کتاب زنان پیروز
معرفی کتاب زنان پیروز
کتاب زنان پیروز نوشته لائتیسیا کولومبانی است و با ترجمه سحر بهشتی در انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر کرده است.
درباره کتاب زنان پیروز
این کتاب داستان سولن است وکیل موفقی که از دادگاه به همراه موکلش بیرون میآید، موکل ثروتمندی که به فرار مالیاتی محکوم شده است و حکم سنگینی گرفته است، سولن میخواهد با او صحبت کند اما موکلش بدون هیچ حرفی مستقیم به سمت راه پله میرود و خودش را به پایین پرت میکند و بدنش متلاشی میشود. سولن از حال میرود و وقتی بههوش میآید خودش را در یک بیمارستان میبیند. آسایشگاهی که قرار است در آن استراحت کند.
این شوک، زندگی سولن را واژگون میکند. او نیز همچون موکلش سنتکلر متلاشی شده است. اکنون، کل روزهایش را در این اتاق با پردههای بسته و دیوارهای سفید سپری کند، بدون آنکه توانایی برخاستن داشته باشد. نور برایش تحملناپذیر است و کوچکترین حرکتی بهنظرش فراانسانی میآید. از دفترش چندین دستهگل و از همکارانش پیامهایی دلگرمکننده دریافت میکند؛ پیامهایی که حتی توان خواندنشان را نیز ندارد. سولن به خودرویی میماند که سوختش تمام شده و در حاشیهٔ جاده، بیحرکت و ازکارافتاده، مانده است. آری او از کارافتاده است، آنهم در چهلسالگی. حالا باید راهی پیدا کند تا خودش را نجات دهد، راهی که زندگیاش را زیرورو میکند.
خواندن کتاب زنان پیروز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره لائتیسیا کولومبانی
لائتیسیا کولومبانی در سال ۱۹۷۶ در شهر بوردو در فرانسه به دنیا آمد. وی فیلمنامهنویس، کارگردان، بازیگر و نویسنده است.
لائتیسیا کولومبانی ابتدای فعالیتش را با نوشتن و کارگردانی فیلمنامههای کوتاه و بعد از مدتی فیلمنامههای بلند آغاز کرد. او همچنین هنرپیشهٔ سینما و تلویزیون است و در دهها فیلم بلند ایفای نقش کرده است.
نخستین رمان او به نام «بافته» در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسید و بیش از یک میلیون نسخه از آن در فرانسه به فروش رفته و به سیوپنج زبان دنیا ترجمه شده است. بهزودی قرار است فیلمی از روی این کتاب ساخته شود.
بخشی از کتاب زنان پیروز
همهچیز بهخوبی آغاز شده بود. سولن در محلهای آرام در حومهٔ شهر به دنیا آمد. او کودکی باهوش، حساس و کوشا بود؛ کودکی که بزرگترها برای آیندهاش نقشههایی بس بزرگ در سر داشتند. در خانوادهای چهارنفره متشکل از پدر و مادری که استاد حقوق بودند و یک خواهر کوچکتر بزرگ شد. تحصیلاتش را بدون وقفه ادامه داد. در بیستودوسالگی عضو کانون وکلای دادگستری شد و در یک دفتر وکالت مشهور به جایگاه معاون دست یافت. تا به اینجا نکتهٔ قابلعرضی نیست. بیتردید مشغلهٔ بیاندازهاش موجب میشد تا آخر هفتهها، شبها و تعطیلاتش وقف رسیدگی به پروندهها شود. کمبود خواب، جلسههای مکرر دادرسی و قرارهای کاری بیشمار؛ زندگی همچون قطاری پرسرعت به پیش میرفت و او نمیتوانست متوقفش کند. البته جِرِمی هم بود، همانی که سولن بیش از بقیهٔ مردان زندگیاش دوستش داشت؛ همانی که هرگز از یاد نبرد. او به سولن گفت که فرزند و تعهد نمیخواهد. سولن نیز از این تصمیم استقبال کرد. او از آن زنانی نبود که در آرزوی مادرشدن باشد و در برنامههای آیندهاش، هرگز خود را در هیئت آن مادران جوانی که در پیادهروها بارها با آنها مواجه میشد، همانهایی که با دستان خستهشان کالسکهٔ فرزندان خود را حرکت میدادند، نمیدید و لذت این کار را به خواهرش که در نقش یک مادر خانهدار شکوفا مینمود، واگذار کرد. سولن بیش از حد دلبستهٔ آزادی خود بود؛ دستکم اینگونه ادعا میکرد. او و جِرِمی، هریک، کنج عزلت خود را داشتند. آن دو زوجی مدرن بودند؛ عاشق یکدیگر اما در عین حال مستقل از هم.
در آن رابطهٔ عاشقانه، سولن فرارسیدن فصل جدایی را ندید و فرودِ دشواری داشت.
عاقبت، پس از گذراندن چند هفته در آسایشگاه، موفق میشود آن اتاق با دیوارهای سفیدرنگ را ترک کند و در پارک آسایشگاه گشتی بزند. روانپزشک نزدیک او روی نیمکتی مینشیند و انگار که دارد کودکی را تشویق میکند، پیشرفت چشمگیرش را تبریک میگوید: «اگر درمانتان را ادامه دهید، میتوانید بهزودی به آپارتمانتان برگردید.» در واکنش به این خبر، سولن ابراز شادمانی نمیکند. او نمیخواهد اینگونه تنها، بیهدف و بیبرنامه به خانهاش بازگردد.
او در آپارتمان دوخوابهٔ شیکی، در محلهای زیبا زندگی میکند، ولی این خانه در نظرش سرد و بیروح و بیش از حد بزرگ مینماید. درْ کمد لباس، مخفیانه، پلیوری از جِرِمی را که در آپارتمانش جا گذاشته بود، نگه میدارد. کابینت نیز پر از پاکتهای چیپس آمریکایی با طعمدهندههای مصنوعیست؛ چیپسهایی که جِرِمی عاشقشان بود و حتی پس از رفتنش، همیشه سولن بدون آنکه بداند چرا، از سوپرمارکت میخرید. سولن هرگز چیپس نمیخورد و خشخش کیسههای چیپس در حین تماشای فیلم و برنامههای تلویزیون مایهٔ آزارش بود، اما امروز حاضر است همهچیزش را بدهد تا تنها یک بار دیگر صدای چیپسخوردن جِرِمی را در حالی که روی کاناپه کنارش نشسته، بشنود.
حجم
۱۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
حجم
۱۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
نظرات کاربران
بیشتر به خاطر مترجم خریدم ولی باید بگم از خواندنش لذت فراوان بردم.کتاب داستان مبارزه زنانی خاص برای کمک به زنان بی پناه است.مبارزاتی واقعی و جانفرسا ودر عین حال تاثیر گذار.
کتابی بسیارجذاب وپرکشش ازرنجها ونابرابری هایی که درموردزنان روامیشودوهمینطور روایت زنانی که علیرغم این بی عدالتیها قهرمانانه حماسه آفریدندوبه یاری همنوعان خود به پاخواستندوتالحظه مرگ ازپاننشستند!
این کتاب را به توصیه ی یکی از دوستانم خریدم. بسیار گیرا بود و موضوع جالبی داشت. ترجمهی روان و شیوایی داشت. زبان ترجمه فاخر بود که به نظرم در ترجمه های امروز کمتر دیده میشود.