دانلود و خرید کتاب زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس ترجمه محمد قاضی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زوربای یونانی

کتاب زوربای یونانی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۲۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زوربای یونانی

کتاب زوربای یونانی نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس و ترجمهٔ محمد قاضی است. انتشارات خوارزمی این رمان معاصر یونانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب زوربای یونانی

کتاب زوربای یونانی حاوی یک رمان معاصر و یونانی است که نخستین‌بار در سال ۱۹۴۶ میلادی منتشر شد. این رمان به داستان دو مرد، دوستی باورنکردنی آن‌ها و اهمیت بهره‌جویی کامل از زندگی می‌پردازد. «زوربا»، مردی یونانی و بسیار پرانرژی و غیرقابل پیشبینی است. که به‌همراه راوی بی‌نام‌ونشان داستان، به جزیرهٔ کرِت می‌رود تا در معدن ذغال‌سنگِ راوی کار کند. پس از این اتفاق، رابطهٔ منحصربه‌فردی میان این دو شخصیت شکل می‌گیرد. این دو از نظر شخصیت بسیار از هم دور هستند؛ راوی، مردی متفکر و فروتن و کم‌حرف است و زوربا، شخصیتی آزاد و سرزنده و ورای محدودیت‌های آداب معاشرت است. زوربا در ادامهٔ رمان به بهترین دوست راوی تبدیل می‌شود و به او کمک می‌کند تا قدر و ارزشِ لذتِ زنده‌بودن را بیش از پیش درک کند. رمان زوربای یونانی، داستانی است در ستایش از زندگی و طعنه‌ای است گزنده به روشنفکران عزلت‌گزیده و موش‌های کاغذخوار که می‌کوشند جهان را از لابه‌لای صفحات کتاب‌ها و تودهٔ درهم‌وبرهمی از کاغذ سیاه ببینند و به درکش نائل شوند. گفته شده است که هر کسی ممکن است این رمان را به‌عنوان یک رمان تربیتی بخواند.

خواندن کتاب زوربای یونانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر یونان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره‌ نیکوس کازانتزاکیس

نیکوس کازانتزاکیس متولد ۱۸ فوریهٔ ۱۸۸۳ میلادی در شهر هراکلیون در جزیره کرت است. کرت در آن زمان تحت تسلط حکومت عثمانی بود. کازانتزاکیس نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود که دغدغهٔ جامعهٔ بشری را داشته و در داستان‌هایش به تحلیل این مسئله پرداخته‌ است. او کتاب‌های بسیاری را در قالب داستان، نمایشنامه، فلسفه و عرفان، ترجمه و سفرنامه تألیف کرده‌ است. در تاریخ ۲۸ ژوئن ۱۹۵۶ در وین جایزهٔ بین‌المللی صلح را دریافت کرد. کتاب‌های دیگر او مانند «مسیح بازمصلوب» و «آخرین وسوسهٔ مسیح» به فارسی ترجمه شده‌اند. نیکوس کازانتزاکیس در سال ۱۹۵۷ بر اثر بیماری سرطان خون چشم از جهان فرو بست. روی سنگ مزار او این نوشته به چشم می‌خورد: «نه آرزویی دارم، نه می‌ترسم. من آزادم».

درباره محمد قاضی

محمد قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد در استان آذربایجان غربی و در ایران به دنیا آمد. او از ابتدای دههٔ ۱۳۲۰ با ترجمهٔ اثری کوچک از «ویکتور هوگو» به نام «کلود ولگرد»، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک‌سال‌ونیم وقت برای ترجمهٔ «جزیرهٔ پنگوئن‌ها» نوشتهٔ «آناتول فرانس»، به‌زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما ۳ سال بعد که این اثر انتشار یافت، به‌دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی‌بازار که کتابشان را در انبار کتاب‌فروشان در ایران خاک می‌خورد به درآمد. در این‌باره «نجف دریابندری» در روزنامهٔ اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت.

محمد قاضی در سال ۱۳۳۳ کتاب «شازده کوچولو» نوشتهٔ آنتوان دوسنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدیدچاپ شد. او با ترجمهٔ دورهٔ کامل «دن کیشوت» اثر سروانتس در سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. محمد قاضی در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد. هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، به‌علت از دست‌دادن تارهای صوتی، دیگر نمی توانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده می کرد که صدایی ویژه تولید می‌کرد؛ بااین‌حال کار ترجمه را ادامه داد و ترجمه‌های جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار یافت. او ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت. نتیجهٔ تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمهٔ ادبی و آثار خود او به زبان پارسی است. محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴سالگی در تهران درگذشت و در مهاباد به خاک سپرده شد. فروردین ۱۳۸۶ خورشیدی در کوی دانشگاه مهاباد از مجسمهٔ ۴متریِ این مترجم نامدار ایرانی ساختهٔ «هادی ضیاءالدینی» پرده‌برداری شد.

بخشی از کتاب زوربای یونانی

«هیچ کس در آنجا نبود. شمعدانهای برنجی درخشش ضعیفی داشتند. محمل چوبی مخصوص تمثالها که با ظرافت خاصی ساخته شده‌بود تمام قسمت انتهایی را پوشانده‌بود و داربست زرینی از تاک را بخاطرمی‌آورد که غرق در خوشه‌های انگور باشد. دیوارها از بالا تا پایین از نقوشی پوشیده شده‌بودند که نیمی از آنها پاک شده‌بود: نقوشی از مرتاضان هولناک استخوانی و پدران مقدس روحانی و منظرۀ مصائب مسیح و فرشتگان نیرومند و خشن که موهای خود را با نوارهای پهن رنگ و رو رفته به‌رنگهای آبی و قرمز بسته‌بودند.

در آن بالا، روی طاق نمازخانه، مریم عذرا بغل گشوده‌بود و تضرع و زاری می‌کرد. نور لرزان پیه‌سوز نقره‌ای و سنگین که در برابر تمثال مریم می‌سوخت سیمای رنجدیدۀ او را آرام آرام می‌لیسید و نوازش می‌کرد. من هرگز چشمان دردآلود و دهان چین‌خورده و جمع و جور و چانۀ نیرومند و حاکی از ارادۀ او را فراموش نخواهم‌کرد. با خود می‌گفتم اینک مادری که حتی در جانکاه‌ترین درد و رنج خود کاملاً خرسند و خوشبخت است، چون حس می‌کند که از شکم فناپذیرش موجودی فناناپذیر بیرون آمده‌است.

وقتی دوباره از آستانۀ در نمازخانه گذشتم خورشید در کار غروب بود. شادان در زیر درخت نارنج نشستم. گنبد نمازخانه چنان گلی‌رنگ شده‌بود که انگار سپیده می‌دمید. راهبان به‌درون حجره‌های خود خزیده‌بودند و استراحت می‌کردند. ایشان آن شب نمی‌خوابیدند و لذا می‌بایست نیرو ذخیره کنند. آن شب مسیح بار دیگر از صلیب جلجتا بالا می‌رفت و ایشان نیز بایستی همراه او صعود کنند. دو ماده‌خوک سیاه با پستانهای گلی‌رنگ در زیر درخت خرنوبِ شامی لمیده‌بودند و چرت می‌زدند. کبوتران بر بامها جفتگیری می‌کردند.»

بوبو
۱۴۰۲/۱۲/۲۲

زوربای تکرار نشدنی که به من خیلی چیزا یاد داد. از شخصیت‌هایی که قرار نیست فراموششون کنم❤️‍🔥

کاربر 6176745
۱۴۰۳/۰۹/۳۰

عالی هرکی این را خونپ کیمیاگر را بخونه

KaBiR08
۱۴۰۳/۱۲/۱۱

فوق العاده است

Mina Noroozi
۱۴۰۳/۱۱/۰۸

عالی بود و خیلی آموزنده و دوست داشتنی

وای که جدایی تدریجی از یاران عزیز چه تلخ است! بهتر آنکه انسان به‌یکباره از ایشان ببرد و به‌گوشۀ انزوا که محیط طبیعی آدمی است بازگردد.
Andrey
_ انسان یک جانور وحشی است، یک وحشی بزرگ! ظاهراً جنابِ شما این موضوع را نمی‌داند، چون همه چیز بر شما آسان گذشته‌است. ولی از من بپرس. من به‌تو می‌گویم که انسان وحشی است! اگر با او بد رفتار کنی او به‌تو احترام می‌گذارد و از تو می‌ترسد. اگر با او خوب باشی
بهار صالحی
زندگی خودش دردسر است ولی مرگ نه. اصلاً تو می‌دانی که زندگی کردن یعنی چه؟ یعنی شالت را از کمر وا کن و بگرد به‌دنبال دردسر.
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰
دنیا زندان ابد است، بله، زندان ابد. لعنت بر این دنیا!
Kosar
ما تا پاسی از شب گذشته ساکت در کنار منقل نشستیم. من بار دیگر حس کردم که خوشبختی چه چیز سهل‌الوصول و کم‌مایه‌ای است و تنها با یک جام شراب، یک بلوط برشته، یک منقل کوچک و زمزمۀ دریا بدست‌می‌آید. برای اینکه بتوان احساس کرد که سعادت همین چیزهاست فقط کافی است یک دل ساده و قانع داشت.
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰
راستی این راز جگرسوز، این حیات چیست؟ آدمیان به‌هم می‌رسند و سپس همچون برگهایی که به‌دست باد بیفتند از هم جدا می‌شوند. چشمها بیهوده می‌کوشند که شکل چهره و بدن و حرکات کسی را که آدم دوست‌دارد در خود نگاه‌دارند، لیکن پس از گذشت چندین سال دیگر حتی بیادنمی‌آورند که چشمان او آبی بود یا سیاه.
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰
این چه جنونی است که ما بی‌جهت به‌کسی حمله می‌کنیم که به‌عمرش به‌ما بدی نکرده‌است؟ بعد، گازش می‌گیریم، دماغش را می‌بریم، گوشهایش را می‌کنیم، شکمش را می‌دریم، و برای همۀ این اعمال خدا را هم به‌کمک می‌طلبیم؟
Kosar
_ پس تو به‌هیچ چیز معتقد نیستی؟ _ نه، من به‌هیچ چیز معتقد نیستم. چند بار باید این را به‌تو بگویم؟ من به‌هیچ چیز و هیچ کس عقیده ندارم جز به‌زوربا. نه برای اینکه زوربا بهتر از دیگران است؛ نه، به‌هیچ وجه! هیچ این طور نیست. او هم وحشی است. ولی من به‌زوربا معتقدم چون تنها کسی است که در اختیار من است، تنها کسی است که من می‌شناسم. بقیه همه شبح‌اند. من با چشمان زورباست که می‌بینم، با گوشهای او است که می‌شنوم و با روده‌های او است که هضم می‌کنم. بقیه، به‌تو گفتم، همه اشباح‌اند. وقتی من مُردم همه خواهندمرد و دنیای زوربایی تماماً به‌کام عدم فروخواهدرفت!
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰
زوربا در گوش پیرمرد داد زد: _ بله، عمو آناگنوستی، خداوند ممکن است همۀ چیزهای مورد نیاز را داشته‌باشد، ولی به‌ما چه؟ این خسیس پیر چیزی به‌ما نمی‌دهد.
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰
هنر نوعی دخول جاودیی روح در جسم است. نیروهای تیرۀ آدمکشی در درون ما کمین کرده‌اند که انگیزه‌های شوم کشتن و ویران‌کردن و کینه‌ورزیدن و بی‌آبروکردن‌اند. در آن دم است که هنر با نی‌لبک خوشنوای خویش سرمی‌رسد و ما را خلاص می‌کند.
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰

حجم

۴۱۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۸ صفحه

حجم

۴۱۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان