دانلود و خرید کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو عماره لخوص ترجمه شروین جوانبخت
تصویر جلد کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

نویسنده:عماره لخوص
انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۳.۵از ۳۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو نوشتهٔ عماره لخوص با ترجمهٔ شروین جوانبخت در انتشارات خوب چاپ شده است. نویسنده در این رمان ماجرای قتلی در ساختمانی مهاجر‌نشین را مبنای قصه‌اش گذاشته و همه را به گفت‌وگویی چندزبانه و چندفرهنگی دعوت می‌کند. تلخند جاری در همه‌ی این گفت‌وگوها که قرار است راز قتلی را فاش کنند، اهمیت صدا دادن به کسانی که هیچ‌کس صدایشان را نشنیده و نمی‌شنود، هویدا می‌سازد. برخورد تمدن‌ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو، یک قوم‌نگاری متکثّر و کوتاه است که نکبت ریشه دوانده در تاروپود مسئله‌ی مهاجربودن را از گذشته تا آینده، روایت می‌کند.

درباره کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

وقتی یکی از مستاجران ساختمانی در مرکز رم به قتل می رسد زندگی جامعه‌ کوچک اهالی ساختمان که هر کدام اهل گوشه‌ای از جهان‌اند آشفته می‌شود. پلیس از همسایه‌های مقتول بازجویی می‌کند و هرکدام از همسایه‌های قربانی با روایت خود، حکایت محله‌ای رنگارنگ در رم معاصر را به تصویر می‌کشند. شخصیت‌ها به نوبت پا به صحنه می‌گذارند، شهادت می‌دهند و سرگذشت تنیده به هویت نژادی خود را روایت می‌کنند. روایتی از دلواپسی‌ها و سوءتفاهم‌های برآمده از زندگی در حاشیه‌ٔ جامعه و نیز روایتی از تحقیر و ترس و بی‌اعتنایی اکثریت مردم. از دل همنشینی همه‌ٔ این‌ها، داستانی تاثیر‌برانگیز سر بر‌می‌آورد که برای تک‌تکمان آشناست، چه در ایتالیا زندگی کنیم چه در لس‌آنجلس. در پس این کمدی تلخ و شیرین حقیقتی از جامعه نهفته است.

کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به رمان‌هایی با درونمایهٔ جامعه‌شناختی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

اسمم بنه‌دتاست، ولی خیلی‌ها من را ناپلیتانا صدا می‌زنند. ناراحت نمی‌شوم. می‌دانم که خیلی از مستأجرها از من خوششان نمی‌آید، بی‌دلیل از من متنفرند، با اینکه کارم را خوب انجام می‌دهم. بروید از هرکه می‌خواهید بپرسید تمیزترین ساختمان در پیاتزا ویتوریو کدام است. بدون لحظه‌ای فکر بهتان می‌گویند: «ساختمان بنه‌دتا اسپوسیتو.» منظورم این نیست که صاحب این ساختمانم، اشتباه برداشت نکنید. اصلاً نمی‌خواهم با سنیور کارنه‌واله، صاحب این ساختمان، دربیفتم. من دربانی ساده‌ام، همین. من چهل سال در این ساختمان بوده‌ام، پیرترین دربان رم هستم. حقم است یک جایزه‌ای بهم بدهند و بهتر است آن را از دست‌های خود شهردار بگیرم. مشکل این است که اینجا ایتالیاست: ما به بی‌لیاقت‌ها جایزه می‌دهیم و درستکارها را تحقیر می‌کنیم! ببینید چه بر سر جولیو آندرئوتی بینوا آمد؛ بعد از اینکه چند دهه به کشور خدمت کرد، بهش تهمت زدند که مافیاست! پناه بر مریم مقدس! حتی گفتند دهان آن یاروی مافیایی، رینا، را هم بوسیده است. چه رسوایی‌ای! چه بی‌حرمتی‌ای! کی چنین دروغی را باور می‌کند؟ آن آندرئوتی بینوا یک کاتولیک واقعی است. همیشه در مراسم عشای ربانی حاضر است، واقعاً نجیب است و به قول توتو: «نجابت ارثی است.» من حاضرم توی دادگاه پالرمو شهادت بدهم، بلند و رسا: «آندرئوتی فقط یک دست را بوسیده، آن‌هم دست پدر مقدس است!» کمرش از خستگی مفرط خم شده. من هم به‌خاطر کار سنگین، کمردرد دارم و درد مفصل‌هایم یک لحظه راحتم نمی‌گذارد. دیگر تاب نظافت ندارم، ولی چون حقوق بازنشستگی‌ام برای خرید داروهایم کافی نیست، چاره‌ای هم ندارم. مشکل اینجاست که بعد از قتل آلدو مورو، آن‌ها حزب دموکرات‌های مسیحی را منحل کردند. من قبلاً همیشه به دموکرات‌های مسیحی رأی می‌دادم، ولی حالا خیلی گیج شده‌ام! نمی‌دانم به کی باید رأی بدهم. پسرم جنارو گفت به فورزا ایتالیا رأی بدهم، می‌گوید خودش برلوسکونی را توی تلویزیون دیده که به سر بچه‌هایش قسم خورده مردم را مثل خودش پولدار کند.

Nima
۱۴۰۱/۰۴/۰۷

۴.۵ پرترۀ بی‌نظیری از تنهایی! شاید علت اینکه آدمای پیاتزا ویتوریو اینقدر غرق در واقعیت‌های خودشون بودن این بود که وقتی از اون ریشه‌ای که بهش وابستگی داشتن بریده شدن؛ ساقه‌هاشون با همون خاطرات سعی کرده زنده بمونه. ایرانی قصه، فیلیپینی

- بیشتر
پناه آورده به کتاب از پایان نامه
۱۴۰۲/۰۹/۲۴

به معنای واقعی کلمه لذت بردم. اون تصویر ۶ یا ۹ انگلیسی که دو نفر از دو زاویه ی متفاوت دارن بهش نگاه میکنن و هرکدوم معتقدن اون عددی که میبینن درسته و نفر مقابل داره اشتباه میگه رو دیدید؟ تو

- بیشتر
دختر عاشق عطر چایی
۱۴۰۲/۰۱/۲۹

کتاب عجیبیه چون متوجه نمیشی داره چجوری پیش میره ولی در نهایت فقط یه فریم از زندگیه.

ایران آزاد
۱۴۰۲/۰۶/۰۲

داستان چندین راوی دارد. راویان ساکن یک محله در رم که هر یک با ذهنیت خود وقایع و حال و هوای محله و ساکنین آن را شرح می‌دهند. این راویان به تناوب به سخن در می‌آیند و داستان را آرام

- بیشتر
Faran
۱۴۰۳/۰۱/۲۵

عالی بود یک نفس خواندم و لذت بردم...

pouya
۱۴۰۲/۰۷/۲۵

کتاب برخورد تمدن ها همونطور که از اسمش پیداست در نگاه کلی در خصوص فرهنگ و زاویه دید متفاوت آدما صحبت می کنه و اینکه نحوه برخوردشون در یک موضوع واحد چقدر می تونه متفاوت از هم باشه و چقدر

- بیشتر
Mona
۱۴۰۳/۰۹/۱۷

یه آپارتمان توی ایتالیا که همسایه های متفاوتی داره و مسائل رو از دیدگاه تک تک شون نشون میده.یکی از شخصیت ها هم ایرانیه که جالب ترش کرده.درسته قتل اتفاق میفته ولی اصلا حرف اصلی کتاب قتل و قاتل نیست.کتابی

- بیشتر
Zahra.kazemi6
۱۴۰۳/۰۷/۲۳

برخورد تمدن ها... کتابی نوشته عماره لخوص و منتشر شده در سال 2008 می باشد. کتاب بسیار خوش خوان است و مسئله ای که محور قصه است چیزی است که در هر زمانی قابل درک و لمس بوده و خواهد

- بیشتر
Arxzoo
۱۴۰۳/۰۵/۱۹

شاید ترجیح می‌دادم که داستان رو در قالب فیلم دنبال کنم، چون فکر نمی‌کنم خوندنش به صورت کتاب چیز خاصی به من اضافه کرده باشه که از طریق فیلم ممکن نبود‌. در مورد ترجمه هم نظرم اینه که به وضوح قسمت‌هایی

- بیشتر
mrb
۱۴۰۳/۰۴/۱۶

اصلا سر و ته نداره. بیست صفحه خوندم گذاشتمش کنار . عمر آدم مگه چقدر هست که بشینه اینا رو بخونه ؟

او مثل شعری از خیام است: یک‌عمر زمان می‌برد تا معنایش را بفهمی و تازه آن‌وقت است که قلبت به جهان باز می‌شود و اشک گونه‌های سردت را گرم می‌کند
آبی
«حقیقت، در قعر یک چاه است. ته چاه را نگاه می‌کنید و خورشید یا ماه را می‌بینید اما خودتان را که بیندازید ته چاه، نه ماه هست و نه خورشید؛ فقط حقیقت هست و بس.» روز جغد لئوناردو شاشا (۱۹۸۹-۱۹۲۱)
مرضیه
«آدم‌های خوشحال نه سن دارند و نه حافظه، آدم‌های خوشحال نیازی به گذشته ندارند.»
rezai milad
ما به بی‌لیاقت‌ها جایزه می‌دهیم و درستکارها را تحقیر می‌کنیم!
Raha
«آدم‌های خوشحال نه سن دارند و نه حافظه، آدم‌های خوشحال نیازی به گذشته ندارند.» اختراع صحرا طاهر جاووت (۱۹۹۳-۱۹۵۴)
مرضیه
حقیقت تلخ است. آدم باید آن را ذره‌ذره فروبدهد نه یک‌باره، چون ممکن است منجر به مرگش شود. حقیقت زخمی نمی‌کند، به قول فرانسوی‌ها «la vérité blesse». حقیقت می‌کشد. مویه آواز ابدی اورفئوس است.
rezai milad
اول نمی‌فهمیدم چرا این‌قدر پیگیر و خوب است، اما عشق همچون خورشید تابان است و نمی‌شود جلوی پرتوهایش ایستادگی کرد، عشق بهترین دوست جوان‌هاست. در ایران ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید جوانی مثل شراب سرمستت می‌کند.
مرضیه
«حقیقت، در قعر یک چاه است. ته چاه را نگاه می‌کنید و خورشید یا ماه را می‌بینید اما خودتان را که بیندازید ته چاه، نه ماه هست و نه خورشید؛ فقط حقیقت هست و بس.»
شهداد
آسانسورسواری برایم مثل عبادت است. دکمه را بدون هیچ زحمتی فشار می‌دهم، بالا می‌روم، پایین می‌آیم، حتی ممکن است وقتی آن تو هستم خراب شود. درست مثل زندگی، سرشار از خرابی. یک‌لحظه بالایی، لحظهٔ بعدی پایین. من بالا بودم... در بهشت... در شیراز، شاد و خوشحال با زن و بچه‌هایم زندگی می‌کردم و حالا پایینم، در جهنم، در عذاب دلتنگی برای خانه. آسانسور ابزاری است برای عبادت.
rozhan
ملت‌هایی که در طول تاریخ تحت استعمار بوده‌اند، خودشان تا حدود زیادی در این استعمار مسئول‌اند
Raha

حجم

۱۰۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۱۰۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان