کتاب معمای بازگشت
معرفی کتاب معمای بازگشت
کتاب معمای بازگشت داستانی از دنی لافریر با ترجمه علی نساجی زواره است. این کتاب با الهام از رمان دفترچه یادداشت بازگشت به زادگاه نوشته شده است و زندگی روشنفکران تبعیدی در دوران حکومت دیکتاتوری هائیتی را به تصویر میکشد.
معمای بازگشت، جوایز و افتخارات بسیاری را از جمله جایزه مدیسی در سال ۲۰۰۹، جایزه کتابخانه کبک، ۲۰۰۹ و جایزه بزرگ کتاب مونترال در سال ۲۰۱۰ را از آن خود کرده است و به عنوان نامزد جایزه ادبی دبیرستانیها در ۲۰۱۰ انتخاب شد.
درباره کتاب معمای بازگشت
دنی لافریر در کتاب معمای بازگشت، داستان نویسندهای تبعیدی را نوشته است که بعد از شنیدن خبر درگذشت پدرش به وطنش برمیگردد. پدرش هم عمرش را در تبعید به سر برده است. دنی لافریر در این کتاب به خوبی موفق شده تا روایت شعرگونه را با داستانش بیامیزد و نتیجه، اثری جذاب است که زندگی سخت و فشارهای تبعید را ترسیم کرده است. مردمی که بدون هیچ امید و امیدواری در غم و اندوه و بدبختی غرق شدهاند و دلیلشان هم شاید عشق به وطنشان باشد. همان چیزی که آنان را تبعید کرده است.
این کتاب در سال ۲۰۰۹ به عنوان بهترین رمان سال در ردهبندی بهترین کتابهای سال مجله کتاب شناخته شد و در دستهبندی بهترین کتابهای مجله خواندن هم عنوان بهترین رمان فرانسهزبان را از آن خود کرد. در سال ۲۰۱۴ نیز موفق شد تا جایزه بینالمللی ادبیات توسط خانه فرهنگ دنیا برلین را با خود به خانه ببرد.
کتاب معمای بازگشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
معمای بازگشت کتابی است برای تمام علاقهمندان به داستانها و رمانهای خارجی.
بخشی از کتاب معمای بازگشت
همیشه این زمان میرسد.
زمانِ رفتن.
هنوز میتوانیم کمی تمرین کنیم به گفتن خداحافظیهای بیهوده،
و جمع کردن چیزهایی که در راه میاندازیم؛
زمان ما را نگاه میکند و میدانم که دیگر برنمیگردد.
لحظات رفتن، در مقابل درب، منتظر ماست.
مانند چیزی که حضورش را حس میکنیم، اما نمیتوانیم لمسش کنیم.
در واقعیت، ظاهر یک چمدان را به خود میگیرد.
زمان گذشته در جایی بهجز روستای زادگاه،
زمانی است که نمیتواند محاسبه شود؛
زمانی خارج از زمان ثبتشده در ژنهای ما.
تنها یک مادر میتواند اینگونه حساب کند؛
مادر من بهمدت سیودو سال اینگونه،
در یک تقویم،
ضربدری روی هر روزی میکشید،
هر روزی که بدون دیدن من گذشته است.
اگر همسایهام را در پیادهرو ببینم، هرگز فرصت دعوت من را از دست نمیدهد؛
دعوت به چشیدن شراب کوچکی که باید خودش در زیرزمین عمل آورده باشد.
بعدازظهر را به صحبت دربارهٔ یوونتوس میگذارنیم،
وقتی که یوونتوس، یوونتوس بود.
او شخصاً تمام بازیکنها را میشناسد،
که اکثر آنها مدتهاست مردهاند.
از گاریبالدی میپرسم (من اینگونه صدایش میزنم، چون گاریبالدی را ستایش میکند) چرا به کشورش برنمیگردد. گفتم که کشور من اینقدر خراب است که فکر دوباره دیدنش هم برایم ناخوشایند است. اما شما، نمیخواهید که برگردید به استادیوم و بازی یوونتوس را ببینید؟ تلویزیون را روشن میکند و میآید نزدیک من مینشیند. نگاهم میکند، مستقیم به چشمهایم، برای اطمینان دادن به من، که هر شب به ایتالیا برمیگردد.
گاریبالدی باعث شد شبی به خانهاش بروم. به زیرزمین رفتیم. همان رسم. باید این شراب خانگی را بنوشم. حس میکنم که موضوع بزرگی برای گفتن به من دارد. صبر میکنم. بلند میشود، کتابهایش را جابهجا میکند و عکسی از دانونزیو را نشانم میدهد که نویسنده برای پدرش امضا کرده است. ترس داشتم که اعتماد زیادی به من نداشته باشد. به من گفت همیشه از یوونتوس بدش میآمده و تیمش تورینو است. چون هیچکس اینجا تورینو را نمیشناسد، او میگوید یوونتوس، در حالی که به تورینو فکر میکند. این درام زندگی اوست. روزی نیست که به این خیانت فکر نکند. اگر یک روز به ایتالیا برگردد، مطمئن نیست که شهامت این را داشته باشد که در چشم دوستان قدیمیاش نگاه کند.
به کشورم برمیگردم
بدون مراسم خداحافظی.
خدایانی که در مدتزمان این سفر طولانی همراهم بودند
کمکم کردند که عقلم را از دست ندهم.
اگر تو جادوکیشی را نمیشناسی،
جادوکیشی تو را میشناسد.
چهرههای قدیمی مورد علاقهمان در طی زمان،
از حافظهٔ آتش گرفتهمان محو میشوند.
غمانگیز است اینکه دیگر قابل شناسایی نیستند،
حتی آنهایی که به ما نزدیک بودند.
حجم
۱۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
حجم
۱۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه