کتاب چیزها
معرفی کتاب چیزها
کتاب چیزها نوشتهٔ ژرژ پرک و ترجمهٔ احمد سمیعی (گیلانی) است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان فرانسوی را منتشر کرده است. این اثر داستانی از سالهای ۱۹۶۰ است.
درباره کتاب چیزها
کتاب چیزها رمانی نوشتهٔ ژرژ پرک است. این رمان خارجی در سال ۱۹۶۵ موفق به کسب جایزهٔ «Renaudot» شد. منوینده در این اثر از زمان شرطی استفاده کرده است و استفاده از این موقعیت خواننده را با رؤیاهای شخصیتهای رمان درگیر میکند. «ژروم» و «سیلوی» نام شخصیتهای اصلی این رمان است. این رمان در دو بخش نگاشته شده و در بخش دوم است که که با نام شخصیتهای اصلی روبهرو خواهید شد. ژرژ پرک در این کتاب به تمدن حریص در مصرف پرداخته است؛ تمدنی که در آن »چیزها» غایت آمال انسانها شدهاند.
خواندن کتاب چیزها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فرانسه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ژرژ پرک
ژرژ پرک، نویسنده و فیلمساز فرانسوی در خانوادهای یهودی و لهستانیتبار در حومهٔ کارگرنشین پاریس به دنیا آمد. او تنها پسر «ایسک ژودکو» و «سیرلا پرتز» بود که در دههٔ ۱۹۲۰ به فرانسه مهاجرت کرده بودند. پدر پرک که در دوران جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴- در اثر جراحات وارده از گلوله یا ترکش کشته شد. در سال ۱۹۴۱ مادرش از ترس افتادنش به دست نازیها او را به دهکدهٔ کوهستانی ویلاردن در منطقهٔ آزاد فرانسه فرستاد و خود به دست اشغالگران کشته شد. هویت و فقدان از مضامین اصلی آثار پرک هستند.
بخشی از کتاب چیزها
«خانهای بود دلتنگ و بیروح. دیوارها زیاده بلند و با نوعی آهک به رنگ اخرای زرد دوغابکاریشده و لکههای بزرگی روی آن افتاده بود، کف زمین به شیوهای یکنواخت با آجرهای بزرگ بیجلوه فرش شده بود، فضای اتاقها بیمصرف و همه چیز بیش از آن فراخ و خالی بود که بتوانند پرش کنند. جا داشت که پنج شش تن، تنی چند از یاران یکدل باشند، بنوشند و بخورند و به صحبت نشینند. لیکن تنها و بیکس بودند. با تخت سفری که روی آن تشکی کوچک و پتویی هزارنقش و خط و خالی کشیده شده بود، با حصیری کلفت که روی آن بالشچههایی چند افتاده بود. و به ویژه با کتابها ــ مجموعۀ «پله یاد»، دورۀ مجلات و... . ــ یا اشیاء زینتی و صفحهها و نقشۀ دریانوردی بزرگ و تابلوی «رژۀ بزرگ جشن سوارکاری»، با هر آنچه تا اندکی پیش پیرایۀ آن زندگی دیگرشان بود، با هر آنچه در این دنیای شن و سنگ، آنها را به یاد کوچۀ «کاترفاژ» و آن درخت سرسبز کهنسال و آن باغچهها میانداخت، آری با این جمله، باز به اتاق نشیمن روح و حرارتی بخشیدند؛ دمر روی حصیر افتاده، فنجان قهوۀ ترک در کنار، سونات کرویتزر۶۶، آرشیدوک۶۷، و دخترک و مرگ۶۸ را گوش میدادند، انگار موسیقی، که در این اتاق فراخ کم اثاث تالار گونه، طنین شگرفی مییافت، بر آن سر است که پرش کند و به راستی هم ناگهان دگرگونش میکرد؛ آری موسیقی مهمانی بود، دوستی بس گرامی بود که از دیده رفته بود و به تصادف باز یافته شده که همسفرهشان بود، با آنها از پاریس سخن میگفت و در این شب خنک ماه نوامبر، در این شهر عجیب که هیچ چیزش به آنها تعلق نداشت و در آن احساس راحتی نمیکردند، به گذشته بازشان میگرداند و به آنها امکان میداد که احساس نیمه از یاد رفتۀ همدستی و زندگی انبازی را باز یابند، گفتی در عرصهای تنگ یعنی سطح حصیر و دو رشته قفسهبندی و گرام برقی و روشنایی مدوری که پرتو استوانۀ آباژور بود منطقهای محفوظ که نه زمان میتوانست در آن تصرفی کند نه دوری مسافت، توفیق مییافت که ریشهدواند و ادامۀ حیات دهد. لیکن گرداگرد آنها همه چیز رنگ جلای وطن و بیگانگی داشت، خواه راهرو درازی که گامها در آن طنین زیاده پربانگی داشت، خواه اتاق در ندشت و بیروح و دشمنرویی که تنها اثاثش تختخوابی بود فراخ و زیاده سفت با بوی کاه، و چراغی پایه مارپیچی روی صندوق کهنهای که کار میز عسلی را میکرد، و چمدانی حصیری پر از لباس زیر، و چهارپایهای که تلی از جامه روی آن نهاده شده بود؛ خواه اتاق سوم بیمصرف مانده که سیلوی و ژروم هرگز پا به درون آن نمیگذاشتند. و از اینها که بگذریم پلکان سنگی بود و در بزرگ ورودی که پیوسته طوفان شن تهدیدش میکرد؛ کوچه بود با سه ساختمان دو اشکوبه و یک بارانداز برای خشک کردن اسفنج و یک زمین خرابه؛ و شهری در پیرامونشان.»
حجم
۱۱۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
حجم
۱۱۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه