کتاب زن صاحبخانه
معرفی کتاب زن صاحبخانه
کتاب زن صاحبخانه نوشتهٔ رولد دال با ترجمهٔ شهلا طهماسبی در نشر مرکز چاپ شده است.
درباره کتاب زن صاحبخانه
این مجموعهداستان، از ۱۱ داستان كوتاه تشکیل شده است. عناوین این داستانها عبارتاند از:
زن صاحبخانه، ویلیام و مری، راه بهشت، عیش كشیش، خانم بیگزبی و پالتوی سرهنگ، شاهانگبین، جرجی مشنگه، خلقت و مصیبت، ادوارد فاتح، خوک، قهرمان جهان
رولد دال نویسندهٔ نروژیتبار متولد انگلستان است. اوج شکوفایی او بهعنوان نویسنده برای کودکان و بزرگسالان در دهه ۱۹۴۰ بود. داستانهای کوتاهی که او برای خوانندگان بزرگسال مینوشت همان اندازه موفق بود که در آثاری که برای کودکان و نوجوانان نوشت. داستانهای او، اغلب پایانهای باورنکردنی و نامنتظر و لحن تهاجمی و گاه تلخ و گزنده اما جذاب و پرکشش دارند. داستان های رولد دال در عین اینکه بیرحمانه و حتی شاید بدبینانه کاستیها و کجیهای نهفته در سرشت انسانها و روابط اجتماعی را بیپرده بیان میکنند، دیدگاه انسانی و اخلاقی و اما نه احساساتی خود او را نیز آشکار میسازند.
کتاب رولد دال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستان کوتاه پیشنهاد میشود.
درباره رولد دال
رولد دال در ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶ به دنیا آمد و در ۲۳ نوامبر ۱۹۹۰ درگذشت. او داستاننویس و فیلمنامهنویس بریتانیایی بود. اوج شکوفایی رولد دال بهعنوان نویسندهٔ کودکان و بزرگسالان در دهۀ ۱۹۴۰ میلادی بوده است. از مهمترین آثار او میتوان به «غول بزرگ مهربان»، «چارلی و کارخانۀ شکلاتسازی»، «جیمز و هلوی غولپیکر»، «ماتیلدا» و... اشاره کرد. رولد دال از مشهورترین نویسندگان کتاب کودک است. کتابهای او سالها در لیست پرفروشترینهای کتاب کودکان بوده است. او نویسندهای ماهر است، با دنیای کودکان بهخوبی آشناست و ذهنیات و تخیلات آنها را میشناسد. جذابیت رمز و رازآلود کتابهای دال و کلام طنزآلود او همواره مورد علاقۀ کودکان بوده است. قهرمانهای داستانهای دال، کودکانی جسور و شجاع هستند که در زنجیرۀ اتفاقاتی هیجانانگیز افتاده و سرانجام بر بدیها پیروز میشوند. موضوعات داستانهای او گاهی بسیار ساده و روزمره و گاه کاملاً تخیلی و عجیبغریب است. از درونمایههای موجود در آثار این نویسندۀ بریتانیایی میتوان به برابری، نوع دوستی، طبیعتدوستی، جسارت، شجاعت و… اشاره کرد. از بسیاری از داستانهای رولد دال برای تولید فیلمهای سینمایی، برداشت و اقتباس شده است. برای نمونه میتوان به فیلم چارلی و کارخانهٔ شکلات سازی ساختۀ تیم برتون با بازی جانی دپ اشاره کرد. «گاهی هرگز: قصهای برای سوپرمن» (۱۹۴۸) و «عمو اسوالد من» (۱۹۸۰) از داستانهایی هستند که رولد دال برای بزرگسالان نوشته است. او همچنین به نگارش نمایشنامه، فیلمنامه، شعر و آثار غیرداستانی هم پرداخته است. رولد دال در جایی میگوید: «اگر میخواهید دنیا را از دریچۀ چشمان کودکان بنگرید، چهاردستوپا روی زمین زانو بزنید و به بزرگسالانی که به شما امرونهی میکنند، خیره شوید.»
بخشی از کتاب زن صاحبخانه
«شاید آقای فاستر حق داشت که از رفتار احمقانه زنش کلافه شود، اما هیچ عذری برای این که با منتظر نگه داشتن بیمورد او درد و رنجش را بیشتر کند، نداشت. البته بهتان بگویم، به هیچ وجه مسلم نیست که او واقعاً چنین کاری میکرد، با این حال هر موقع که آنها قرار بود جایی بروند، زمانبندی او با یکی دو دقیقه تأخیر، بسیار دقیق بود، منظورم را که میفهمید، و به قدری بیتفاوت رفتار میکرد که مشکل میشد باور کرد که در نهان عمد خاصی برای شکنجه کردن بانوی دلواپس و نگران نداشت و یک چیز را خوب میدانست، این که زن هرگز جرأت نداشت صدایش بزند و بگوید که عجله کند. او زن را به این موضوع به خوبی عادت داده بود. در ضمن این را هم میدانست که اگر طوری آماده شود که بتوانند در آخرین لحظه ممکن به مقصد برسند، امکانش هست که زن دچار حمله عصبی شود. در سالهای اخیر زندگی زناشوییشان، در یکی دو مورد خاص به نظر میآمد که گویی او میخواست از قطار جا بمانند، تنها برای این که رنج و عذاب زن بیچاره را تشدید کند.
با فرض این که (گو این که انسان نمیتواند اطمینان داشته باشد) شوهر تقصیرکار بود چیزی که غیرمنطقی بودن رفتار او را مضاعف میکرد، این بود که خانم فاستر، به استثنای این ضعف کوچک غیرقابل کنترل، همیشه همسری خوب و مهربان بود و بیشتر از سی سال با وفاداری و علاقه به او رسیدگی کرده بود. در این موضوع هیچ شکی وجود نداشت و حتی خود او هم با این که زنِ بسیار متواضعی بود، به این موضوع واقف بود، و با این که سالهای متمادی اینفکر را از سر خود دور میکرد که آقای فاستر آگاهانه شکنجهاش میکند، اخیرآ چند بار متوجه شده بود که دارد به این موضوع فکر میکند.
آقای اوژن فاستر که نزدیک هفتاد سال سن داشت، با همسرش در یک خانه بزرگ شش طبقه در نیویورکسیتی در خیابان شصت و دوم شرقی زندگی میکرد، و چهار مستخدم داشتند. خانهای بیروح و غمزده که چندان رفت و آمدی به آن نمیشد. اما در این صبح به خصوصِ ماه ژانویه خانه روح پیدا کرده و پر از جنب و جوش شده بود. یکی از مستخدمها بستههای ملافههای روی مبل را در اتاقها پخش میکرد و دیگران آنها را روی اسباب و اثاثه پهن میکردند.»
حجم
۲۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
نظرات کاربران
ینی داستاناش هم زمان خون رو توی رگ هاتون منجمد میکنه، میخندونتون، لجتونو در میاره و به فکر وامیدارتون... بهشدت توصیه میکنم