دارم به آن فکر کنم.
تا قلپِ آخر آبپرتقال از گلویم پایین میرود، صدای در اتاق به گوشم میرسد. لیوان خالی را در سینی صبحانه میگذارم و میروم تا در را به روی پیشخدمت هتل باز کنم؛ اما به جای او همی را در راهرو میبینم که جایزهام را در دست دارد: «اینجا چیکار میکنی؟»
کرهٔ بلورین را به دستم میدهد: «صبح شما هم بهخیر. دیشب این رو توی کافه جا گذاشتی.»
با حالتی خشک جلوی در میایستم. دیگر حوصلهٔ جروبحث ندارم، آن هم با او. با لحن تندی میگویم: «داشتم میرفتم. راستش فکر کردم تو پیشخدمتی.»
«پیشخدمت نمیآد. بهش گفتم من وسایلت رو میبرم پایین.»
«چی؟! چرا؟»
«چون میخوام تو رو ببرم نیویورک.»
از اینکه تصمیمش را تغییر داده، تعجب میکنم: «ولی ماشینم اینجاست.»
«وقتی کارمون تموم شد، برت میگردونم. اگه واقعاً میخوای با خواهرت دربارهش حرف بزنی، باید بیام و حرفهاتون رو بشنوم.»»
حجم
۴۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۴۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
نظرات کاربران
ایده و سیر داستان خوبه ولی زیاد ربطی به پژواک کتاب و توصیفی که ارائه شده نداره