دانلود و خرید کتاب درمانگر بی.ای پاریس ترجمه اطلسی خرامانی
تصویر جلد کتاب درمانگر

کتاب درمانگر

نویسنده:بی.ای پاریس
ویراستار:شهین خاصی
امتیاز:
۳.۷از ۴۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب درمانگر

کتاب درمانگر نوشتهٔ بی. ای پاریس و ترجمهٔ اطلسی خرامانی است. کتاب کوله پشتی این رمان معاصر انگلیسی را منتشر کرده است؛ رمانی روان‌شناختی و هیجان‌انگیز.

درباره کتاب درمانگر

کتاب درمانگر (باید حرف‌هایت را با کسی در میان بگذاری) [The Therapist] حاوی یک رمان معاصر و انگلیسی است که روایتگر داستانی قدرتمند از خانه‌ای است که رازی تکان‌دهنده را در خودش دارد. بی ای پاریس در این رمان ما را با «آلیس» و «لئو» همراه می‌کند. وقتی این دو به خانه‌ای تازه‌بازسازی‌شده در محله‌ای کوچک با تنها ۱۲ خانه نقل‌مکان می‌کنند، به آرزوی خود رسیده‌اند، اما ظاهر می‌تواند فریبنده باشد! درحالی‌که آلیس برای آشنایی با همسایگان جدید خود یک مهمانی ترتیب می‌دهد، رازی ویرانگر را درمورد گذشتهٔ تاریک این خانه کشف می‌کند. آلیس با مردی غریبه آشنا می‌شود که بر روی پروندهٔ قتل دختری به نام «نینا» کار می‌کند؛ دختری که یک سال پیش در همین خانه به‌طرز فجیعی کشته شده است. آیا به همین دلیل این خانه نسبت به بقیهٔ خانه‌ها ارزان‌تر بود؟ چرا لئو به آلیس چیزی نگفته بود؟ چرا علاقه نداشت که آلیس به همسایه‌ها نزدیک شود؟ همسایگان او رازهایی را پنهان می‌کنند و همه‌چیز آنقدرها هم که به نظر می‌رسد عالی نیست. راز چیست؟ درمانگر را بخوانید تا بدانید. نویسنده در لابه‌لای اثر، به مضامینی همچون آسیب‌های روانی، رازهای خانوادگی و قدرت درمانگر در کنترل بیمار پرداخته است.

خواندن کتاب درمانگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان روان‌شناختی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب درمانگر

«از پله‌ها پایین می‌روم. پاسپورت در دستم است و حس بدی در دلم دارم. از اینکه قرار است با او رودررو شوم و بحث کنم می‌ترسم. در را باز می‌کنم و ناگهان قدمی به عقب برمی‌دارم. لئو نیست، توماس است.

«آه!» باید به این فکر می‌کردم که اگر لئو بود زنگ نمی‌زد، او خودش کلید دارد؛ اما توماس چرا اینجا بود؟ باهم قرار ملاقات داشتیم؟

او که درست مانند من آشفته به‌نظر می‌رسد می‌گوید: «آلیس، متأسفم که مزاحمت شدم، اما امکانش هست که بیام داخل؟»

«اوم، آره. به‌گمونم ایرادی نداره.» در را باز و به این فکر می‌کنم که چقدر نامحترمانه صحبت کرده‌ام؛ اما ذهنم هنوز درگیر پیداشدن پاسپورت لئوست.

توماس وارد راهرو می‌شود و من در را پشت سرش می‌بندم.

«می‌تونم بپرسم که... تو از هلن، خواهر اولیور نامه‌ای دریافت کردی؟»

به‌سختی می‌توانم تمرکز کنم. «آره، آره دریافت کردم.»

«واقعاً متأسفم. هفتهٔ پیش دیدمش و گفت می‌خواد برات نامه بنویسه. می‌خواستم اول از خودت بپرسم و ببینم با دریافت نامه مشکلی نداشته باشی، اما وقتی امروز صبح هلن رو دیدم گفت که نامه رو نوشته و از پرستارش خواسته پستش کنه.» با نگرانی نگاهم می‌کند و ادامه می‌دهد: «امیدوارم نامه از هیچ جهت بهت فشار وارد نکرده باشه.»

«نه اصلاً. نامهٔ خیلی شیرینی بود. حتماً برای نوشتنش خیلی خودش رو خسته کرده.»

به‌تأیید سر تکان می‌دهد. «اون‌قدر ضعیف شده که به‌زحمت می‌تونه خودکار رو نگه‌داره. کتاب هم نمی‌تونه نگه‌داره و عاشق کتاب‌خوندنه. خداروشکر که کتاب‌های صوتی هستن.» بعد اخمی می‌کند و ادامه می‌دهد: «همه‌چیز مرتبه؟ به‌نظر به‌هم‌ریخته می‌آی.»

«سؤال خوبیه. واقعاً خودم هم نمی‌دونم.» حتی صدایم در گوش‌های خودم عجیب به‌نظر می‌رسد. «همین چند لحظه پیش متوجه چیز عجیبی شدم.»

«کاری از دست من برمی‌آد؟»

«نه، ممنونم مشکلی نیست.»

دست دراز می‌کنم و می‌خواهم در را باز کنم که فکری به ذهنم می‌رسد. او بازپرس خصوصی است، شاید بتواند به من کمک کند. «راستش، چند لحظه وقت داری؟»

«بله، البته.»

«واقعاً به قهوه نیاز دارم. تو هم می‌خوای؟»

«حتماً، خیلی خوبه.»

به‌دنبالم وارد آشپزخانه می‌شود.»

نــے‌آیش🐋
۱۴۰۲/۱۲/۱۷

-براساس مطالعه‌ی نسخه‌ چاپی- ✂️"درمانگر" داستانِ آلیس و لئو، زوجی‌ست که بعد از چندماه باهم بودن، تصمیم میگیرن یه خونه‌ی مشترک بخرن تا دیگه به‌جای آخرهفته‌ها، بتونن تمومِ هفته رو کنارهم بگذرونن‌. به محض اسباب‌کشیِ اون‌ها به یک مجموعه‌ی انحصاری توی

- بیشتر
سنیوریتا
۱۴۰۳/۰۱/۰۵

بی . ای . پاریس نویسنده مورد علاقه منه با این که کتاب های زیادی ننوشته اما هرکتابی که برای این نویسنده باشه میخونم چون نحوه شخصیت پردازی و روایت داستانشو خیلی دوست دارم ،این کتاب هم کاری کرد که

- بیشتر
Dark Lady
۱۴۰۳/۰۲/۱۸

در مقایسه با دو کتاب قبلی که از این نویسنده خوندم این کتاب رو بیشتر دوست داشتم کششی داره که باعث میشه بی وقفه بخونیدش اعتراف می کنم که نتونستم پایان رو حدس بزنم و کامل گول خوردم پایان رو دوست داشتم برای

- بیشتر
shayestehbanoo
۱۴۰۳/۰۱/۳۱

خلاصه کتاب : آلیس و‌لئو به تازگی بعد از چندین ماه روابط پرشور تصمیم میگیرن باهم در خونه ای در لندن هم‌خونه بشن و زندگی کنن… منطقه ی مسکونی ای بنام سیرکل که از ۱۲ تا خونه تشکیل شده و فضای

- بیشتر
آنه
۱۴۰۳/۰۶/۱۳

تعریف این کتاب رو خیلی شنیده بودم ولی تو دسته جنایی ها خیلی کتاب های بهتر و با سطح بالاتر وجود دارن که هم داستانشون جذابه و هم پلات توئیست غافلگیر کننده ای دارن نسبت به این کتاب ، اولین

- بیشتر
booklover
۱۴۰۳/۰۱/۰۷

این سومین رمانی هست که از این نویسنده می‌‌خونم و به نظرم قلم روان و خوبی داره و می‌‌تونه آدم رو همراه خودش کنه و مهارت کافی در نوشتن داستان های مهیج داره این رمانش نسبت به دو داستان قبلش ضعیف

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۲/۱۲/۱۸

عالی بود، جنائی،معمائی،رازآلود، کتابی که تا آخرش ممکن نیست حدس بزنید، هیجان انگیز بود، باید خواند.

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۲/۱۲/۲۷

خوب بود

نورا
۱۴۰۲/۱۲/۲۶

موضوع جذاب و پر کشش ، ترجمه هم عالی این کتاب رو به علاقمندان داستان های رمزآلود و جنایی توصیه می کنم.

Sahar.Gh
۱۴۰۳/۰۹/۰۱

چقدر هیجان داشت حین خوندنش چقدر استرس گرفتم کتاب خوبی بود هرچند به شخصه از غافلگیری اخر کتاب خوشم نیومد اما سورپرایز خوبی بود

«درجازدن توی گذشته هیچ دردی رو درمون نمی‌کنه.»
AS4438
برای اولین‌بار بعد از مدت‌ها احساس شادی می‌کنم. من به اینجا تعلق ندارم.
hana
به‌نظرم آدم وقتی داغداره، زمان براش معنایی نداره
غَزال_ک
خوشبختی مثل پروانه‌ست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر می‌شه؛ اما اگه رهاش کنی، می‌آد و آروم روی شونه‌ت می‌شینه.»
AS4438
«به‌گمونم همهٔ ما تلاش می‌کنیم خودمون رو با خواسته‌های کسی که می‌خوایم تحت‌تأثیر قرار بدیم، تطبیق بدیم.»
sabaa Fzz
«فکر می‌کنم همه گاهی این حس رو داریم، اینکه انگار کنترل همه‌چیز از دستمون خارج شده.
hana
«می‌دونی هنری دیوید ثورو چه باوری داشت؟ می‌گفت خوشبختی مثل پروانه‌ست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر می‌شه؛ اما اگه رهاش کنی، می‌آد و آروم روی شونه‌ت می‌شینه.»
analia98ia
«اگه نمی‌تونستم بهت اعتماد کنم، نمی‌تونستم باهات بمونم و اگه نتونم باهات بمونم، زندگی ارزش زنده‌موندن نداره.»
sabaa Fzz
چیزی نمانده بلافاصله راه خانه را پیش بگیرم. گویی همه مقصد خود را می‌دانند؛ همه جز من.
hana
وقتی خواهرم مُرد، کسی درباره‌ش حرفی نمی‌زد. فکر می‌کردن حرف‌زدن دربارهٔ اون من رو ناراحت می‌کنه؛ اما اینکه کسی بهش اشاره نمی‌کرد بدتر بود، انگار اون هیچ‌وقت توی زندگی‌شون نبوده.»
hana
اما اگر این بحران را پشت سر بگذاریم و بازهم نتوانیم در کنار هم زندگی کنیم چه؟ اگر بفهمیم نمی‌شود هر روز و در حضور دیگری به زندگی ادامه دهیم چه؟ شاید رابطهٔ ما تا این لحظه برای این دوام آورده بود که بخش اعظمش را دور از هم به سر برده بودیم.
hana
«اگه نمی‌تونستم بهت اعتماد کنم، نمی‌تونستم باهات بمونم و اگه نتونم باهات بمونم، زندگی ارزش زنده‌موندن نداره.»
hana
«فکر می‌کنم همه گاهی این حس رو داریم، اینکه انگار کنترل همه‌چیز از دستمون خارج شده.
hana
نیاز داشتی که نجاتت بده و آزادی‌بخشت باشه. نیاز داشتی به کسی کمک کنی تا گناهات جبران بشن.»
hana
خوشبختی مثل پروانه‌ست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر می‌شه؛ اما اگه رهاش کنی، می‌آد و آروم روی شونه‌ت می‌شینه.»
بهار
«همیشه خوبه که حرف‌ها زده بشن، وگرنه ممکنه سوءتفاهم پیش بیاد و هی بزرگ و بزرگ‌تر بشه.»
Atiyeh
«می‌دونی هنری دیوید ثورو چه باوری داشت؟ اینکه خوشبختی مثل پروانه‌ست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر می‌شه؛ اما اگه رهاش کنی، می‌آد و آروم روی شونه‌ت می‌شینه.»
Groot1999
می‌دونی هنری دیوید ثورو۲ چه باوری داشت؟ اینکه خوشبختی مثل پروانه‌ست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر می‌شه؛ اما اگه رهاش کنی، می‌آد و آروم روی شونه‌ت می‌شینه.
shayestehbanoo

حجم

۳۱۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۱۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان