
کتاب واپسین اعترافات
معرفی کتاب واپسین اعترافات
کتاب واپسین اعترافات نوشتهی جیلیان مکآلیستر با ترجمهی بیتا قوچانی، اثری از مجموعه رمانهای پلیسی است که نشر گویا آن را منتشر کرده است. این رمان با روایتی پرکشش و معمایی، داستانی خانوادگی را در بستر یک بحران اجتماعی و روانی روایت میکند. محوریت داستان بر زندگی کامیلا (کَم) و همسرش لوک استوار است؛ زوجی که با ورود فرزندشان و بازگشت کامیلا به کار، با چالشهای جدیدی روبهرو میشوند. اما ناگهان همهچیز با یک حادثهی گروگانگیری در مرکز لندن دگرگون میشود و لوک، مردی بیسابقه در جرم، به عنوان گروگانگیر معرفی میشود. این کتاب با پرداختن به لایههای روانی شخصیتها و نمایش پیچیدگیهای روابط خانوادگی، مخاطب را به دل یک معمای نفسگیر میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب واپسین اعترافات
کتاب واپسین اعترافات نوشتهی جیلیان مکآلیستر، داستانی معمایی و پلیسی است که در فضای معاصر لندن رخ میدهد. روایت با تمرکز بر کامیلا، زنی که پس از مرخصی زایمان به کار بازمیگردد، آغاز میشود و بهتدریج وارد بحرانی میشود که زندگی او و خانوادهاش را زیرورو میکند. ساختار کتاب بر پایهی چند زاویه دید بنا شده است: کامیلا، همسرش لوک و نایل، مذاکرهگر پلیس. این تنوع دیدگاهها به خواننده امکان میدهد تا از زوایای مختلف به ماجرا نگاه کند و درک عمیقتری از انگیزهها و احساسات شخصیتها به دست آورد. داستان با ریتمی تند و پرتعلیق پیش میرود و فضای روانی شخصیتها را در کنار جزئیات دقیق زندگی روزمره و بحرانهای ناگهانی به تصویر میکشد. نویسنده با استفاده از جزئیات ملموس و توصیفهای دقیق، فضای لندن و محیطهای کاری و خانوادگی را زنده میکند. در کنار روایت اصلی، به گذشتهی شخصیتها و روابطشان نیز پرداخته شده است تا لایههای پنهان داستان بهتدریج آشکار شود. واپسین اعترافات با ترکیب عناصر معمایی، روانشناختی و خانوادگی، تجربهای متفاوت از یک رمان پلیسی ارائه میدهد.
خلاصه داستان واپسین اعترافات
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان واپسین اعترافات با صبحی عادی برای کامیلا آغاز میشود؛ زنی که پس از نه ماه مرخصی زایمان، قرار است به کارش بازگردد. همسرش لوک، نویسندهای آرام و بیحاشیه، ناگهان ناپدید میشود و تنها یادداشتی مبهم از خود به جا میگذارد. کامیلا که درگیر اضطرابهای مادرانه و دغدغههای شغلی است، با غیبت غیرمنتظرهی لوک روبهرو میشود. همزمان، خبری فوری از یک گروگانگیری در مرکز لندن منتشر میشود و پلیس به سراغ کامیلا میآید. شوک اصلی زمانی رخ میدهد که پلیس اعلام میکند لوک، همان مردی است که سه نفر را گروگان گرفته است. در ادامه، روایت میان کامیلا، نایل (مذاکرهگر پلیس) و دیگر شخصیتها جابهجا میشود. کامیلا تلاش میکند بفهمد چه چیزی همسرش را به این نقطه رسانده است؛ آیا بحرانهای اخیر، سرقت از خانه یا فشارهای پنهان زندگی خانوادگی باعث این فروپاشی شده؟ پلیس نیز در تلاش است تا با مذاکره و تحلیل رفتار لوک، گروگانها را نجات دهد و انگیزهی این اقدام را کشف کند. در این میان، گذشتهی لوک و کامیلا، روابط خانوادگی، و نشانههای ظریف از تغییرات روانی لوک بهتدریج آشکار میشود. داستان با تعلیق و ابهام پیش میرود و هر فصل، لایهای تازه به معمای اصلی اضافه میکند.
چرا باید کتاب واپسین اعترافات را بخوانیم؟
واپسین اعترافات با ترکیب فضای معمایی و روانشناختی، تجربهای متفاوت از رمانهای پلیسی ارائه میدهد. روایت چندلایه و تغییر زاویه دید میان شخصیتها، امکان همذاتپنداری و درک عمیقتری از بحرانهای خانوادگی و روانی را فراهم میکند. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، اضطرابهای مادرانه، فشارهای شغلی و تأثیرات ناگهانی یک بحران، تصویری واقعی و ملموس از فروپاشی تدریجی یک خانواده ارائه داده است. این کتاب نهتنها معمایی پرتعلیق را دنبال میکند، بلکه به لایههای پنهان روابط انسانی و تأثیر رویدادهای غیرمنتظره بر روان افراد میپردازد. برای کسانی که به دنبال داستانی پرکشش با شخصیتپردازی دقیق و فضاسازی قوی هستند، واپسین اعترافات میتواند انتخابی جذاب باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن واپسین اعترافات به علاقهمندان رمانهای معمایی و پلیسی، دوستداران داستانهای روانشناختی و کسانی که به موضوعات مربوط به بحرانهای خانوادگی و تأثیر رویدادهای ناگهانی بر زندگی روزمره توجه دارند، پیشنهاد میشود. همچنین به کسانی که به دنبال روایتی چندوجهی و پرتعلیق هستند، این کتاب توصیه میشود.
بخشی از کتاب واپسین اعترافات
«کَم وارد دفتر کارش میشود و بلافاصله عطر محیط او را احاطه میکند، عطر کتابها. آنها همهجا هستند، آنجا بوی خانه میدهد. در آشپزخانهٔ کوچک آنجا پس از احوالپرسی با چند نفر از همکارها و خوشحال از اینکه در مترو وقت آرایش کردن و رسیدن به ظاهرش را داشته، قهوه درست میکند و تندتند اولین داستان تاریخیای را که کس دیگری معرفی کرده بررسی میکند. از همینالان هم میتواند جاذبهٔ واژهها را حس کند. خیابان آنقدر تاریک است که دودگرفته بهنظر میرسد و تنها چراغنفتیای در انتهای آن روشنیبخش آنجاست. و به همین سادگی در فضای کتاب غرق میشود: کَم واقعاً میتوانست همینجا در این خیابان ویکتوریایی بماند، در آشپزخانه بایستد و تمام کتاب را بخواند؛ همان کاری که تمام زندگیاش انجام داده بود، مثل خواندن مطالب پشت جعبههای غلات صبحانه، خواندن مجموعه کتابهای نوجوان سوئیت وَلی های در اتوبوس مدرسه. جلد کتاب را میبندد و نفسی تازه میکند و به فکر فرومیرود. ببین. همهچی روبهراهه. لوک حتماً در جایی مشغول کاریه که من یادم رفته. چون ذهنش درگیر پالی است، همین. کَم اینجاست، با فنجانی قهوهٔ خوشطعم، کتابهایی که در آنها غرق شود و آنها را بفروشد و برای این کار حقوق بگیرد. او آدم خوششانسی است. خیلی هم خوششانس. نیازی نیست مشکل بتراشد. اما حسی از پشت سر بهسمت او میخزد؛ نوعی حس وحشت. آخرین باری را که لوک آنلاین بوده به یاد میآورد. آن یادداشت. صدای زنگ گوشیاش بلند میشود. علاوه بر این. پیامی از طرف لیبی. این شیوهٔ مخصوص پیام فرستادن او است. اغلب هر بار یک کلمه میفرستد. آنها اینطوری به هم پیام میدهند. خب، اینطوری یا بههرحال معمولاً حرفهای توهینآمیز با هم ردوبدل میکنند.»
حجم
۳۸۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۲۲ صفحه
حجم
۳۸۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۲۲ صفحه
