کتاب ماتیلدا

کتاب الکترونیکی «ماتیلدا» نوشتهٔ رولد دال با ترجمهٔ پروین علی پور و ویراستاری مژگان کلهر در نشر افق چاپ شده است. تصویرگری این اثر را کوئنتین بلیک که یکی از برجسته‌ترین تصویرگران کتاب‌های کودک است، برعهده داشت. ماتیلدا در سال ۱۹۸۸ توسط انتشارات جاناتان کیپ در لندن منتشر شد. 

درباره کتاب ماتیلدا

ماتیلدا ورم وود دختری کنجکاو و باهوش است که علاقه‌ٔ خیلی زیادی به خواندن کتاب دارد. درواقع او یک خورهٔ کتاب است! ماتیلدا نابغه‌ٔ کوچک کتاب رولد دال یکی از جذاب‌ترین شخصیت پردازی‌های فانتزی در رمان‌های کودک و نوجوان است. با اینکه اکثر پدرمادرها فرزندانشان را نابغه می‌دانند و به آن‌ها افتخار می‌کنند، پدر و مادر ماتیلدا این‌گونه نیستند و با او کنار نمی‌آیند. ماتیلدا با ورود به مدرسه هم اوضاعش بهتر نمی‌شود. چون مدیر مدرسه نیز رفتار بهتری ندارد. اما او در مدرسه توانایی عجیب حرکت‌دادن اشیا از دور را در خودش کشف می‌کند. 

این رمان که در فهرست صد رمان برتر کودک و نوجوان دنیا قرار گرفته است، اولین بار در سال ۱۹۸۸ توسط انتشارات جاناتان کیپ در لندن منتشر شد. ماتیلدا بیش از ۱۷میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشته و به زبان‌های مختلفی نیز ترجمه شده است.

کتاب ماتیلدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به نوجوانان پیشنهاد می‌شود.

رولد دال

رولد دال در ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶ به دنیا آمد و در ۲۳ نوامبر ۱۹۹۰ درگذشت. او داستان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس بریتانیایی بود. اوج شکوفایی رولد دال به‌عنوان نویسندهٔ کودکان و بزرگ‌سالان در دهۀ ۱۹۴۰ میلادی بوده است. از مهم‌ترین آثار او می‌توان به «غول بزرگ مهربان»، «چارلی و کارخانۀ شکلات‌سازی»، «جیمز و هلوی غول‌پیکر»، «ماتیلدا» و... اشاره کرد. رولد دال از مشهورترین نویسندگان کتاب کودک است. کتاب‌های او سال‌ها در لیست پرفروش‌ترین‌های کتاب کودکان بوده است. او نویسنده‌ای ماهر است، با دنیای کودکان به‌خوبی آشناست و ذهنیات و تخیلات آن‌ها را می‌شناسد. جذابیت رمز و رازآلود کتاب‌های دال و کلام طنزآلود او همواره مورد علاقۀ کودکان بوده است. قهرمان‌های داستان‌های دال، کودکانی جسور و شجاع هستند که در زنجیرۀ اتفاقاتی هیجان‌انگیز افتاده و سرانجام بر بدی‌ها پیروز می‌شوند. موضوعات داستان‌های او گاهی بسیار ساده و روزمره و گاه کاملاً تخیلی و عجیب‌غریب است. از درون‌مایه‌های موجود در آثار این نویسندۀ بریتانیایی می‌توان به برابری، نوع دوستی، طبیعت‌دوستی، جسارت، شجاعت و… اشاره کرد. از بسیاری از داستان‌های رولد دال برای تولید فیلم‌های سینمایی، برداشت و اقتباس شده است. برای نمونه می‌توان به فیلم چارلی و کارخانهٔ شکلات سازی ساختۀ تیم برتون با بازی جانی دپ اشاره کرد. «گاهی هرگز: قصه‌ای برای سوپرمن» (۱۹۴۸) و «عمو اسوالد من» (۱۹۸۰) از داستان‌هایی هستند که رولد دال برای بزرگ‌سالان نوشته است. او همچنین به نگارش نمایشنامه، فیلم‌نامه، شعر و آثار غیرداستانی هم پرداخته است. رولد دال در جایی می‌گوید: «اگر می‌خواهید دنیا را از دریچۀ چشمان کودکان بنگرید، چهاردست‌وپا روی زمین زانو بزنید و به بزرگ‌سالانی که به شما امرونهی می‌کنند، خیره شوید.»

بخشی از کتاب ماتیلدا

«از آن به بعد، ماتیلدا هر روز بعدازظهر، همین که مادرش برای بازی دَبِلنا از خانه بیرون می‌رفت، قدم‌زنان راهی کتابخانه می‌شد. تا آن‌جا فقط ده دقیقه راه بود و بعد، می‌توانست دو ساعتِ دلپذیر، با خیال راحت در گوشه‌ای بنشیند و پشت‌سر هم کتاب‌ها را ببلعد! وقتی تمام کتاب‌های کودکان را خواند، دنبال کتاب‌های دیگر گشت.

خانم فِلِپس که در چند هفتهٔ گذشته، محو تماشای او بود، از پشت میزش بلند شد، سراغش رفت و پرسید: «ماتیلدا، می‌توانم کمکت کنم؟»

ماتیلدا گفت: «نمی‌دانم دیگر چی بخوانم. همهٔ کتاب‌های کودکان را تمام کرده‌ام.»

ــ یعنی عکس‌های‌شان را تماشا کرده‌ای؟

ــ بله، ولی خودشان را هم خوانده‌ام.

خانم فِلِپس با آن قدّ بلندش، به پایین، به ماتیلدا نگاه کرد و ماتیلدا هم به بالا، به او نگاه کرد.

ماتیلدا گفت: «به‌نظر من چندتایش تعریفی نداشت، ولی بقیه‌اش خیلی قشنگ بود. بیش‌تر از همه از باغِ مخفی خوشم آمد. یک‌عالمه راز داشت؛ رازِ اتاق پشتِ درِ بسته و راز باغ پشت دیوار بزرگ.»

خانم فِلِپس که تعجب کرده بود، پرسید: «ماتیلدا، تو دقیقاً چند سال داری؟»

ماتیلدا گفت: «چهار سال و سه ماه.»

خانم فِلِپس بیش‌تر تعجب کرد، اما می‌دانست نباید به روی خود بیاورد. پرسید: «دوست داری دیگر چه‌جور کتابی بخوانی؟»

ماتیلدا گفت: «دوست دارم یکی از کتاب‌های خیلی‌خیلی خوب بزرگ‌ترها را بخوانم؛ یک کتاب معروف. ولی اسم هیچ‌کدامش را بلد نیستم.»

خانم فِلِپس مدت زیادی سرتاسر قفسه‌ها را وارسی کرد. نمی‌دانست چه کتابی بیرون بکشد. از خودش می‌پرسید: «آدم چه‌جوری می‌تواند یک کتاب معروف بزرگسالانه برای یک دختر چهار ساله انتخاب کند!؟»

ابتدا به سرش زد یکی از داستان‌های احساساتی را که برای دخترهای پانزده سالهٔ دبیرستانی نوشته شده است، بردارد. ولی به دلیلی، از خیرش گذشت و بی‌اختیار از کنار آن قفسه عبور کرد.»