کتاب آشنایی با داستایفسکی
معرفی کتاب آشنایی با داستایفسکی
کتاب آشنایی با داستایفسکی نوشتهٔ پل استراترن با ترجمهٔ سیدرضا نوحی در نشر مرکز چاپ شده است.
درباره کتاب آشنایی با داستایفسکی
آشنایی با نویسندگان مجموعهای است برای آگاهی از اندیشه و زندگـی نویسنـدگان برجستـه و تـأثیـری که آنهـا بر جهـان فرهنگ و ادب و چـالـش آدمی بـرای درک جایگاه خـود در جهان هستی گذاشتند. هر کتاب در کنار اطلاعات زندگینامهای، افکار و عقاید نویسنـده را بهویژه در مواجهه با جریانها و تحولات ادبی و فرهنگی عصرش بازگـو و نکتههـای اصلـی اندیشـهٔ او را از زبان خود او بیان میکنـد. مؤلـف به تحلیل روحیات و شخصیت نویسنـدگان توجهی خـاص دارد و از همیـن رو است که خواننده در پایان کتاب احسـاس میکند نویسندهٔ مطرحشده برای او نه فقط یک نام مشهور که شخصیتی آشنا است. این اثر به شرح زندگی و آثار داستایفسکی میپردازد.
کتاب آشنایی با داستایفسکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به آشنایی با نویسندگان برجستهٔ ادبیات جهان پیشنهاد میشود.
درباره داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. وی نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری، او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند.
داستایوفسکی ابتدا برای امرارمعاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت.
اکثر داستانهای داستایوفسکی، همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیان زده، بیمار و روانپریش هستند. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیهاست که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحت عنوان روانکاوی معرفی میشوند) بیان میشوند.
منتقدان، این شخصیتهای زنده، طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتاند از:
(۱۸۴۶) بیچارگان (رمان کوتاه)
(۱۸۴۶) همزاد (رمان کوتاه)
(۱۸۴۷) خانم صاحبخانه (بانوی میزبان) (رمان کوتاه)
(۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)
(۱۸۵۹) رؤیای عمو (رمان کوتاه)
(۱۸۵۹) روستای استپان چیکو
(۱۸۶۱) آزردگان (تحقیر و یا توهین شدگان)
(۱۸۶۲) خاطرات خانه اموات
(۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی (رمان کوتاه)
(۱۸۶۶) جنایت و مکافات
(۱۸۶۷) قمارباز (رمان کوتاه)
(۱۸۶۹) ابله
(۱۸۷۰) همیشه شوهر (رمان کوتاه)
(۱۸۷۲) جنزدگان
(۱۸۷۵) جوان خام
(۱۸۸۰) برادران کارامازوف
داستانهای کوتاه او نیز عبارت هستند از:
در پانسیون اعیان
(۱۸۴۶) آقای پروخارچین
(۱۸۴۷) رمان در نُه نامه
(۱۸۴۸) شوهر حسود
(۱۸۴۸) همسر مردی دیگر
(۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از دو داستان قبلی)
(۱۸۴۸) پولزونکوف
(۱۸۴۸) دزد شرافتمند
(۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج
(۱۸۴۸) شبهای روشن (داستان کوتاه)
(۱۸۴۹) قهرمان کوچولو
(۱۸۶۲) «یک داستان کثیف» یا «یک اتفاق مسخره»
(۱۸۶۵) کروکدیل
(۱۸۷۳) بوبوک
(۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر
(۱۸۷۶) نازنین
(۱۸۷۶) ماریِ دهقان
(۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک
دلاور خردسال
مجموعه مقالهها او عبارتاند از:
Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳)
یادداشتهای روزانه یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)
ترجمههای او عبارت هستند از:
(۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)
(۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)
(۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر)
(۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)
داستایوفسکی، نامههای شخصی و نوشتههایی نیز که پس از مرگ وی منتشر شدهاند را در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد.
فئودور داستایوفسکی در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب آشنایی با داستایفسکی
«یادداشتهای زیرزمینی یک کار دقیق روانشناختی است، چنان که تا امروز شاهکاری در خودکاوی باقی میماند. با وجود این در میان فراز و فرود کنکاش درون به نتیجهٔ قطعی نیز نمیرسد. مفهوم انسانیت دستخوش دگرگونی بود: خودشناسی نمیتوانست موضوع شناسایی ثابتی داشته باشد. شخص، غوطهور در جریان سیال ذهن خود، تنها میتوانست سرگردانی خود را بیان کند. راوی یادداشتهای زیرزمینی کارمند سابق چهل سالهای است که در سنپترزبورگ تنها در اتاقی زندگی میکند. تنها کاری که او میتواند انجام دهد غرق شدن در اندیشههایش است و دائماً از عدم امکان وجود خودش و «وضعیت پیچیدهٔ روانیاش» رنج میبرد. او مالامال از بیقراری وجودی (اگزیستانسیالیستی) و خشم است و با وجود این «حتی در اوج خشم، من از درون با شرمساری واقف بودم که من نه تنها آدم بدخواه و یا حتی بدخلقی نیستم، بلکه فقط بدون غرض گنجشکان را میترسانم و با این کار خودم را مشغول میکنم.» خشم او به نوعی یک سرگرمی است، یک عمل ــ نه برای اینکه او خودش را پشت آن پنهان کند، بلکه به این دلیل ساده که او نمیداند با خودش چه کند. دیگر هیچ راه درستی برای بودن، برای عمل کردن، وجود ندارد. همهٔ ارزشها نسبیاند و حقیقت مطلقی وجود ندارد. (فقط چند سال بعد در اروپای غربی، نیچه با صدای بلند آنچه را که هگل پیشتر از آن آهسته گفته بود اعلام کرد: «خدا مرده است»).»
حجم
۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه