کتاب در قفل شده
معرفی کتاب در قفل شده
کتاب در قفل شده نوشتهٔ فریدا مک فادن و ترجمهٔ مریم علیزاده میلانلو است. کتاب کوله پشتی این رمان معاصر معمایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب در قفل شده
کتاب در قفل شده (بعضی از درها به دلایلی قفلند) حاوی یک رمان است که ۴۶ فصل دارد. این رمان، داستانی گیرا، هیجانانگیز و پرچالش دارد و خواننده را وارد دنیایی از رازها و معماها میکند. نویسنده موقعیتهایی غیرمنتظره و تنشزا ایجاد میکند و خواننده را تا صفحات آخر کتاب در هیجان نگه میدارد. وقتی «نورا»ی ۱۱ساله در اتاقش مشغول انجام تکالیف مدرسه بود، فکرش را هم نمیکرد پدرش در زیرزمین خانه مشغول کُشتن آدمها باشد؛ تا روزی که سروکلهٔ پلیس پیدا میشود. پدر نورا به زندان میافتد. او یک قاتل است؛ قاتل دخترهایی که چشمهای آبی و موهای مشکی داشتند. چندین سال از به زندان افتادن پدر نورا میگذرد. نورا یک جراح مشهور و موفق میشود. هیچکس حتی گمان نمیکند که پدرش یک قاتل زنجیرهای باشد. او هم قصد دارد همیشه بهعنوان یک راز نگهش دارد؛ تا اینکه نورا متوجه میشود یکی از بیمارانش به قتل رسیده است، دقیقاً به همان شیوهای وحشتناکی که پدرش این کار را میکرد. یک نفر هست که هویت واقعی نورا را میداند و میخواهد او را مقصر جلوه دهد، ولی او یک قاتل نیست و پلیس هم علیه او مدرکی ندارد؛ مگر تا زمانی که وارد زیرزمین خانهاش شوند. فریدا مک فادن با نگاهی عمیق به روابط انسانی، مسائل روانشناختی و تأثیر واقعیتهای پنهان بر زندگی، یک داستان جذاب و غنی از لحظات تأملبرانگیز به خواننده ارائه داده است.
خواندن کتاب در قفل شده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر معمایی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در قفل شده
«تنها چیزی که امروز صبح توانستم در معدهام نگه دارم دو فنجان قهوه بود، به همین دلیل وقتی بین دو جراحی در ساعت ده وقت استراحتی پیدا میکنم بهسمت اغذیهفروشی سیار بیرون اورژانس میروم تا شیرینی دانمارکی بگیرم. معمولاً نگران کالریهای دریافتی هستم، اما با این روشی که پیش میروم تا پایان ماه دچار سوءتغذیه میشوم. الان میتوانم شیرینی دانمارکی بگیرم.
شکر خدا، اغذیهفروشی سیار هیچ غذای گوشتیای ندارد. فکر نمیکنم در حال حاضر بتوانم بوی سوسیس یا بیکن را تحمل کنم. احتمالاً در آیندهٔ نزدیک مجبورم گیاهخوار شوم.
امروز روز زیبایی است. آفتاب کالیفرنیا میدرخشد و آنقدر گرم است که با اسکراب آستینکوتاهم کاملاً راحتم. خیلی بد است که مجبورم صبحم را به جراحی و بعدازظهرم را در کلینیک بگذرانم. البته اینطور نیست که اگر مجبور نبودم، کسی را هم برای وقت گذراندن داشتم. بههرحال، حداقل الان کمی از هوای تازه استفاده میکنم.
همانطور که صبورانه منتظر ایستادهام تا کسی که جلویم است تصمیم بگیرد چه نوع شیرینی صبحانهای میخواهد، دوباره همان احساس آشنا سراغم میآید؛ اینکه کسی از پشتسر تماشایم میکند. احساس مورموری که پشت گردنم حس میکنم باعث میشود آرزو کنم کاش زنی که در صف جلوی من است از قبل تصمیم میگرفت چه بخورد.
و بعد صدای آشنایی را پشتسرم میشنوم. صدایی که باعث میشود شکمم منقبض شود.
«دکتر دیویس؟»
بهآرامی در جایم میچرخم و با دیدن کسی که پشتسرم ایستاده است جا میخورم.
هنری کالاهان است. همان کسی که آن شب در کافه بیادبانه با من صحبت کرد و با دوج آبیاش دو شب پشتسرهم تعقیبم کرد. کسی که من او را به آن پیچ خطرناک کشاندم و باعث شدم ماشینش را به درخت بکوبد.»
حجم
۲۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
از اونجایی که کنار هم گذاشتنِ آثارِ یک نویسنده برای تحلیلِ هر اثرِ جدیدشون، عادتِ موردعلاقهی منه؛ باید به عنوان طرفدار پروپاقرصِ مکفادن بگم که این کتاب نسبت به سایر آثارش، کتابهای "بخش D" - "هیچوقت دروغ نگو" و "خدمتکار"
اینکه آخر داستان رو نمیشه پیشبینی کرد واقعا شگفت انگیزه..هر چقدر هم که بشه حدس زد ولی ته داستان رو نویسنده طوری عوض میکنه که باعث حیرت میشه. دومین کتابی هست که از فریدا مک فادن میخونم و عاشق قلمش شدم. هیجانش
مثل بقیه کتاب های این نویسنده جالب و پیچیده بود.ولی روند کتاب های فریدا مکفادن ی الگوی مشخص و تکراری داره.شاید اگه بلافاصله بعد از خوندن یکی دیگه از کتاب هاش این کتاب رو شروع کنین از جذابیتش کم بشه
پدر نورا یک قاتل است. قاتلی زنجیره ای. این یک راز است و هیچ کسی جز نورا، پدرش و پلیس های آن زمان و تک تک فامیل ها چیزی از این ماجرا نمی دانند. نورا زندگی جدیدی را شروع کرده
من این کتاب رو چاپیش رو خوندم باید بگم دوسش داشتم ولی یخورده از کتابای دیگه فریدا مک فادن کمتر. یعنی این کتاب هم جذاب بود اما کمتر از کتابای قبلی. من یه شبه خوندمش و خوب بود و پیشنهادش میکنم. اگه طرفدار
مک فادن فوووق العادس کتاباشو نمیشه زمین گذاشت
ترجمه: ترجمه خیلی روان و خوب بود و اگرچه سانسورهایی وجود داشت اما مترجم تلاش کرده بود به شکل غیرمستقیم منظور رو برسونه. خلاصه داستان: داستان درمورد یه خانوم جراحه که پدرش یه قاتل سریالی بوده و رفته زندون و حالا
خیلی جذاب بود من خیلی دوسش داشتم و به نظرم در حد کتابهای دیگه نویسنده قوی بود شخصیت نورا رو خیلی دوست داشتم این شما و این کتاب پرهیجان لذت ببرید😊
مثل بقیه کتابهای مک فادن غافلگیری داشت که جذاب بود ، ولی یه سری مسایل حل نشده باقی موند ، بعضی از ادما هم اضافه بودن . نویسنده این مسایل و آدما رو آورده بود که بتونه عنصر غافلگیری و تا
معمولی بود،بقیه آثار نویسنده رو بیشتر دوست داشتم.😌