دانلود و خرید کتاب دروغگو کارلو گولدونی ترجمه علی شمس
تصویر جلد کتاب دروغگو

کتاب دروغگو

مترجم:علی شمس
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دروغگو

کتاب دروغگو نوشتهٔ کارلو گولدونی و ترجمهٔ علی شمس است. نشر بیدگل این کتاب را منتشر کرده است. این نمایشنامه، یکی از آثار دوران رنسانس در ایتالیا است.

درباره کتاب دروغگو

نمایشنامهٔ دروغگو، نخستین بار در سال ۱۷۵۰ اجرا شد. «للیو» پس از مدت‌ها دوری، به خانه بازگشته است. او به محض بازگشت، درگیر اتفاقاتی عجیب، خنده‌دار و هیجان‌انگیز می‌شود. مشکل این مرد جوان این است که به نظر می‌رسد زمانی که دروغ گفتن، منفعت بیشتری برایش دارد، هرگز نمی‌تواند حقیقت را به زبان آورد و هر چه پیچیدگی‌های ناشی از دروغ هایش بیشتر می‌شوند، دروغ‌های او نیز بزرگ‌تر و عجیب‌تر می‌گردند. للیو باعث به وجود آمدن سوءتفاهم‌هایی می‌شود که به نظر نمی‌رسد حل و فصل شوند. دروغگو یکی از بهترین کمدی‌های کارلو گولدونی است. او در این نمایشنامه یکی از صفات مذموم بشری را نشان می‌دهد.

خواندن کتاب دروغگو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کارلو گولدونی

 کارلو گولدونی‌ متولد ۱۷۰۷ م. در ونیز است. «ولتر» او را مولیرِ ایتالیا نامیده است. گولدونی را می‌توان مهم‌ترین کمدی‌نویس دوران رنسانس در ایتالیا دانست. او در سال ۱۷۹۳ م. در پاریس جان باخت.

بخش‌هایی از کتاب دروغگو

«فلوریندو: نگاه کن... نگاه کن بریگلا! عزیز دلم روسائورا با خواهرش بئاتریچه، روی ایوون هستن. می‌بینی چطور دارن از این شب زیبا لذت می‌برن؟ الآن وقتشه تا اون تصنیف معروفم رو اجرا کنی تا من روسائورای عزیزم رو خراب محبت این دل دیوونه کنم.

بریگلا: من تا به حال عاشقی مثل تو ندیدم. خب دلو بزن به دریا و برو پیش آقای دکتر. تو چشماش بُراق شو و صاف سفرهٔ دلتو باز کن. آخه با ترانه‌خوندن و این جلف‌بازی‌ها که نمی‌شه اظهار عشق کرد برادر من. لب کلام، داری وقت تلف می‌کنی. این‌قد از این ادا اصول‌ها دربیار تا یکی بیاد و بامبی دست دختره رو بگیره و ببره. اون‌وقت خر بیار و باقالی بار کن. دکتر آدم‌حسابیه و وقتی ببینه تو هم سرت به تنت می‌ارزه و واقعاً عاشق دخترشی، حتماً قبول می‌کنه. با این چیزها کاری از پیش نمی‌بری.

فلوریندو: بریگلاجان، چند بار بگم... شهامتشو ندارم. من روسائورا رو خیلی دوست دارم، منتها نمی‌دونم چطور باید ابرازش کنم. حتی فکر روبه‌رو شدن با پدرِ روسائورا هم نفسمو بند می‌آره. اصلاً من می‌گم عشق رو نباید به زبون آورد. معشوق خودش باید از نشانه‌هایی که عاشق سر راهش قرار می‌ده، دوزاریش بیفته.

بریگلا: خب آخه تا کی می‌خوای این‌طوری پیش بری؟ باید به یک جایی برسه یا نه؟

فلوریندو: از این حرف‌ها گذشته. حالا برو روی سکو و این ترانه رو بده ارکستر بخونه. پیازداغشم زیاد کن.

بریگلا: ببین چندبار می‌گم، اگه دلشو نداری خب من می‌تونم دربارهٔ این ماجرا باهاش حرف بزنم.

فلوریندو: ببین بریگلا، اگه می‌خوای منو خوشحال کنی، کاری رو که گفتم بکن. برو بالا روی سکو و اون تصنیف معروف منو بده جماعت دم بگیرن.

بریگلا: هر طور راحتی.

فلوریندو: آخر اون چشما دمار از روزگارم می‌کِشه. من یه لحظه می‌رم پشت اون خونه.

بریگلا: چرا پشت؟

فلوریندو: خب معلومه، برای اینکه کسی ما رو نپاد. (می رود.)

بریگلا: امان از این عشق‌های عجیب و غریب. خیلی دیر نکنی. (به سمت سکو می‌رود و کاغذی را که فلوریندو به او داده به خوانندهٔ ارکستر می‌دهد تا بخواند. باقی حضار با او دم می‌گیرند.)»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۱ صفحه

حجم

۱۰۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۱ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان