بریدههایی از کتاب درمانگر
نویسنده:بی.ای پاریس
مترجم:اطلسی خرامانی
ویراستار:شهین خاصی
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۴۹ رأی
۳٫۷
(۴۹)
«درجازدن توی گذشته هیچ دردی رو درمون نمیکنه.»
AS4438
برای اولینبار بعد از مدتها احساس شادی میکنم. من به اینجا تعلق ندارم.
hana
بهنظرم آدم وقتی داغداره، زمان براش معنایی نداره
غَزال_ک
خوشبختی مثل پروانهست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر میشه؛ اما اگه رهاش کنی، میآد و آروم روی شونهت میشینه.»
AS4438
«بهگمونم همهٔ ما تلاش میکنیم خودمون رو با خواستههای کسی که میخوایم تحتتأثیر قرار بدیم، تطبیق بدیم.»
sabaa Fzz
«اگه نمیتونستم بهت اعتماد کنم، نمیتونستم باهات بمونم و اگه نتونم باهات بمونم، زندگی ارزش زندهموندن نداره.»
sabaa Fzz
«میدونی هنری دیوید ثورو چه باوری داشت؟ میگفت خوشبختی مثل پروانهست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر میشه؛ اما اگه رهاش کنی، میآد و آروم روی شونهت میشینه.»
analia98ia
«فکر میکنم همه گاهی این حس رو داریم، اینکه انگار کنترل همهچیز از دستمون خارج شده.
hana
میدونی هنری دیوید ثورو۲ چه باوری داشت؟ اینکه خوشبختی مثل پروانهست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر میشه؛ اما اگه رهاش کنی، میآد و آروم روی شونهت میشینه.
shayestehbanoo
«میدونی هنری دیوید ثورو چه باوری داشت؟ اینکه خوشبختی مثل پروانهست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر میشه؛ اما اگه رهاش کنی، میآد و آروم روی شونهت میشینه.»
Groot1999
«همیشه خوبه که حرفها زده بشن، وگرنه ممکنه سوءتفاهم پیش بیاد و هی بزرگ و بزرگتر بشه.»
Atiyeh
خوشبختی مثل پروانهست، هرچی بیشتر دنبالش باشی ازت دورتر میشه؛ اما اگه رهاش کنی، میآد و آروم روی شونهت میشینه.»
بهار
نیاز داشتی که نجاتت بده و آزادیبخشت باشه. نیاز داشتی به کسی کمک کنی تا گناهات جبران بشن.»
hana
«فکر میکنم همه گاهی این حس رو داریم، اینکه انگار کنترل همهچیز از دستمون خارج شده.
hana
«اگه نمیتونستم بهت اعتماد کنم، نمیتونستم باهات بمونم و اگه نتونم باهات بمونم، زندگی ارزش زندهموندن نداره.»
hana
اما اگر این بحران را پشت سر بگذاریم و بازهم نتوانیم در کنار هم زندگی کنیم چه؟ اگر بفهمیم نمیشود هر روز و در حضور دیگری به زندگی ادامه دهیم چه؟ شاید رابطهٔ ما تا این لحظه برای این دوام آورده بود که بخش اعظمش را دور از هم به سر برده بودیم.
hana
وقتی خواهرم مُرد، کسی دربارهش حرفی نمیزد. فکر میکردن حرفزدن دربارهٔ اون من رو ناراحت میکنه؛ اما اینکه کسی بهش اشاره نمیکرد بدتر بود، انگار اون هیچوقت توی زندگیشون نبوده.»
hana
چیزی نمانده بلافاصله راه خانه را پیش بگیرم. گویی همه مقصد خود را میدانند؛ همه جز من.
hana
حجم
۳۱۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۳۱۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰۳۰%
تومان