دانلود و خرید کتاب مرا به کنگاراکس نبر! آندری کورکوف ترجمه آبتین گلکار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب مرا به کنگاراکس نبر! اثر آندری کورکوف

کتاب مرا به کنگاراکس نبر!

معرفی کتاب مرا به کنگاراکس نبر!

کتاب الکترونیکی «مرا به کنگاراکس نبر!» نوشتۀ آندری کورکوف با ترجمۀ آبتین گلکار در نشر افق چاپ شده است. این کتاب در سال ۱۹۹۵ منتشر شده است. از دیگر آثار آندری کورکوف می‌توان به «مرگ و پنگوئن» و «دوست مرحوم من» اشاره کرد. 

درباره کتاب مرا به کنگاراکس نبر!

توروسوف و رادِتسکی مسئول مراقبت از جعبه‌هایی سِری هستند. این دو نگهبان از محتویات جعبه‌ها و گیرنده‌ٔ آن‌ها، بی اطلاع‌اند و حق بازکردن آن‌ها را نیز ندارند. قطار آن‌ها گویا سال‌هاست در حال حرکت است و داستان به صورت جالبی در فضا و زمانی نامعلوم جریان دارد. تورسوف روشنفکری است که خواهان نقد و یادآوری گذشته‌ٔ تاریخی است که به‌وسیله‌ٔ مردم در حال فراموشی است. رویکرد کتاب مرا به کنگاراکس نبر بررسی تاریخ روسیه پس از انقلاب اکتبر تا پیش از فروپاشی است. این کتاب با نگاهی انتقادی به نقش روشنفکران و مردم در این برهۀ پرتلاطم تاریخی می‌پردازد.

کتاب مرا به کنگاراکس نبر! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به تاریخ روسیه پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب مرا به کنگاراکس نبر!

«یک وقتی به‌عنوان دادستان رفت به یک شهرک کارگران معدن، نزدیک دونِتسک. مرتب این طرف و آن طرف پرسه می‌زد، اوضاع منطقه‌ای را که به او سپرده بودند سبک‌سنگین می‌کرد، سرش را توی هر سوراخی فرو می‌برد و یک‌دفعه: بوم! فهمید که در روزگار ما، در عصر انقلاب فنی، در یک معدن برای حمل زغال‌سنگ در دالان‌ها از اسب استفاده می‌کنند. فکرش را بکن: بیست اسب، یا به قول تو، بیست نماد آزادی داشتند زیر زمین پا می‌کوبیدند. خوب، پدر من هم ناراحت شد، تازه از ناراحتی هم یک چیزی آن طرف‌تر، خونش به جوش آمد. در دفتر معدن غوغایی به پا کرد. می‌گفت اسب‌ها را از معدن بیاورید بیرون، حق ندارید حیوانات را عذاب بدهید، آن‌ها که برای این کار ساخته نشده‌اند. ولی رؤسا قبول نمی‌کردند. پدرم آن موقع دستش به خیلی جاها می‌رسید، تا کمیتهٔ مرکزی حزب در اوکراین هم رسید و بالاخره حرفش را به کرسی نشاند. با کاغذی به شهر آمد که در آن دستور داده بودند اسب‌ها باید ظرف مدت سه روز به سطح زمین آورده شوند. همان موقع یک مرخصی و سفر مجانی هم نصیب پدرم شد. بی‌آنکه معطل کند راهی شد. کارش را که کرده بود، کنترل همه چیز را به دست معاونش سپرد و به مرخصی رفت. یک ماه بعد آفتاب‌سوخته، در کمال رضایت برگشت. فوری هم از حال و روز اسب‌ها پرسید که کجا مستقرشان کردید. جواب دادند: تا آمدند بالا، فرستادیم‌شان کارخانهٔ کالباس‌سازی تا یک کالباس حسابی ازشان درست کنند. نباید می‌آوردیم‌شان بالا. بعد از سال‌های دراز تاریکی چشم‌شان به نور تند آفتاب افتاد و درجا کور شدند. آدم هم اگر از تاریکیِ طولانی یک‌دفعه پا به جای روشن بگذارد، کور می‌شود. آخ که پدرم چه بد و بیراه‌هایی می‌گفت. قبلاً هیچ وقت همچین حرف‌هایی از او نشنیده بودم. سه روزی فحش داد و بعد یک ماه ساکت ماند. قیافه‌اش تمام مدت گرفته بود. معلوم هم بود: اگر به این در و آن در نزده بود که اسب‌ها روشنایی آفتاب را ببینند، یابوهای بیچاره هنوز زنده بودند، گیریم در تاریکی، ولی شکم‌شان سیر بود. خوب دیگر، وقت غذا خوردن است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۴)
آدم عاقل باید ضعیف باشد. یادت نرود: عاقل باید ضعیف باشد! و کم‌حرف!
AS4438
«دنبال چیزی می‌گردند تا آن را بسوزانند؟ برای چه؟ پس معلوم می‌شود با همهٔ این‌ها تاریخ وجود دارد که این‌طور از آن می‌ترسند.
AS4438
پس تاریخ وجود دارد و همین الان بخشی از آن به خواست این بازنشسته‌های کم‌عقل به خاکستر تبدیل شد! آن‌ها برای خلاص شدن از شرّ تاریخ حاضرند دست به هر کاری بزنند!
AS4438
"غیر منتظره‌ترین اتفاق برای یک شاهد زمانی است که ظرف سه دقیقه به متهم تبدیل می‌شود!"
AS4438

حجم

۱۱۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۵۰۰
تومان