دانلود و خرید کتاب سرسخت، کم بخت بنانا یوشیموتو ترجمه البرز قریب
تصویر جلد کتاب سرسخت، کم بخت

کتاب سرسخت، کم بخت

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سرسخت، کم بخت

کتاب سرسخت، کم بخت اثری از بنانا یوشیموتو، نویسنده اهل ژاپن است که با ترجمه البرز قریب می‌خوانید. این کتاب داستان شامل داستان بلند سرسخت و داستان کوتاه کم بخت است. داستان‌هایی که جایشان را در عمق احساسات آدم پیدا می‌کنند و همزمان، این احساسات را درگیر خود می‌کنند. 

این کتاب، یکی از آثار پرفروش ژاپن است.  

درباره کتاب سرسخت، کم بخت

سرسخت، کم بخت دو داستان بلند و کوتاه از بنانا یوشیموتو است. 

داستان سرسخت، داستانی است که از زبان یک راوی بی نام و نشان روایت می‌شود. کسی که مشغول پیاده روی است. آن هم در روزی که عادی نیست. روزی که فراموش کرده است: سالگرد مرگ معشوق سابق خود. او همچنان که به قدم زدنش ادامه می‌دهد، احساسات عجیب و غریبی را تجربه می‌کند و در تلاش است تا بتواند با این واقعیت و این فقدان کنار بیاید. 

داستان کم بخت، ماجرا دختری است که گرفتار بیماری خواهرش است. او در کما است و حالتی نزدیک به مرگ را تجربه می‌کند. نامزد این دختر بعد از این واقعه، او را رها کرده است ولی برادر نامزدش، همچنان به ملاقات او می‌آید. کم‌کم این ملاقات‌ها باعث نزدیکی بیشتر و بیشتر این دو نفر می‌شود و ... 

کتاب سرسخت، کم بخت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنم 

اگر از طرف‌داران ادبیات ژاپن هستید، کتاب سرسخت، کم بخت یک گزینه عالی برای شما است. دوست‌داران داستان‌ها و ادبیات جهان هم از خواندن این اثر لذت می‌برند. 

درباره بنانا یوشیموتو 

بنانا یوشیموتو (吉本ばなな) (Banana Yoshimoto) ۲۴ ژوئیه ۱۹۶۴ در توکیو متولد شد. این نام، نام مستعاری است که نویسنده ژاپنی، ماهوکو یوشیموتو برای خود انتخاب کرده است. او در رشته ادبیات از دانشگاه نیهون فارغ التحصیل شد. و از سال ۱۹۸۷ نوشتن را آغاز کرده است. او در داستان‌هایش به زندگی و مسایلی می‌پردازد که جوانان عصر معاصر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. 

از میان آثار بنانا یوشیموتو می‌توان به کتاب‌های دریاچه، آشپزخانه، خداحافظ تسوگومی، سایه مهتابی و مارمولک اشاره کرد.

بخشی از کتاب سرسخت، کم بخت

چند سال پیش، هنگام گشت وگذار با ماشین در جاده کوهستانی شبیه به همین، او و من برای همیشه از هم جدا شدیم. آن روز من رانندگی می‌کردم. او گفت: «اگه قرار نیست دوباره با هم تو یه خونه زندگی کنیم، ترجیح می‌دم قبل از این که برگردم، یه کم تنهایی سفر کنم پس لطفا من رو همین جا پیاده کن.» و او جدی می‌گفت. 

گفتم: «حالا می فهمم چرا این همه وسیله با خودت آوردی.» متوجه شدم که او اصلا قصد نداشت که با من به خانه برگردد و تصمیمش را حتا قبل از این که راه بیافتیم، گرفته بود. به گمان او رفتن من از خانه‌اش، خیانتی جدی تر از آن چه که من تصور کرده بودم محسوب می‌شد. بارها و بارها سعی کردم نظرش را عوض کنم ولی او مصمم بود، آن قدر مصمم که فکر کردم اگر مطابق میلش رفتار نکنم ممکن است مرا بکشد.

ًاو گفت: «من واقعا نمی‌خوام وقتی که میری اون جا باشم. من آروم آروم به سمت خونه میام و تو مستقیم برو. فقط قبل از این که برسم وسیله‌هات رو بردار و برو.»

و این همان کاری بود که کردم، با این که ماشین مال او بود.

ِنگاهش در لحظه وداع، چشمان غریبش، آشفتگی موهای در صورتش ریخته‌اش، بازتاب قهوه‌ای روشن بالاپوشش در آینه عقب برای آخرین بار؛ انگار قرار بود پوشش سبز کوهستان ببلعدش.

او هنگام خداحافظی دست تکان داد، برای همیشه. حسی داشتم که انگار او همواره همان جا منتظرم خواهد ماند.

چیزهایی که برای فردی اصلا اهمیت ندارد، می‌توانند شخص دیگری را تا سرحد مرگ برنجانند. به راستی من چیز زیادی از زندگی او نمی‌دانستم ولی درک نمی‌کردم دیدن کسی که وسایلش را جمع می‌کند و از خانه‌اش می‌رود چه طور می‌تواند چنین دردناک باشد...

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۷۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۵۷۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان