دانلود و خرید کتاب اجازه نده او بماند نیکولا ساندرز ترجمه فرانک سالاری
تصویر جلد کتاب اجازه نده او بماند

کتاب اجازه نده او بماند

انتشارات:انتشارات شبنا
امتیاز:
۴.۰از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اجازه نده او بماند

کتاب اجازه نده او بماند نوشتهٔ نیکولا ساندرز و ترجمهٔ فرانک سالاری است. انتشارات شبنا این رمان معاصر، انگلیسی و معمایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب اجازه نده او بماند

وقتی یک نفر می‌خواهد تو را در خانه‌ات به قتل برساند، ولی هیچ‌کس حرفت را باور نمی‌کند چه می‌کنی؟ کتاب اجازه نده او بماند (Don't Let Her Stay) حاوی یک رمان معاصر و انگلیسی و معمایی است که داستان خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد که سه عضو دارد؛ «ریچارد»، همسرش «جوآن» و دختر نوزادشان «ایوی». داستان از جایی آغاز می‌شود که دختر ۲۰سالهٔ ریچارد به نام «کلوئی» پس از مرگ مادرش تصمیم می‌گیرد با ریچارد زندگی کند. کلوئی از زمان ازدواج دوم پدرش از او دلخور است و رابطه‌ای سرد با او دارد، اما حالا بالاخره تصمیم به آشتی با پدر و مادرخوانده‌اش گرفته است. جوآن که داستان را به روایت او می‌شنویم، از آمدن کلوئی بیش از حد خوشحال است. او که از تنهایی و انزوای شبانه‌روزی‌اش در خانه خسته شده، امیدوار است حالا هم‌صحبت و دوست جدیدی پیدا کند. این زن با خودش فکر می‌کند که می‌تواند دوست صمیمی کلوئی باشد؛ با هم آشپزی کنند و دربارهٔ دوستان و روابط عاشقانه صحبت کنند. جوآن امیدوار است بتواند جای خالی مادر کلوئی را پر کند، اما اوضاع طوری که او دلش می‌خواهد پیش نمی‌رود. کلوئی دوست‌داشتنی‌ترین دختر دنیاست، اما فقط تا لحظه‌ای که پدرش حضور دارد! این رمان نامزد جایزۀ منتخب مخاطبان گودریدز برای بهترین داستان معمایی و هیجان‌انگیز (۲۰۲۳) بوده که آن را یک تریلر روان‌شناختی بی‌نظیر برای طرفداران «فریدا مک‌فادن» دانسته‌اند. این رمان ۴۵ فصل دارد و نیکولا ساندرز نویسندهٔ آن است.

خواندن کتاب اجازه نده او بماند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان معمایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اجازه نده او بماند

«بقیهٔ روز کلوئی را نمی‌بینم. می‌دانم بعدازظهر، بعد از اینکه رکسانا کار نظافتش تمام شد، هر دو در اتاق کلوئی ماندند. صدای خنده‌های آن‌ها را می‌شنوم، اما بعد از چند لحظه، ناگهان هر دو ساکت می‌شوند. نمی‌دانم چه‌کار می‌کنند.

نمی‌توانم صبر کنم تا ریچارد برگردد. نمی‌توانم صبر کنم تا به او بگویم که دختر عزیزدردانه‌اش به من چه گفته است. وقتی به شلی زنگ می‌زنم، درونم ولوله‌ای برپاست. با اولین زنگ تلفن را جواب می‌دهد.

«سلام جو! چه خبر؟» لحنش حرفه‌ای و پرانرژی است. طبق معمول سرش شلوغ است.

«نمی‌تونم...»

«اشکالی نداره. به چیزی احتیاج داری؟ بن همین اطرافه، بهش بگم بیاد برات توضیح بده؟»

«نه، درمورد کار زنگ نزدم. خب چرا درمورد کاره، اما نه...»

«چی شده؟»

«ببخشید شلی، شرایط خونه تغییر کرده، دیگه نمی‌تونم کار کنم. یعنی فعلاً نمی‌تونم ادامه بدم.»

«شوخی می‌کنی؟ چرا؟»

«با پرستار بچه مشکل پیدا کردم. واقعاً متأسفم.»

«اوه، باشه. متأسفم.»

تعجب می‌کنم که چقدر خوب برخورد می‌کند. شاید می‌ترسید دوباره به آژانس برگردم و از اینکه این اتفاق افتاده، خوشحال است و حالا نفس راحتی می‌کشد.

«ممنون شلی، ببخشید، می‌دونم شرمنده‌ت شدم...»

«اوه، نگران نباش جو. اینجا همیشه شلوغه، خودت می‌دونی اوضاع چطوره. شاید بعداً که تونستی یه پرستار دیگه پیدا کنی، دوباره بتونیم باهم کار کنیم.»

من در اتاق بچه‌ام، ایوی در بغلم گریه می‌کند که رکسانا را سوار دوچرخه‌اش می‌بینم، درحالی‌که چرخ‌هایش را از روی زمین بلند کرده است. سپس ریچارد پیامک می‌زند که امشب دیرتر می‌آید، ولی همهٔ سعیش را می‌کند تا به شام برسد، اما بهتر است منتظرش نمانیم. یعنی من باید با کلوئی شام بخورم و او هم وقتی خانه برسد خودش یک چیزی بخورد.

درحال‌حاضر هیچ‌چیزی وحشتناک‌تر از این نیست که بخواهم تنهایی با کلوئی شام بخورم.»

نــے‌آیش🐋
۱۴۰۳/۰۸/۱۱

تا به‌حال اثری از این نویسنده مطالعه نکرده بودم و اینکه توی اولین‌ برگ از کتاب نوشته شده بود خوندنش به طرفدارانِ فریدا مک‌فادن توصیه میشه، شاخک‌هامو تکون داد😂 و گرچه قبلا نمونه‌ای مشابه به این داستان رو خونده بودم

- بیشتر
Sahar.Gh
۱۴۰۳/۰۵/۰۸

اینو چند وقت پیش تو یه اپلیکیشن دیگه خوندم خدایا چقدر خوب بود عالی بود عالی داستان عجب پیچشی داشت پایان بندی عالی کتاب پر استرسی بود‌ آدرنالین خونتو بالا می بره خیلی هیجانی بود تو خوندنش تردید نکنین

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۳/۰۵/۰۵

پیچش داستان جالبه .با اعصاب خواننده بازی میکنه. ولی کل روند اتفاقی داستان غیرمنطقی است

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۳/۰۹/۰۹

کتابی بود که تو کمتر از یه روز خوندمش. . جوان و همسرش ریچارد با نوزاد تازه متولد شده شون زندگی خوبی رو میگذرونن تا اینکه سروکله دختر ریچارد از همسر قبلیش پیدا میشه و حالا میخواد پرستار بچه این نوزاد باشه⚠️🫣 . در

- بیشتر
ema
۱۴۰۳/۰۸/۱۷

وای عجب کتابی بود! جوآن و همسرش ریچارد، فوق العاده خوشبخت هستن و تو به خونه ی خارج از شهر در کمال آرامش دارن زندگی می‌کنن و حتی به تازگی بچه دار شدن، همه چی خوبه تا اینکه دختر ۲۱ ساله

- بیشتر
بهار
۱۴۰۳/۰۶/۰۶

کتاب خوبی بود . شدیدا توصیه میشه

Maedeh
۱۴۰۳/۰۵/۲۷

میتونست پایان بهتری داشته باشه یجورایی پایان باز بود، اما بازم ارزش خوندن داره

دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۳/۰۵/۲۱

کسانی که منو می‌شناسن میدونن از نوجوان و جوانان خارجی متنفرم 😂😂 انقدر که از خودراضی و لوسن. واقعا از کلویی عصبی میشم. چیز دیگه ای که خیلی برام جالبه و توی تمام کتاب ها میبینم اینه که وقتی یک زن،

- بیشتر
مهسا دختری کتاب خوان
۱۴۰۳/۰۹/۱۳

عاالی بود بخونید کیف کنید...

Dark Lady
۱۴۰۳/۰۸/۲۸

خب کتاب جذابی بود جوان و ریچارد به همراه دختر چهار ماهشون ایوی در حومه شهر زندگی می کنن تا اینکه دختر ریچارد از ازدواج قبلیش مهمونشون میشه و ماجرا شروع میشه کتاب درگیرم کرد و حدس هام هم نصفه نیمه درست

- بیشتر

حجم

۲۸۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

حجم

۲۸۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان