دانلود و خرید کتاب زنبورهای خاکستری آندری کورکوف ترجمه آبتین گلکار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب زنبورهای خاکستری اثر آندری کورکوف

کتاب زنبورهای خاکستری

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۳.۸از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنبورهای خاکستری

کتاب «زنبورهای خاکستری» نوشتۀ آندری کورکوف و  ترجمۀ آبتین گلکار است و نشر افق آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب زنبورهای خاکستری

روستای ستاراگرادوفکای کوچک که تنها دو خیابان دارد، با شروع جنگ خالی از سکنه شده است. به جز دو نفر تمام مردم مهاجرت کرده‌اند. این روستا به هیچ کدم از طرفین جنگ تعلق ندارد. سرگئیچ در خیابان لنین و پاشکا در خیابان شِوچِنکو زندگی می‌کند دونفری هستند که با وجود جنگ چسبیده‌اند به و زندگی‌شان. این ۲ مرد دشمنی کودکانه‌ای باهم دارند؛ ولی مجبور هستند که گاهی باهم هم‌کلام شوند. یک روز سرگئیچ هنگام قدم‌زدن روزانه‌اش اطراف خانه، در حاشیۀ جالیز، از دور لکه‌ای روی سطح سفید برف می‌بیند که فکرش را مشغول می‌کند. به خانه پاشکا می‌رود تا از او دوربین شکاری بگیرد. موضوع برای پاشکا هم جالب است. این بار باهم می‌روند و متوجه می‌شوند که جنازۀ یک سرباز است اما نمی‌دانند متعلق به کدام طرف

سرگئیچ فقط می‌خواهد زنبورهایش را از گزند جنگ دور نگاه دارد؛ اما آیا می‌تواند؟ او برای نجات زنبورها باید به شبه‌جزیرهٔ کریمه برود. همان نقطه‌ای که اوکراین و روسیه بر سر آن در جنگند. اما آیا برای کسی که موقع شلیک تیر زیر پتو می‌رود و می‌خوابد این موضوع اهمیتی دارد؟

شخصیت‌پردازی این رمان بسیار دقیق و جالب است. سرگئیچ از جنگ نمی‌ترسد و چنان به جنگ و آنچه پیرامونش اتفاق می‌افتد بی‌تفاوت است که با صدای انفجار هم حاضر نیست چشمانش را باز کند چون رختخوابش را راحت‌تر و گرم‌تر از زندگی واقعی آن بیرون می‌داند. او نه فرار می کند و نه می‌جنگد. نه شعار میدهد و نه ایدئولوژی زده است. او اساساً جنگ را به رسمیت نمیشناسد و بی اعتنا به هیاهوی جنگ، زندگی می‌کند. او سمت هیچ‌کس نیست. این بی‌توجهی به آشفتگی‌های زمانه او را به یک شخصیت عجیب و البته محبوب دنیای داستان‌ها تبدیل کرده است. گویی که جنگ هرگونه حسی را در او از بین برده است جز احساس مسئولیتی که در مقابل کندوها و زنبورهایش احساس می‌کرد.

کتاب زنبورهای خاکستری رمانی است در نقد جنگ و جنگ‌طلبان، رمانی پر از مفاهیم عمیق انسانی و نگاه انسانی اثر آنجایی به اوج خود می‌رسد که سرگئیج با تمام اختلافات قدیمی و بی‌اهمیتی که با پاشکا دارد، هنگام رفتن از روستا، نگران اوست. آندری کورکوف این رمان را در سال ۲۰۱۸ نوشته است و نشان می‌دهد که جنگ‌ها همواره ادامه دارند و با خودشان شاهکارهای ادبی برآمده از رنج انسان‌ها را به ارمغان می‌آورند.

خواندن کتاب زنبورهای خاکستری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران رمان‌های واقع‌گرایانه و طرفداران ادبیات اوکراین پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آندری کورکف

آندری کورکف نویسندۀ اوکراینی ۲۳ آپریل ۱۹۶۱ متولد شد. کورکف در رشتۀ مترجمی زبان ژاپنی تحصیل کرد. او از سال ۱۹۸۸ عضو انجمن جهانی قلم (PEN) شده است. او آثارش را به روسی می‌نویسد و به شش زبان کاملاً مسلط است. کورکف اکنون رئیس انجمن قلم اوکراین است. او ۱۹ رمان، ۹ کتاب کودک و ۲۰ فیلم‌نامه نوشته‌ است. آثار او به ۳۷ زبان، از جمله انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، چینی، سوئدی، فارسی و عبری ترجمه شده است. از آثار برجستۀ او می‌توان به «مرگ و پنگوئن»، «دوست مرحوم من» و «مرا به کنگارکس نبر» اشاره کرد.

بخشی از کتاب زنبورهای خاکستری

««ناگهان از پشت پنجره صدای انفجار بلندی به گوش رسید. سرگئیچ تکانی خورد و سررشتهٔ خواب را گم کرد. هم گورستان محو شد، هم ویتالینا با پیراهن مورچه‌ای ناپدید شد، و هم خود او غیب شد. مثل این بود که در سینما موقع نمایش فیلم، حلقهٔ داخل آپارات پاره شود. سرگئیچ نخواست به‌خاطر این انفجار چشمانش را باز کند. با خود گفت: «خوب، جایی منفجر شد. خیلی هم نزدیک نبود، ولی کالیبرش بالا بود! اگر نزدیک بود، از تخت پرتم می‌کرد پایین.» و اگر به داخل خانه می‌افتاد، او در همان خواب باقی می‌ماند که راحت‌تر و گرم‌تر از زندگی واقعی هم بود. علاوه بر این‌ها، لباس مورچه‌ای دیگر او را به غیظ نمی‌آورد و حتی کم‌کم داشت از آن خوشش می‌آمد!»

بارادین
نینا بربروا
مفیستو: داستان یک پیشرفت شغلی
کلاوس مان
در شب، همه خون ها سیاه است
دیوید دیوپ
نویسنده‌‌ی پشت‌ پرده
فیلیپ راث
پروژه خونین او
گرم مک‌ری برنت
اقیانوس
جان چیور
قوها انعکاس فیل ها
پیام ناصر
قحطی سرخ
ان اپلبوم
مرا به کنگاراکس نبر!
آندری کورکوف
چیزهای کوچکی مثل اینها
کلر کیگن
قاشق هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم
باربارا کامینز
جنگ غذایی
نانسی کرولیک
تقسیم
پیرو کیارا
سرود
آین رند
فرانی و زویی
جی. دی. سلینجر
خرس های رقصان
ویتولد شابوفسکی
انجمن زیرشیروانی
ارنست کرویدر
جسد
مری روچ
مثل حالای ما
می سارتون
سرگذشت تنهایی
فی باوند آلبرتی
کتابخانه نیمه شب
مت هیگ
مغازه خودکشی
ژان تولی
آبنبات هل دار
مهرداد صدقی
رویای نیمه‌شب
مظفر سالاری
آب‌نبات پسته‌ای
مهرداد صدقی
دختری که رهایش کردی
جوجو مویز
پنج قدم فاصله
ریچل لیپینکات
مغازه خودکشی
ژان تولی
ملت عشق (اجرای جدید)
الیف شافاک
بیمار خاموش
الکس مایکلیدیس
سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان
بهار برادران
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
کیمیاگر
پائولو کوئیلو
مردی به نام اوه
فردریک بکمن
جزء از کل
استیو تولتز
سمفونی مردگان
عباس معروفی
آبنبات هل‌دار
مهرداد صدقی
هری پاتر و سنگ جادو
جی.کی. رولینگ
سایه باد
کارلوس روئیت ثافون
چایت را من شیرین می‌کنم
زهرا بلنددوست

نظرات کاربران

وحید
۱۴۰۲/۰۹/۰۷

داستانی صمیمی و شیرین از تاثیر جنگ بر زندگی مردم عادی در ابن کتاب با یک روستایی زنبوردار همراه می‌شویم، با مقاطعی از زندگی گذشته‌اش آشنا می‌شویم و در کنارش به استقبال مشکلات و ترس‌های حاصل از جنگ‌افروزی‌های پوتین در اوکراین

- بیشتر
مریم
۱۴۰۲/۰۸/۲۴

خوب و خواندنی

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶)
هوا پر می‌شود از وِزوِز شیرین و خوشایند، وِزوِز صمیمی و پر از صلح و صفا، وِزوِزی که جهانِ انسانی را که عاشق زنبورهاست، کوچک می‌کند، آن را تبدیل می‌کند به فضایی دنج و خانگی. آن وقت دیگر زیاد مهم نیست که جایی صدای شلیک می‌آید: به همه چیز می‌شود عادت کرد! مهم آن است که بهار شده، طبیعت از زندگی سرشار می‌شود،‌ سرشار از آواهای زندگی، بوهای آن، و بال‌های کوچک و بزرگ آن.
وحید
دوباره نگاهش را متوجه دریچهٔ پرواز زنبورها کرد. زنبورهایی که با گردهٔ روی پاهایشان به خانه برگشته بودند، کنار دریچه ازدحام کرده بودند، یکدیگر را کنار می‌زدند و سعی می‌کردند زودتر از بقیه وارد شوند. سرگئیچ سرزنششان کرد: «چرا مثل آدم‌ها رفتار می‌کنید؟!»
وحید
صبح که چشمانش را باز کرد دیگر شکی نداشت که از بهشت سر درآورده است، از قصه‌ای که طبیعت در آن نه‌فقط در خدمت انسان است، بلکه برای انسان خوش‌خدمتی می‌کند، جایی که خورشید منتظر می‌ماند تا آدم همهٔ کارهای روزش را تمام کند و تازه پس از آن غروب می‌کند، جایی که نسیم با طنین زنگوله‌هایی نامرئی می‌وزد، جایی که می‌توان مستقل و نادیدنی بود، جایی که هر موجود زنده‌ای، حتی درختان و شاخه‌های تاک، صدای خود را دارند.
وحید
سرگئیچ در همان لحظه به این فکر افتاد که خودش اصلاً به پُست نیازی ندارد. مگر برای خواندن روزنامه! ولی آخر او ده سالی می‌شد که مشترک هیچ روزنامه‌ای نشده بود! قبلاً اخبار را از تلویزیون می‌شنید. بعد هم که اخبار به‌همراه برق از زندگی او بیرون رفت. حالا انگار به همین اخبار هم چندان نیازی ندارد. اخبار چه تغییری در زندگی او به وجود می‌آورد؟ ولی با همهٔ این‌ها روزنامه چیز خوشایندی است. توی دست خش‌خش می‌کند و مایهٔ سرگرمی آدم می‌شود...
وحید
حالا دیگر هیچ دولتی آنجا حاکم نبود، ولی اوضاع آرام بود! گرچه آنجا قبلاً هم آرام بود، یعنی قضیه بر سر دولت نبود. چه دولت باشد، چه نباشد، فرقی نمی‌کند! فقط مردمش آرام‌اند و روی کاروبار خودشان متمرکزند و نه روی سیاست.
وحید
سرگئیچ سراسر روز بعد را دراز کشیده بود و انگار که مراقب بچهٔ ناخوش خودش باشد، مراقب بدنش بود. به سرفه‌های خودش هم، انگار که سرفه‌های کس دیگری باشند، گوش می‌داد. انگار موقتاً دوپاره شده بود: یک «خودِ» مریض و یک «خودِ» شفادهنده. قبلاً هم چند باری این اتفاق برایش افتاده بود. این اتفاق اصولاً برای هر کسی که تنهاست و زندگی‌اش را در تنهایی سر می‌کند، می‌افتد. چنین آدمی هم آشپز است و هم خورندهٔ غذا، هم نظافتچی است و هم کسی که از تمیزی خوشحال می‌شود.
وحید

حجم

۳۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۳۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان