دانلود و خرید کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر لویی فردینان سلین ترجمه مهدی سحابی
تصویر جلد کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر

کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر

کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر نوشتهٔ لویی فردینان سلین و ترجمهٔ مهدی سحابی و اصغر نوری است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر

سلین نسخه‌ٔ اول نمایش افسانه‌ای برای وقتی دیگر را سال ۱۹۴۶، در سلول یا به قول خودش توی دخمه‌اش در زندان کپنهاگ نوشت؛ عصبانی از همه‌کس، بریده از همه‌چیز، بدخلق‌تر از همیشه، با تنی رنجور از دردهای قدیمی. با تمام این‌ها، در این بدترین لحظه‌ٔ زندگی، سلین بیشتر از همیشه شور و شوق زنده‌ماندن داشت. نمایش افسانه‌ای برای وقتی دیگر کتابی‌ است علیه همه‌کس؛‌ همه‌ٔ دوستان، همه‌ٔ دشمنان، همه‌ٔ دوست‌/‌دشمنان، حتی خود سلین، و علیه همه‌چیز؛‌ میهن، عشق، نفرت... و مسلماً، علیه زبان، همان زبان استاندارد و ادبی فرانسه که سلین از رمان اولش، سفر به انتهای شب (۱۹۳۲) با آن می‌جنگید. از نظر بسیاری از منتقدان ادبی، از جمله آنری گودار، این جنگ تمام‌عیار، «خشن‌ترین رمان سلین در برخورد با خواننده» است.

رمان با دیداری غیرمنتظره آغاز می‌شود؛ زنی هم‌سن‌وسال سلین، از دوستان قدیمی‌اش، به اسم کلمانس آرلون به همراه پسرش به دیدن او آمده است، از راهی دور، بی‌خبر و در زمان یکی از بمباران‌های هوایی پاریس. روزهای آخر اشغال فرانسه است و پاریس در آستانهٔ آزادی. از همین حالا تصفیه‌حساب‌ها شروع شده؛ خائنان به وطن و کسانی که در مدت اشغال فرانسه با آلمان‌ها همکاری کرده‌اند، یکی پس از دیگری، شناسایی می‌شوند و مردم به صورت خودجوش دخلشان را می‌آورند. سلین یکی از همین‌هاست، چون قبلاً سه هجویهٔ ضد یهود نوشته است؛ هیچ و پوچ برای یک کشتار (۱۹۳۷)، مدرسهٔ جنازه‌ها (۱۹۳۸) و به‌ویژه، مخمصه که سال ۱۹۴۱ چاپ شد، یعنی یک سال پس از اشغال فرانسه و زمانی که همهٔ کتاب‌ها و روزنامه‌ها تحت‌نظر آلمان‌ها و رژیم ویشی دست‌نشانده و «همکار» نازی‌ها منتشر می‌شد.  بود.

دیدار با کلمانس بستری می‌سازد که راوی رمان‌/‌ سلین از شرایطی بگوید که در آن جان هرکس که طی دورهٔ اشغال با آلمان‌ها همکاری کرده یا مشکوک به همکاری بوده در خطر است؛ هر روز تعداد زیادی «همدست با آلمان نازی» در خیابان‌ها و خانه‌های پاریس «سلاخی» می‌شوند و اموالشان به تاراج می‌رود. سلین نمی‌داند کلمانس برای چه آمده اما همین بهانه‌ای به دست می‌دهد برای آغاز «سلینی‌ترین» رمان سلین که تماماً شبیه کابوسی است که می‌شده در سلولش در زندان کپنهاگ دیده باشد. در این کابوس طولانی، از خانه‌اش در مونمارتر می‌بردمان به ته دخمه‌اش در زندان بالتاوستان، از آنجا پرتمان می‌کند وسط جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) که در آن زخمی شده بود، از وسط جنگ سُرمان می‌دهد به دادگاهی که او را به خیانت و زندان محکوم کرده و از آنجا دوباره به سلول و دردهایی که آنجا تحمل می‌کند و دوباره از سلول به وسط پاریس، به کابوسی دیگر در دل کابوس اصلی؛ کابوسِ تکه‌پاره شدن به دست روشنفکران چپ، و تمام این‌ها هم بسیار نمایشی، یک «نمایش افسانه‌ای» تمام‌عیار. دست‌آخر، مدارِ کابوس به دیداری دیگر منتهی می‌شود، دوباره دیداری با یک دوست/ دشمن در بمبارانی دیگرِ در پاریس؛ نقاش و مجسمه‌ساز معلولی به نام ژول. در‌حالی‌که کلمانس را کلاً از یاد برده‌ایم، این دیدار دوم انگیزه‌ای می‌شود برای شرح روزهای آخر سلین در پاریس و ورود همسرش لوست به همراه ورود عنصر موسیقی به رمان تا «نمایش افسانه‌ای» کامل شود. اما آیا این رمان زندگی‌نامه است؟ چقدر می‌توان به درستی حرف‌های راوی رمان، که نامش فردینان سلین و پزشک و شاعر است، اعتماد کرد؟

خواندن کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شاهکارهای ادبی سلین پیشنهاد می‌کنیم.

درباره لویی فردینان سلین

لویی فردینان دتوش در سال ۱۸۹۴ در کوربوآ در حومه‌ٔ پاریس به‌دنیا آمد. او با نام مستعار «سلین»، نویسنده‌ای فرانسوی بود. پدر او کارمند بیمه بود. خودش پزشکی خوانده بود و تا آخر عمرش نیز پزشک ماند. او در ۱۹۳۲ اولین رمانش سفر به انتهای شب را منتشر کرد و مورد تحسین جامعه‌ٔ ادبی قرار گرفت. همه‌ٔ این ستایش‌ها قبل از این بود که کسی نوشته‌های او را بخواند؛ نوشته‌هایی که ضد یهود بودن او را نشان می‌داد و احتمال اینکه او طرف آلمان‌هاست. بعد از افشای این نوشته‌ها او خائن شناخته شد و در همین موقع بود که فرانسه را ترک کرد و ابتدا به آلمان و بعد هم به دانمارک رفت؛ و نوشته و کتاب‌هایش از فرانسه جمع شد.

لویی فردینان سلین یک سال را در زندان کپنهاگ گذراند و بعد از آزادی نیز به عنوان ننگ ملی شناخته شده و تبعید شد. بعد از آن در پاریس به اتهام قیام علیه حکومت به صورت غیابی و بدون اجازه اینکه حق دفاع داشته باشد و حتی بدون حضور وکیل محاکمه و راهی زندان شد. بعد از اتمام دوره‌ٔ محکومیتش به فرانسه برگشت؛ و از تمام مردم فرانسه عذر خواست؛ و ارزش بقیه‌ٔ آثار او، مرگ قسطی، جنگ، شمال، افسانه‌های پریان برای زمانی دیگر و بسیاری شاهکارهای دیگر در زمان خود او نادیده گرفته شد. اگرچه در حقیقت او قربانی مناسبات سیاسی شده بود. او سرانجام در اول ژوئیه ۱۹۶۱ در منطقه‌ای دورافتاده در فرانسه درگذشت.

درباره مهدی سحابی

مهدی سحابی، نویسنده، نقاش، مجسمه‌ساز، ادیب و مترجم بی‌شک یکی از قله‌های ترجمهٔ ادبی در ایران است. در کنار دیگر ترجمه‌های او، سه ترجمهٔ بی‌نظیرش از سه رمان سلین (مرگ قسطی، دستهٔ دلقک‌ها و قصربه‌قصر) به چاپ رسیده‌اند. سلین را با این سه ترجمه و همین‌طور ترجمهٔ استادانهٔ مترجم بزرگ دیگر، فرهاد غبرایی، از رمان سفر به انتهای شب می‌شناسند. مهدی سحابی ترجمهٔ نمایش افسانه‌ای برای وقتی دیگر را آغاز کرده بود و تقریباً تا نیمهٔ کتاب پیش رفته بود که مرگ او را با خود برد.

بخشی از کتاب نمایش افسانه ای برای وقتی دیگر

«این هم کلمانس آرلون. هردو هم‌سنّ‌ایم، تقریباً... چه دیدار بامزه‌ای! همچو موقعی... نه، بامزه هم نیست... بی‌اعتنا به آژیرها و خرابی‌های مترو و راه‌های بسته بلند شده و آمده... از چه راه دوری هم!... از وانو... کلمانس تقریباً هیچ‌وقت نمی‌آید دیدنم... شوهرش مارسل هم همین‌طور... کلمانس تنها نیامده، پسرش پیر هم همراهش است... خودش نشسته جلوی میزم، پسرش وایستاده، پشت به دیوار. ترجیح می‌دهد چپ‌چپ نگاهم کند. دیداری‌ست با دستپاچگی... خودش هم چپ‌چپ نگاهم می‌کند، یک‌وَری هم نشسته... هیچ‌کدامشان راحت نیستند، فکرهایی توی کله‌شان است... امروزه‌روز همهٔ آدم‌ها، کسانی که باشان برخورد می‌کنی، آشناها، همه فکری‌اند... سه چار ماه می‌شود که همه توی فکرند، که دیگر هیچ‌کس واقعاً من را رودررو نگاه نمی‌کند... خب به‌خاطر اوضاع است، همین. آدم‌ها تقریباً همه در یک زمان یک‌جور رفتار مشابه دارند... همه یک‌جور تیک... مثل جوجه‌اردک‌ها دورِ مادرشان، در دومنیل، جنگل بولونی همه همزمان سر به راست!... به چپ!... ده‌تا باشند! یا دوازده‌تا... یا پانزده‌تا‌!... فرقی نمی‌کند! همه کله‌ها به‌طرف راست! در یک ثانیه! کلمانس آرلون چپ‌چپ نگاهم می‌کند... زمانه‌ست... ده‌تا... دوازده‌تا... پانزده‌تا پسر هم اگر داشت... همه به یک شکل نگاه چپ‌چپ!... البته که من همان خائن مزدور خودفروشی‌ام که به‌زودی می‌کشندم، فردا... پس‌فردا... هفتهٔ دیگر... نمی‌توانند چشم از خائن بردارند، چپ‌چپ... این یارو پیر شبیه مادرش است، هم از نظر بدنی، هم از نظر اخلاقی، شکی نیست... امّا اسباب صورت مادره بهتر بود، ظریف‌تر، موزون‌تر... من سلیقهٔ آتِنی دارم... در زمینهٔ بدنی مشکل‌پسندم... در زمینهٔ اخلاقی، خدایی‌ش، به کم هم راضی‌ام... اینها دغدغه‌شان اخلاقی است، نشان به این نشان که همه‌شان می‌خواهند بکشندم. نه کلمانس بخصوص! یا پسرش! همه!... به هر بهانه‌ای که شده، به موقعش جنگ، بوش‌ها، جناب دو برینون... قربانی‌های بازار سیاه! دفاع قلعهٔ مونروژ! بالاخره بهانه‌ای پیدا می‌کنند...

می‌گفتم که کلمانس واقعاً خوشگل بود... گذشته‌ها... زمان جوانی‌مان!... پسره را باز نگاه می‌کنم... بوی گندِ دغلی می‌دهد... همان غریزه‌های مادرش را دارد. نخواست بنشیند، تکیه داده به دیوار، ناراحت است از این‌که اینجاست... این‌پا آن‌پا می‌کند... یک دستش توی جیبش... توی خانه‌شان، سر میز غذا، با دوستان، با همسایه‌ها، بحثِ من بوده... در این مورد هم همین‌طور است، همه همان مزخرفات، همان چرت‌وپرت‌ها، همزمان، همه با هم... چندین ماه است که همه ورد زبان‌شان این است که چرا لازم است من را بکشند و چه‌جوری، بامزه! یک کار میهن‌پرستانه!... تنها چیزی که نمی‌توانند سرش با هم توافق کنند فقط این است که چه‌جوری، آیا چشم‌هام را درآرند، دو شقه‌م کنند، یا زنده‌به‌گورم کنند... موضوع بحث همه‌جاست، توی خانواده‌ها، توی لُژهای تئاتر، توی راهروهای مترو (آژیرها)... این است که خانوادهٔ آرلون که از بیشتر از سی سال پیش من را می‌شناسند می‌توانند چیزها دربارهٔ نقطه‌ضعف‌هام، عادت‌هام، کثافت‌کاری‌هام تعریف کنند! کار دائمی تمام‌وقت‌شان است! خانه‌شان، در وانو، فرهنگستان مفاسد من است! خلاف‌کاری‌ها و انحراف‌های باورنکردنی‌م... که فقط یکی از کجروی‌های من سزاوار هزارتا، ده‌هزارتا طناب دار است! دوستان آدم «پروندهٔ پلیس» زنده‌اند... گرمِ گرم، گرمای حیوانی...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
من سلیقهٔ آتِنی دارم... در زمینهٔ بدنی مشکل‌پسندم... در زمینهٔ اخلاقی، خدایی‌ش، به کم هم راضی‌ام... اینها دغدغه‌شان اخلاقی است، نشان به این نشان که همه‌شان می‌خواهند بکشندم.
مرضیه
امروزه‌روز همهٔ آدم‌ها، کسانی که باشان برخورد می‌کنی، آشناها، همه فکری‌اند... سه چار ماه می‌شود که همه توی فکرند، که دیگر هیچ‌کس واقعاً من را رودررو نگاه نمی‌کند... خب به‌خاطر اوضاع است، همین. آدم‌ها تقریباً همه در یک زمان یک‌جور رفتار مشابه دارند... همه یک‌جور تیک... مثل جوجه‌اردک‌ها دورِ مادرشان، در دومنیل، جنگل بولونی همه همزمان سر به راست!... به چپ!... ده‌تا باشند! یا دوازده‌تا... یا پانزده‌تا‌!... فرقی نمی‌کند! همه کله‌ها به‌طرف راست! در یک ثانیه!
مرضیه

حجم

۳۲۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۳۲۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان