کتاب چین و ژاپن
معرفی کتاب چین و ژاپن
کتاب چین و ژاپن نوشتۀ نیکوس کازانتزاکیس با ترجمۀ محمد دهقانی در نشر نی به چاپ رسیده است. این کتاب، جزو سفرنامههای کازانتزاکیس است. او که در ۱۹۳۵ به سفر چین و ژاپن رفت، کتاب حاضر را با شرح این سفر و دیدهها و یافتههای خود از این دو سرزمین نوشت.
درباره کتاب چین و ژاپن
کتاب چین و ژاپن جزو سفرنامههای نیکوس کازانتزاکیس است. این سفرنامهها سهمی بزرگ در گسترش ادبیات نوین داشته است. کازانتزاکیس در سفرنامهنویسی روشی جدید بنا نهاد که ضمن حکایت ادبی سفر، همهچیز را، از توصیف مناظر گرفته تا اندیشهمندان بزرگ یک سرزمین بیان میکند. این نوع نوشتۀ ادبی در یونان سخت رواج یافته است. گرچه بسیاری از نویسندگان پیشرو معاصر یونانی از عمق و زیبایی سفرنامههای کازانتزاکیس فراتر نرفتهاند. سفرنامهها بسیار پیشتر از آنکه نخستین رمانش منتشر شود او را نزد عموم یونانیها مشهور کرد. این سفرنامهها با توصیفهای هیجانانگیز، معرفی دقیق اشخاص، جاها و ماجراها، افکار عمیق و موجز و سخنان کوتاه فراموشنشدنی، آنان را افسون میکرد. این کتابها از صمیمیت نویسنده تراویده است؛ یعنی کوشش او برای فهم مردمی که با آنها برخورد میکرد و سعی در یافتن ریشه و گسترۀ الگوهای رفتار و روش زندگیشان از طریق دنبال کردن تاریخشان داشت.
او در سفرهایش میکوشید تا آن رشتۀ نادیدنی را بیابد که بشریت را صرفنظر از ملیت، دولت، دین و تمدن با هم پیوند میداد. کازانتزاکیس مشتاق فهمی بهتر از مردمان بود و در پی آن بود که در پس چندگونگی جوامع امروزی شباهتهای افراد را بیابد.
مقبولترین سفرنامهاش، ژاپن و چین بوده است که نخستین بار در ۱۹۳۸ منتشر شد. چین و ژاپن شامل دریافتهای او از خاور دور در ۱۹۳۵ است. او برخی از توصیفات زیبای این کتاب با اندک تغییری به کتاب باغ صخرهها نیز منتقل کرد، رمانی به زبان فرانسوی که در ۱۹۳۷ نوشت. در چاپ چهارم کتاب چین و ژاپن در ۱۹۵۸، بخش دومی به کتاب اضافه شد شامل آخرین نوشتهها و یادداشتهایش دربارۀ کتابی که قصد داشت تحت عنوان بیست سال بعد دربارۀ چین بنویسد. این یادداشتها را همسرش مفصلاً حاشیهنویسی کرده است. کسی که کازانتزاکیس را در این سفر همراهی کرده بود و تمام اطلاعات زمینهای را دربارۀ این آخرین سفر او به خاور دور در ۱۹۵۷ ارائه داد.
خواندن کتاب چین و ژاپن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران کتاب با موضوع سفرنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره نیکوس کازانتزاکیس
نیکوس کازانتزاکیس غول ادبی یونان نوین و یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم است. او در ۱۸۸۳ در هراکلیون، کرت، به دنیا آمد. بهرغم سفرهای زیاد در طول زندگی، کرت همواره وطن روحانیاش بود و به اصل دهقانیاش افتخار میکرد. پدرش مغازهدار و کشاورز بود. هنگام شورش کرت در ۱۸۹۷ که بسیاری از کرتیها از آنجا بیرون رفتند خانوادۀ کازانتزاکیس به جزیرۀ ناکسوس فرستاده شد. در آنجا کازانتزاکیس که اینک جوان بود فرصت یافت که دو سال (۱۸۹۹ ــ ۱۸۹۷) در مدرسۀ فرانسوی صلیب مقدس حضور یابد که کشیشان فرانسیسی آن را اداره میکردند. در این مدرسۀ فرانسوی، لاتین و ایتالیایی آموخت و با ادبیات اروپایی، مخصوصاً فرانسوی قرن نوزدهم در کتابخانۀ کمنظیر آن مدرسه آشنا شد. در دو سال آخر تحصیلات دبیرستان، انگلیسی و آلمانی را نیز خودش خواند. از ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۶ در دانشگاه آتن حقوق خواند و در دسامبر ۱۹۰۶ با درجۀ عالی فارغالتحصیل شد. در ۱۹۰۵ بهعنوان مقالهنویس در روزنامۀ پیشرو آتنی آکروپولیس کار میکرد. در آنجا رهبر دموتیکیست و ناسیونالیست بزرگ، یون دراگومیس (۱۹۲۰)، را ملاقات کرد که بت او شد و در سراسر زندگی از ستایشش دست برنداشت.
او تقریباً با تمام رهبران و جنبشهای معنوی، فکری، و سیاسی زمان آشنا بود. مسیحیت ارتدکس و کاتولیک رومی، برگسون، نیچه، ناسیونالیسم، لیبرالیسم، روانکاوی، بودائیت، سوسیالیسم، کمونیسم، لنین، موسولینی، شوایتزر. برخی از جنبشها و رهبران در زندگیاش بر او تأثیر داشتهاند؛ اما هرگز او را شیفتۀ خود نکردهاند. کازانتزاکیس از این اندیشههای گوناگون و متضاد که روح او را تغذیه میکرد، جهانبینی خود را شکل داد و آن را بهگونهای زیبا و قوی در رمانها، نمایشنامهها و سفرنامهها و به طریق اولی در منجیان خدا و ادیسهاش نشان داد.
کازانتزاکیس در ۱۹۰۷ سفرهایش را آغاز کرد و فقط چند کشور در اروپا و آسیا باقی ماند که ندید. پدرش به او قول داده بود که بعد از فارغالتحصیلیاش از مدرسۀ حقوق سفری به ایتالیا برایش تدارک ببیند. کازانتزاکیس این سفر را در ۱۹۰۷ همراه دوستدخترش، گالاتهاً آلکسیو، که همکلاس او و دانشجوی هنر و ادبیات و خود یک نویسنده بود، انجام داد. در ۱۹۱۱، بهرغم مخالفت شدید پدرش، با او ازدواج کرد که چند سال بعد به جدایی ختم شد.
در ۱۹۰۹ ــ ۱۹۱۰ مجلۀ ادبی دموتیکیست نوماس نخستین رمانش، جانهای شکسته، را تحت نام مستعارش پتروس پسیلوریتیس بهتناوب چاپ کرد. در سال بعد بهخاطر درام نیچهایاش، «قربانی»، که ملهم بود از یک آواز عامیانه و مشهور یونانی، «پُلِ آرتا»، جایزهای دریافت کرد. این نمایشنامه بعداً مبنای نخستین اپرای مانولیس کالومیریس شد، با عنوان تازه سرکارگر.
سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ یک نقطه تحوّل در زندگی کازانتزاکیس است. ناسیونالیست دوآتشه به کیش سوسیالیسم درآمد. ۳ سالی را که در برلین گذراند، قوۀ محرک در حلقۀ روشنفکران و سوسیالیستهای جوان لهستانی و یهودیان آلمانی بود. طی این دوره، کازانتزاکیس نظریه فراکمونیسم خود (جامعهای ورای کمونیسم) را مطرح کرد. اگرچه لنین را بهعنوان پیشوایی که به مردم پیوسته است میستود؛ اما، با اصول او و فلسفۀ مادی مارکسیسم شدیداً مخالف بود. نظریۀ فراکمونیسمش همراه با اعتقادش به اینکه انسان فقط با اهتمام به فعالیت خلاق «خدا را نجات میدهد»، جهانبینی کازانتزاکیس تا آنجا پیش برد که بهشکل یک هنر نامعمول، در حماسۀ بزرگ و غریبش، اودیسه: پیآمدی نو، رخ نمود. در طول این ۱۳ سال که کازانتزاکیس اودیسهاش را مینوشت، ۲ رمان به فرانسه (تودا رابا و باغ صخرهها) نوشت، ۴ سفرنامه، چند تراژدی، لیدیو ــ لیدیا، ولخرج، اتللو بازمیگردد، یک کمدی پیران دللو گونه، بیشتر سرودهای بیستویکگانهاش، ۴ نمایشنامۀ سینمایی، حدود ۴۰ داستان کلاسیک کودکانه که با ترجمۀ آزاد به یونانی برگردانده بود، چند صد مقاله برای فرهنگ دایرةالمعارف الوتروداکیس، اشعار خوان رامون خیمنز و دیگر شاعران غزلسرای اسپانیایی.
کازانتزاکیس پس از آنکه اودیسهاش را به پایان برد، در ۱۹۴۰ از انگلستان دیدن کرد و پس از بازگشت تقریباً تمام سالهای اشغال را در جزیرۀ ایینا به نوشتن رمان رندانهاش، زوربای یونانی، ۴ تراژدی و ترجمۀ ایلیاد هومر، شاهزاده ماکیاولی، سنت فرانسیس یورگنسن و ترجمۀ کمدی الهی دانته گذراند.
پس از استقلال یونان در ۱۹۴۵، مدت کوتاهی خود را گرفتار سیاست کرد و در دولت لیبرال سوفولیس وزیر مشاور شد و نمایندۀ گروههای کوچک دمکرات و سوسیالیست بود که با کمونیستها همکاری نمیکردند. در دوم ژوئن ۱۹۴۶، به دعوت مجلس بریتانیا به انگلستان رفت و تا قبل از مرگش به یونان بازنگشت. ۱۱ ماه (۱ می ۱۹۴۷ تا ۲۵ مارس ۱۹۴۸) مدیر ادارۀ ترجمه یونسکو بود. سرانجام در ژوئن ۱۹۴۸، در شهر یونانی آنتیبس در ناحیۀ ساحلی فرانسه اقامت کرد و تا پایان عمر نیرویش را صرف نوشتن کرد. آنجا رمانهای معروفش را نوشت که او را در سراسر جهان مشهور کرد: تعزیه یونانی (مسیح باز مصلوب)؛ آزادی یا مرگ؛ آخرین وسوسه مسیح، سنت فرانسیس، و زندگینامۀ تغزلی خودش، گزارش به خاک یونان.
در ۱۹۵۳ بهسختی بیمار شد. باقی عمرش از سرطان خون رنج میبرد و تحت معالجه پروفسور هلمیر در درمانگاه دانشگاه فرایبورگ آلمان قرار داشت که همانجا در ۲۶ اکتبر ۱۹۵۷ پس از بازگشت از سفرش به چین و ژاپن درگذشت.
بخشی از کتاب چین و ژاپن
«ژاپن گیشای ملتها بوده و بر فراز آبهای دوردست خندهزنان ایستاده است، آگنده از شگفتی و شادی. مارکوپولو او را زیپانگو نامید، زیبا، عاشق شادی، زرین، و زیپانگو در خیال همه آتش افکند، در خیال کولومبوس چنان آتش افکند که آهنگ او کرد، و با سه کشتی کوچک راه اقیانوس در پیش گرفت تا او را بجوید. مگر استاد قدیمش، جغرافیدان بزرگ، توسکانلی برایش ننوشته بود که این جزیره را از طلا و مروارید و سنگهای گرانبها ساختهاند؟ گفته بود که بام خانهها و آستانه درها از طلایند. چگونه پس جنوایی حریص میتوانست بخوابد؟ برای تاراج آهنگ سفر کرد، اما زیپانگو را نیافت. دیوار آمریکا بین آنها سربرافراشته بود. پنجاه سال بعد زیپانگو را ماجراجویی دیگر، فرائو مندز پینتوی پرتغالی که کشتیاش در میان صخرههای او به خطر افتاد کشف کرد. مندز در آبهای ژاپن پهلو گرفت، مالالتجارهاش را به بهایی گزاف فروخت، و در انبار کشتیاش طلا و ابریشم برهم انباشت. گرگهای گستاخ دریا به ثروت و تمدن والای ژاپن خیره ماندند. آنان از روی تحسین حکایت میکردند که هیچ کس در آنجا با انگشتانش غذا نمیخورد ــ برخلاف اروپاییان که در آن زمان با دست غذا میخوردند ــ بلکه ژاپنیها غذای خود را با دو چوب کوچک که گاهی از عاج ساخته میشود میل میکنند.»
حجم
۳۵۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۱ صفحه
حجم
۳۵۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۱ صفحه
نظرات کاربران
مثل سایر کتاب های استاد عالی عالی عالی