دانلود و خرید کتاب صوتی مرگ و پنگوئن
معرفی کتاب صوتی مرگ و پنگوئن
کتاب صوتی مرگ و پنگوئن نوشته آندری کورکف است که با ترجمه شهریار وقفیپور و صدای امید تقوی منتشر شده است. این کتاب نمونه جذابی از کتاب طنز سیاه است.
درباره کتاب مرگ و پنگوئن
این کتاب جذاب تابهحال به ۳۷ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. اثری جذاب از زندگی در اوکراین در دهه ۹۰ میلادی و پس از فروپاشی شوروی که این کشور تحت سلطه شدید گروههای مافیا است.
این کتاب داستان یک مرد است که با پنگوئن خانگیاش میشا زندگی میکند. این پنگوئن را وقتی گرفته است که باغوحش حیواناتش را از گرسنگی به هرکس که بتواند آنها را سیر کند واگذار میکرد. ویکتور نویسنده است و عاشق داستان نوشتن. او سخت تلاش ميکند تا هم پول درآورد و هم بتواند بنویسد. ویکتور در یک روزنامه شروع به نوشتن میکند. اما مسیر به سمت دیگری میرود و کار او را به نوشتن آگهیهای ترحیم میکشاند. ویکتور با سرخوردگی کارش را ادامه میدهد اما با استقبال سردبیر نشریه مواجه میشود. طولی نمیکشد که ویکتور میفهمد آگهیهای ترحیم او لیست ترور یک گروه ناشناخته است و نشریه تنها یک پوشش است. او و میشا به تلهای کشیده شدهاند که ظاهراً گریزی از آن نیست.
کتاب طنز سیاهی دارد و با بخشهای کوتاه شنونده را با خود همراه میکند تا از آن لذت ببرد.
شنیدن کتاب مرگ و پنگوئن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی اروپای شرقی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب مرگ و پنگوئن
فردا صبح، وقتی جدیدترین داستانِ کوتاهِ کوتاهش را تایپ کرد و میشا را تنها گذاشت، رهسپار دفتر روزنامۀ جدیدالتأسیسِ پولداری شد که با سخاوت تمام هر چیزی را چاپ میکرد، از دستورالعمل پخت غذا گرفته تا نقدی بر تئاترهای دوران پس از حکومت شوروی. با سردبیرش سروسری داشت و گاهی با هم دمی به خمره میزدند و بعد رانندۀ سردبیر او را میرساند خانه.
سردبیر با لبخندی تحویلش گرفت و روی شانهاش زد، به منشیاش گفت برایشان قهوه درست کند و حسابی لطف کرد و درجا نوشتۀ ویکتور را با دیدی کارشناسانه خواند.
آخرسر گفت: «نه، دوست قدیمی، ناراحت نشو اما اصلاً خریدار ندارد. داستان خون و خونریزی لازم دارد یا یک زاویۀ عشقی عجیب و غریب. این نکته را حسابی توی مغزت فرو کن که اس و اساس داستانکوتاههای روزنامهای احساسات است.»
ویکتور رفت، منتظر قهوه هم نماند.
یک قدم پایینتر، دفتر روزنامۀ «اخبار پایتخت» بود، جاییکه با هیئت تحریریهاش آشنا نبود. رفت تو دنبال بخش هنری.
معاون سردبیر که مردی پیر بود، با خوشرویی آب پاکی روی دستش ریخت: «در واقع ادبیات اصلاً تو راستۀ کار ما نیست. اما داستان را بگذاریدش پیش من. خدا را چه دیدی! ممکن است جمعه دربیاید. راستش... برای ایجاد تعادل. اگر روزنامه را از اخبار بد پر کنیم، خب، خواننده بدش نمیآید یک چیز خنثایی بخواند. داستان را بگذارید، یک نگاهی بهش میکنم.»
برای آنکه از دست ویکتور خلاص شود، کارتش را داد دستش و بعد برگشت پشت میز پر از کاغذش. بدتر از همه، آنچه حال ویکتور را بیشتر گرفت، این بود که در واقع حتی توی اتاق هم راهش نداده بودند. کل این بدهبستان همانجا توی آستانه صورت گرفته بود.
زمان
۹ ساعت و ۱۴ دقیقه
حجم
۵۰۷٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۱۴ دقیقه
حجم
۵۰۷٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم عاشقش شدم و واقعاً عالی بود یه مقدار خوندنش سخت بود و ملال زندگی شخصیت کتاب رو باید تحمل کرد
داستان جذاب و روایت روان بود.
عالی بود...
خیلی عالی بود دمتون گرم
بسیار عالی بود.👌 حتما پیشنهاد میکنم.
رمان کارکردی کاملا نمادین دارد و در بستری تمثیلی آشفتگیهای دورهی بعد از فروپاشی بلوک شرق را در هر زمینهای نشان میدهد. متاسفانه خوانشگر نسخهی صوتی غلطهای تلفظی فراوانی دارد مثل حِیْزانتفاع به جای حَیّزانتفاع و…